در اين شرايط، شما مىخواهيد نظريهى سياسى
اسلام و نظام جمهورى اسلامى- يعنى مردمسالارى دينى- را به دنيا معرفى كنيد.
جمهورى، يعنى مردمسالارى؛ اسلامى، يعنى دينى. بعضى خيال مىكنند ما كه عنوان
مردمسالارى دينى را مطرح كرديم، حرف تازهاى را به ميدان آورديم؛ نه. جمهورى
اسلامى يعنى مردمسالارى دينى. حقيقت مردمسالارى دينى اين است كه يك نظام بايد با
هدايت الهى و ارادهى مردمى اداره شود و پيش برود. اشكال كار نظامهاى دنيا اين است
كه يا هدايت الهى در آنها نيست- مثل به اصطلاح دمكراسيهاى غربى كه ارادهى مردمى
علىالظاهر هست، اما هدايت الهى را ندارند- يا اگر هدايت الهى را دارند يا ادعا
مىكنند كه دارند، ارادهى مردمى در آن نيست؛ يا هيچكدام نيست، كه بسيارى از
كشورها اينگونهاند؛ يعنى نه مردم در شؤون كشور دخالت و رأى و ارادهاى دارند، نه
هدايت الهى وجود دارد. جمهورى اسلامى، يعنى آنجايى كه هدايت الهى و ارادهى مردمى
توأم با يكديگر در ساخت نظام تأثير مىگذارند. بر اين نظريه، هيچگونه خدشه و
اشكالى در بحثهاى دانشگاهى و محافل تحقيقاتى وارد نمىشود؛ اما اگر شما بخواهيد
حقانيت اين نظريه را براى مردم دنيا ثابت كنيد، در عمل بايد ثابت كنيد. چالش
عمدهى نظام جمهورى اسلامى اين است.[1] نبايد
اشتباه شود؛ اين مردمسالارى به ريشههاى دمكراسى غربى مطلقا ارتباط ندارد. اين يك
چيز ديگر است. اولا مردمسالارى دينى دو چيز نيست؛ اينطور نيست كه ما دمكراسى را
از غرب بگيريم و به دين سنجاق كنيم تا بتوانيم يك مجموعهى كامل داشته باشيم؛ نه.
خود اين مردمسالارى هم متعلق به دين است. مردمسالارى هم دو سر دارد كه من در يك
جلسهى ديگر هم به بعضى از مسؤولان اين نكته را گفتم. يك سر مردمسالارى عبارت است
از اينكه تشكل نظام به وسيلهى اراده و رأى مردم صورت گيرد؛ يعنى مردم نظام
[1] - بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ مردم
شهرستان كاشان و آران و بيدگل 20/ 8/ 1380