دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ايشانند
و قدرت دفاع از خود را ندارند. يك حاكم ديكتاتور و كينه ورز و بدخواه است؛ و حاكم
ديگر بيچارگان را مىكوبد و به آنها قلدرى و سختگيرى مىكند؛ و آن ديگر فرمانروايى
مسلط است كه نه خدا را مىشناسد و نه روز جزا را. شگفتا! و چرا نه شگفتى، كه جامعه
در تصرف مرد دغلباز ستمكارى است كه مأمور مالياتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت
به اهالى ديندار نامهربان و بىرحم است. خداست كه در مورد آنچه در بارهاش به
كشمكش برخاستهايم حكومت و داورى خواهد كرد؛ و درباره آنچه بين ما رخ داده با رأى خويش
حكم قاطع خواهد كرد.
خدايا، بىشك تو مىدانى آنچه از ما سر زده رقابت در به دست آوردن
قدرت سياسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچيز دنيا؛ بلكه براى اين بوده كه
اصول و ارزشهاى درخشان دينت را بنماييم و ارائه دهيم؛ و در كشورت اصلاح پديد
آوريم؛ و بندگان ستمزدهات را ايمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانيم؛ و نيز تا
به وظايفى كه مقرر داشتهاى و به سنن و قوانين و احكامت عمل شود.
بنا بر اين، شما (گروه علماى دين) اگر ما را در انجام اين مقصود يارى
نكنيد و حق ما را از غاصبان نستانيد؛ ستمگران بر شما چيره شوند و در خاموش كردن
نور پيامبرتان بكوشند. خداىيگانه ما را كفايت است؛ و بر او تكيه مىكنيم؛ و به
سوى او رو مىآوريم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.[1]