خلافت را به آنها فروخته بود خلافت را به
زور گرفتيم. اين مال ماست. حرف آنها اين بود كه على بن ابى طالب را برحسب ظاهر
قبول مىكردند و بعد منصور عباسى را هم به نام جانشين على بن ابيطالب مىپذيرفتند
و هيچ منافاتى بين اين دو نمىديدند.
اما شيعه مىگويد: اين حرف درست نيست و اگر تو حكومت على را قبول
دارى بايد معيارهاى خلافت و ولايت را هم قبول داشته باشى، بايد قبول داشته باشى كه
علىّ بن ابى طالب بخاطر جمع بودن اين معيارها به عنوان ولى انتخاب شده پس اگر كسى
در او اين معيارها نبود يا ضد اين معيارها در او بود اين آدم حق ندارد كه جانشين
علىّ بن ابى طالب، خودش را معرفى كند، حق ندارد ولايت شيعه را و ولى امر بودن را،
ادعا كند و كسى حق ندارد از او بپذيرد ... در آيه بعد يعنى آيه 59 سوره نساء مىفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»؛
اى كسانيكه ايمان آوردهايد «أَطيعُوا اللَّهَ»؛ اطاعت كنيد از خدا «وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»؛ و اطاعت كنيد از پيامبر خدا «وَ أُولِى
الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ و اطاعت كنيد از صاحبان فرمان از ميان
خودتان يعنى آن كسانى كه در ميان شما صاحبان فرمان هستند.[1]
خداى متعال، اين ولايت و حاكميت را از مجارى خاصى اعمال مىكند. يعنى آن وقتى هم
كه حاكم اسلامى و ولى امور مسلمين، چه بر اساس تعيين شخص- آنچنانكه طبق عقيدهى
ما، در مورد اميرالمؤمنين و ائمه (عليهمالسلام) تحقق پيدا كرد- و چه بر اساس
معيارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى اين اختيار به او داده مىشود كه امور مردم را
اداره بكند، باز اين ولايت، ولايت خداست؛ اين حق، حق خداست و اين قدرت و سلطان
الهى است كه بر مردم اعمال مىشود. آن انسان- هركه و هرچه باشد- منهاى ولايت الهى
و قدرت پروردگار، هيچگونه حقى نسبت به انسانها و مردم ديگر
[1] - سيد على خامنه اى( رهبر معظم انقلاب)، كتاب
ولايت، ص 92- 82