يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ»؛
اين فضل و لطف و تفضّل خداست كه به هر كه خواهد مىدهد، «وَ
اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»؛[1]
كه خدا گشوده دست و داناست.
آيه بعد راجع به ارتباط و پيوند اجزاء جامعه اسلامى با آن قلب و با
آن پيشوا و يا آن امام است. خوب دقت كنيد تا در يابيد كه چگونه مسائلى كه غالباً
تصور مىشود قرآنى نيست، قرآن با صراحت و با زبان رسا درباره آن حرف مىزند. روابط
خارجى را گفت، پيوندهاى داخلى را گفت حالا قلب پيوندهاى داخلى را بيان مىكند؛
يعنى پيشوا را؛ رهبر و امام را. مىگويد: «إِنَّما
وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»؛[2]
ولى و قائم امر وآن كسى كه تمام نشاطها و فعاليتهاى جامعه و امت اسلامى به او
بايد برگردد و از او بايد الهام بگيرد، خداست. اما خدا كه مجسّم نمىشود، بيايد و
بين مردم بنشيند و امر و نهى كند! پس ديگر كى؟
«وَ رَسُولُهُ»؛[3] پيداست كه
بين رسول و بين خدا هرگز رقابت و تنازع نيست؛ پيامبر، رسول اوست. اما همانطور كه
قرآن گفته است: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»؛[4] رسول هم براى هميشه باقى نمىماند؛
پس بايد براى بعد از رسول هم تكليفها روشن باشد. لذا خداى تعالى آنها را معرفى
مىكند: «وَ الَّذينَ آمَنُوا»؛[5]
آن كسانى كه ايمان آوردند؛ اما هر كه ايمان آورد كافى است؟ معلوم است كه جواب منفى
است؛ بلكه صفات ديگرى هم دارد: «الَّذينَ يُقيمُونَ
الصَّلاهَ»؛ و آنها كه اقامه نماز مىكنند،
«وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ»؛ و زكات مىدهند، «وَ هُمْ راكِعُونَ»؛[6]
در حالى كه در ركوع اند؛ يعنى در حال ركوع زكات مىدهند.