responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سيره آفتاب المؤلف : خميني، سید روح الله    الجزء : 1  صفحة : 92

هيچ‌گونه عكس‌العملى كه حاكى از ناراحتى و نگرانى باشد از خود نشان نمى‌دادند.

يادم هست در آن ايام بر روى شيشه اتاقها نوارهايى مى‌چسباندند كه اگر احياناً شيشه‌ها شكست، به صورت ذرات ريز درنيايد. وقتى خواستند در اتاق امام از اين نوارها استفاده كنند، امام به شدت عصبانى شدند و به آقازاده‌شان فرمودند:

اين‌ها توكل انسان را پايين مى‌آورد و اميد انسان را به خداوند ضعيف مى‌كند.

اين كار را نكنيد.

يك شب كه خيلى حساس بود و حوالى آنجا مورد حمله قرار گرفته بود، به ايشان گفته شد: حداقل به آن قسمتى كه پناهگاه ساخته‌اند، بياييد. امام فرمودند:

من از اين جا تكان نخواهم خورد. گفتند: چرا؟ فرمودند: هيچ فرقى بين من و آن پاسدارى كه الان سر كوچه در پست خود نگهبانى مى‌دهد، نيست. او يك جان دارد و من هم يك جان، اگر او جانش محترم است، جان من هم محترم است.

بعد فرمودند:

واللّه بين از بين رفتن خودم و آن پاسدار سركوچه هيچ تفاوتى قائل نيستم.[1]

وقت نماز است‌

در دوران جنگ، با سران جمهورى اسلامى كه حضرت آيت اللّه خامنه‌اى و آقاى هاشمى رفسنجانى نيز حضور داشتند، در محضر امام بوديم و گزارش جنگ را مى‌داديم.

ناگهان ديديم امام برخاستند و به اطاق ديگر رفتند. نگران شديم كه چرا چنين شد. سپس امام برگشتند. آقاى رفسنجانى پرسيد: آقا كسالتى ايجاد شده است؟ امام با قاطعيّت فرمودند:

خير وقت نماز است. ساعتم را نگاه كردم ديدم درست مطابق افق تهران، وقت نماز است. همه حاضران برخاستند و با امام نماز جماعت خواندند.


[1] - حجّت‌الاسلام امام جمارانى: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 253- 252

اسم الکتاب : سيره آفتاب المؤلف : خميني، سید روح الله    الجزء : 1  صفحة : 92
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست