آفريدند تا طاغوت را بر كنار كردند و يك
چنين انسانى را،[1] يك فقيه
پارساى، عادل، با تقواى، زاهد، مخالف با هواى نفس، هوشمند، مسلّط به مسائل جهانى و
آگاه از جريانات جهانى را و دلسوز براى امت مسلمان را بر قدرت مسلّط كردند و قدرت
را به او تنفيذ كردند.[2] يك مرحله،
مرحلهى تعيين اين عناوين با يك مُعَنوَن[3]
خارجى است؛ تعيين مصداق است براى اين مفاهيم. خب بديهى است كه در اين مرحله
نمىشود گفت مردم نقش ندارند. يعنى هيچ دليلى بر اينكه ما بگوييم مردم در اين
زمينه نقشى ندارند، وجود ندارد. منتهى از آنجايى كه شناخت اين عناوين و معنونِ به
اين عناوين، احتياج به مقدمات دارد، هر كسى بدون اين مقدمات وارد اين مرحله بشود،
جز ضلالت خود و خطاى خود و ديگران، تأثيرى ورود او نخواهد داشت. بنابراين اينجا
مسألهى خبرگان مطرح مىشود. قانون اساسى تكليف اين مرحله را معين كرده؛ مردم
خبرگانى را براى اين كار معين مىكنند كه وظيفهى خبرگان تعيين مصداق اين مفاهيم
است. البته تعيين مصداق هم خودش داستانها دارد. ممكن است يك وقت مصداق متعدد
باشد، در بين اينها بايستى انتخاب كرد. اين هم خودش موازينى دارد، معيارهايى دارد،
طبعاً خبره بايد وارد اين قضيه بشود. بنابراين مردم در اين مرحله، يعنى مرحلهى
دوم كه تطبيق مفهوم با مصداق و تعيين معنون به اين عناوين هست نقش دارند، منتهى
نقش بالواسطه. مراجعه مىكنند به كسى كه او صاحب تشخيص در اين قضيه است- و البته
امين است- و او اين كار را مىكند. والّا اگر بنا باشد اين كار را از دست خبرگان
خارج كنند و مسأله هَمَجى بشود، مسألهيى بشود كه با غوغا بشود آن را درست كرد،
همه چيز به هم خواهد ريخت و آن معيارها به كلى