زمزمههاى عاشقانه
سلام كعبه، سلام استان سبز سجودم
سلام قبله من! هستىام! تمام وجودم
سلام عشق نجيبى كه صاف و ساده و پاكى
فداى نيم نگاهت تمام بود و نبودم
شب است و بستهام احرام اشك را به نگاهم
شب است و منتظر يك طواف، كشف و شهودم
رسيدهام به تو در اوج عشق و شور و تغزل
رسيدهام به تو در اولين پگاه صعودم
به زير بارش چشمان آشناى تو امشب
چه پاك و آبى و آرام و مهربان شده بودم
مرا كبوتر اين گنبد ستاره نشان كن
كه روى بام تو معنا شود فراز و فرودم
بهجت فروغى مقدم
زمزم ياد:
نام تو پژواك عمرى نعرههاى بىامانم بود
كام تو كاملترين يك روز عمر بىنشانم بود
من خودم رامثل موجى در كنار ساحلت ديدم
آنزمانكه خسته از توفان و دريا جسم و جانمبود
دستهايم را گرفتى و دور خود گرداندى و انگار
گردبادى بودم و هوهوى نامت بر زبانم بود
باتو يك شب قلوهسنگ وسنگريزه جمع مىكردم
كودكى و شيطنت بود و صفاى دوستانم بود
زمزم ياد تو در چشمان من سر رفت و مىديدم
هفتدرياى جهان در يك زمان به دستانم بود
سهيل محمودى