واژه «والى» كه گاهى با پسوند «عادل» يا «منصوب عادل» به كار رفته
است، با 10 مورد كاربرد، در رده هفتم قرار مىگيرد. واژه «امير» نيز با 2 بار
كاربرد، در اين گروه قرار مىگيرد.[2]
والى در لغت، به معناى سرپرست، اولى به تصرف و سلطان آمده است كه
بيشتر لغتشناسان، ريشه آن را از «ولى» به معناى «قرب» دانستهاند و از اين لحاظ،
بر «امير»، «والى» اطلاق مىشود كه بر امارت سلطه يافته، نزديكترين افراد به آن
به شمار مىآيد، و از آنجا كه در ولايت، تدبير و قدرت و عهدهدار شدن امور لحاظ
شده است، به كسى والى گفته مىشود كه داراى اين خصوصيات باشد. طريحى در مجمع
البحرين مىگويد:
و الوالي أيضا من أسمائه تعالى، و هو المالك للأشياء، المتولّي
أمرها، المتصرّف فيها. و الولاية تشعر بالتدبير و القدرة و الفعل، و ما لم يجتمع
فيها ذلك لم يطلق عليها اسم الوالي. و في الحديث:
«من ترك الحجّ، كان على الوالي جبره»، أراد به الحاكم المتأمر عليهم.[3]
بدين ترتيب، والى در واقع، همان حاكم است كه زعامت و رهبرى جامعه را
بر عهده دارد و امور عامه و شئون همگانى را سرپرستى مىكند. شاهد بر اين برداشت،
وظايف و اختياراتى است كه براى والى ذكر شده، نشان از قدرت اجرايى و زعامت وى
دارد؛ از جمله: اجبار مردم بر انجام حج و زيارت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم[4]، الزام
زوجين به تبعيّت از نظر داوران[5] و اجراى
حدّ زنا در ملأ عام.[6]
[1] - جامع المقاصد، ج 11، ص 267( ر. ك: همين كتاب، ص
449، شماره 1443).