مؤمنينى كه نماز را اقامه مىكنند؛ نه اينكه
نماز مىخوانند! نماز خواندن يك چيز است و نماز را به پاداشتن يك چيزى ديگر. اگر
نماز خواندن منظور بود مىتوانست بگويد: «يصلّون» كه تعبيرى است هم كوتاهتر و هم
موجزتر. «اقامه صلاه» دريك جامعه معنايش اين است كه روح نماز در جامعه زنده بشود؛
جامعه، نمازخوان بشود و مىدانيد كه جامعه نمازخوان يعنى آن جامعهاى كه در تمام
گوشه و كنارهايش ذكر خدا و ياد خدا بطور كامل موج مىزند. و مىدانيد كه جامعهاى
كه ذكر خدا و ياد خدا درآن موج بزند در اين جامعه هيچ فاجعهاى، هيچ جنايتى، هيچ
خيانتى صورت نمىگيرد. هيچ لگدى به ارزشهاى انسان در اين جامعه زده نمىشود. آن
جامعهاى كه درآن ذكر خدا موج مىزند و مردم متذكر خدا هستند، جهت گيرى، جهت گيرى
خدايى است. و همه كار مردم براى خدا انجام مىگيرد.
علت زبونى ها، علت ظلمها، علت تن به ظلم دادن ها، علت تعدّى هايى كه
انجام مىگيرد، همچنين علت تن به تعدى دادن هايى كه انجام مىگيرد، تماماً دورى از
ياد خدا و ذكر خداست. آن جامعهاى كه ذكر خدا را دارد، حاكمش مثل علّى بن ابيطالب
(عليهالسلام) است كه ظلم نمىكند و ظلم را مىكوبد. محكومش مثل ابوذر غفارى است
كه با اينكه كتك مى خورد، با اينكه تبعيد مى شود، با اينكه تهديد مى شود، با اينكه
غريب و بىكس مىماند اما زير بار ظلم نمىرود؛ از راه خدا با نمىگردد؛ اين
جامعهاى است كه در آن ذكر خدا هست؛ اين جامعهاى است كه درآن اقامه صلاه است.
مؤمنى كه درجامعه، اقامه صلاه مىكند، يعنى جهت جامعه را بسوى خدا قرار مىدهد و
ذكر الهى را در جامعه رايج و مستقر مىكند؛ «الّذين يقيمون
الصّلاه». به اينجا هم خاتمه پيدا نمىكند؛
«وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ»؛[1]
تقسيم عادلانه ثروت بكنند، و زكات بدهند اهل