اسلامى باشد و حاكميت و قدرت در دست اهل حق
باشد، چه حكومت اسلامى نباشد- فرض كنيد مثل دوران حكومت طاغوت باشد، يا انسانى
باشد كه در بين كفّار زندگى مىكند- اين وظايفى كه عرض مىكنم، در هر دو حالت بر
دوش يكايك انسانها هست. اين وظايف چيست كه اينها نتايج عملى آن بينش است؟ من چند
نقطه از اين وظايف را يادداشت كردهام كه در اينجا مطرح مىكنم: يك وظيفه عبارت
است از عبوديت و اطاعت خداوند. چون عالم مالك و صاحب و آفريننده و مدبر دارد و ما
هم جزو اجزاء اين عالميم، لذا بشر موظف است اطاعت كند. اين اطاعت بشر به معناى
هماهنگ شدن او با حركت كلى عالم است؛ چون همهى عالم
«يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛[1]
«قالَتا أَتَيْنا طائِعين».[2]
آسمان و زمين و ذرات عالم، دعوت و امر الهى را اجابت مىكنند و بر اساس قوانينى كه
خداى متعال در آفرينش مقرر كردهاست، حركت مىكنند. انسان اگر برطبق قوانين و
وظايف شرعى و دينى كه دين به او آموختهاست عمل كند، هماهنگ با اين حركت آفرينش
حركت كرده؛ لذا پيشرفتش آسانتر است؛ تعارض و تصادم و اصطكاكش با عالم كمتر است؛ به
سعادت و صلاح و فلاح خودش و دنيا هم نزديكتر است. البته عبوديت خدا با معناى وسيع
و كامل آن مورد نظر است؛ چون گفتيم توحيد، هم اعتقاد به وجود خداست، هم نفى الوهيت
و عظمت متعلق به بتها و سنگها و چوبهاى خودساخته و انسانهاى مدعى خدايى و
انسانهايى كه اسم خدايى كردن هم نمىآورند، اما مىخواهند عمل خدايى كنند. پس در
عمل، دو وظيفه وجود دارد: يكى اطاعت از خداى متعال و عبوديت پروردگار عالم، و دوم
سرپيچى از اطاعت «انداد الله»؛ هر آن
[1] - آنچه در آسمانها و زمين است تسبيحگوى اويند.(
حشر: 24)
[2] - گفتند:« ما از روى طاعت مىآييم( و شكل
مىگيريم)!»( فصلت: 11)