اسم الکتاب : نظام سياسى اسلام المؤلف : نصرتى، على اصغر الجزء : 1 صفحة : 201
در كوفه، همچون عبد الله بن عباس، كوچكترين
ترديدى در مردم، نسبت به بيعت با امام مجتبى عليه السّلام پيش نيامد و از فرد
ديگرى نام برده نشد. در تفكر شيعى و علوى «الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا»
پذيرفته شده است و دليل روشنى است بر اينكه امامت اين دو برادر منصوص بوده است[1]. امام على نيز وى را به عنوان
جانشين خود مطرح كرده است[2] و چنانچه
آن حضرت در يكى از خطبهها فرموده است:
«... از ما اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجب است، زيرا ملحق به اطاعت از
خدا و رسول، پيروى از اولى الامر است كه اگر در چيزى نزاع كرديد آن را نزد خدا و
رسول بريد ... و اگر نزد رسول و اولى الامر برده شود به تحقيق آنان كه اهل استنباط
علم هستند، آن را خواهند فهميد»[3].
در يك نقل تاريخى وقتى مردم از امام على عليه السّلام در واپسين
روزهاى عمر شريفشان پرسيدند كه، آيا پس از شما با حسن عليه السّلام بيعت كنيم؟
فرمود: بر اين كار نه شما را فرمان مىدهم و نه شما را از آن بازمىدارم، خود بهتر
مىدانيد كه چگونه عمل كنيد[4]. عبارت
«ابصر» كه آن حضرت به كار بردهاند، مىتواند حامل اين معنا باشد كه شما طعم حكومت
عدلمحور علوى را چشيدهايد و پرورش ولايى يافتهايد. انتظار مىرود كه راه را به
خوبى يافته و تشخيص دهيد كه فرزندم حسن شايستهترين مردم به امامت جامعه اسلامى پس
از من است. طبرى مىگويد: نخستين كسى كه با امام حسن عليه السّلام بيعت كرد قيس بن
سعد بود كه گفت: دست بياور تا بر كتاب خداوند عز و جل و سنت پيامبر و جنگ با
منحرفان با تو بيعت كنم. امام در جواب فرمود: بر كتاب خدا و سنت پيامبر وى كه
همهى شرط ها در آنهاست؛ ولى با هركس، من نبرد كردم، شما نيز بجنگيد و با هركس به
صلح رفتار كردم، شما نيز چنين كنيد[5]. قيس
خاموش شد و بيعت كرد و مردم نيز بيعت كردند[6].
[1] - رسول جعفريان؛ تاريخ سياسى اسلام؛ ج 2؛ صص 356-
354.
[2] - سيد جعفر مرتضى؛ الحياة السياسية للامام الحسن
عليه السّلام؛ صص 49- 48.
[5] - واضح است كه اين سخن به معناى آن نيست كه امام،
ابتدا قصد جنگ نداشته است؛ بلكه به عنوان امام و پيشواى جامعه لازم است، اين حق را
براى خود محفوظ دارد، امر، فرمان، اختيار جنگ، صلح با خود او باشد، شرطى را نپذيرد
كه اقتدار و اختيار او را محدود سازد؛ هرچند آن شرط: جهاد در راه خدا، مبارزه با
دشمنان خدا و رسول او باشد. اقدامات بعدى آن حضرت و پافشارى آن بزرگوار بر از ميان
بردن فتنهى معاويه، گوياى اين حقيقت است.