علماى اسلام، موظفند اسلام و احكام آن را
گسترش بدهند و به مردم دنيا معرفى نمايند.
1- 4. وظيفه قضاء
عن محمد بن يحيى، عن محمد بن احمد، عن يعقوب بْنِ يزيدَ، عن يحيى
بن مبارك، عن عبد اللَّه بْنِ جِبلّه، عن ابى جميله، عن اسحاقِ ابن عمارِ، عنْ
أبِى عَبْد اللَّه (عليه السلام) قال قالَ اميرُ المُؤمنين، صَلَواتُ اللَّه
عَلَيْهِ، لِشُرَيْحٍ: «يا شُرَيْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لا يَجْلِسُهُ (ما
جلسه) الّا نَبىّ أَوْ وَصِىُّ نَبِىٍّ أوْ شَقىّ»؛[1] حضرت امير المؤمنين (عليه السلام)
خطاب به شريح مىفرمايد: «تو بر مقام و منصبى قرار گرفتهاى كه جز نبى يا وصى نبى
و يا شقى كسى بر آن قرار نمىگيرد».
شريح چون نبى و وصى نبى نيست، شقى بودهاست كه بر مسند قضاوت
نشستهاست. شريح كسى است كه در حدود پنجاه- شصت سال منصب قضاوت را در كوفه
عهدهدار بود، و از آن آخوندهايى كه به واسطه تقرب به دستگاه معاويه حرفهايى زده و
فتواهايى صادر كرده، و بر خلاف حكومت اسلامى قيام كردهاست. حضرت امير المؤمنين
(عليه السلام) در دوران حكومت خود هم نتوانست او را عزل كند. رجاله نگذاشتند، و به
عنوان اينكه «شيخين» او را نصب كردهاند و شما بر خلاف آنان عمل نكنيد، او را بر
حكومت عدل آن حضرت تحميل كردند. منتها حضرت نمىگذاشتند بر خلاف قانون دادرسى كند.
از روايت بر مىآيد كه تصدى منصب قضا با پيغمبر (صلى الله عليه و
آله) يا وصى اوست. در اينكه فقهاى عادل به حسب تعيين ائمه (عليهم السلام) منصب قضا
(دادرسى) را دارا هستند و منصب قضا از مناصب فقهاى عادل است،