ما معتقديم- و اين جزو بديهيات اسلام، بلكه بديهيات همهى اديان است-
كه انسان، فقط در سايهى ارتباط و اتصال با حق تعالى است كه مىتواند به تكامل و
تعالى دست پيدا كند ... مكرر عرض كردهايم كه سرّ مسأله در اين است كه انسان
بتواند خودش را به عبوديت الهى متّصف كند. عبد، يعنى تسليم اراده و حكم خدا و
شريعت الهى. لُبّ تمام دستورات و احكام و فرامين الهى و شرايع انبيا، همين يك كلمه
است و شايد پيامبران خدا، قبل از آنكه مقام نبوت براى آنها انتخاب بشود و خداى
متعال آنها را به نبوت سرافراز كند، به عبوديت سرافراز كرده باشد؛ همچنانكه حتما
همينطور است. در يك روايت است كه «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ
مُحَمَّداً ص عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّا».[1] اول، خداى متعال او را خلعت عبوديت
پوشانيد و بعد، به مرحله و رتبهى نبوت فايز كرد. كأنه اين، در هر تعالىيى
مقدمهى لازم و شرط اصلى است. در هر اندازه تكاملى، عبوديت، شرط اصلى است. البته،
عبوديت هم مراحلى دارد.[2] روح عبوديت
و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چيزى است كه انبياى الهى از اول تا آخر،
تربيت و تلاششان متوجه اين نقطه بودهاست كه روح عبوديت را در انسان زنده كنند.
سرچشمهى همهى فضائل انسانى و كارهاى خيرى كه انسان ممكن است انجام بدهد- چه در
حوزهى شخصى، چه در حوزهى اجتماعى و عمومى- همين احساس عبوديت در مقابل خداست.
نقطهى مقابل اين احساس عبوديت، خودبينى و خودخواهى و خودپرستى است؛ منيت است. اين
منيت است كه در انسان، منشأ همهى آفات