مىتوانم بگويم كه ايشان در بين همنوعانشان
در امر عبادت و تهجد، اگر بىنظير نبودند يقيناً كم نظير بودند.[1]
اهميّت سلامت نفس
روز اولى كه ايشان به مسجد اعظم آمدند، به جاى درس، شروع به نصيحت
كردن طلبهها كردند. نصايح ايشان طورى بود كه انسان را مقدارى از وابستگى و علاقه
به دنيا رهايى مىداد و متوجه عرفان و آخرت و خدا مىكرد.
روزى در ضمن نصايحشان فرمودند:
نگاه كنيد آنجا را، اين عكس بالا، عكس آقاى بروجردى است در حالى كه
مطالعه مىكند. عكس پايين، جنازهاش روى دست مردم است. يك خرده پايينتر، آقاى
بروجردى زير خاك است.
آن چيزى كه به درد آقاى بروجردى مىخورد، سلامت نفس است كه آقاى
بروجردى داشت. والّا اين رياستها، اين سر و صداها، اين مسائل، اينها وقتى كه
انسان زير خاك رفت، ديگر به درد انسان نمىخورد.[2]
حتّى شبهه غيبت نشنيدم
من سى سال با استاد بزرگوارم رهبر عظيم الشأن انقلاب بودم، به جان
اين شخصيت بزرگوار قسم مىخورم مطلبى كه شبهه غيبت باشد از ايشان نديدم. غيبت كه
نه، شبهه غيبت هم نديدم.
فراموش نمىكنم يك وقت ايشان براى درس گفتن به مسجد سلماسى آمدند در
حالى كه نَفَس ايشان به شماره افتاده بود، فرمودند:
و اللّه تا حال اين قدر نترسيدهام و افزودند: نيامدهام كه درس
بگويم، آمدهام كه قدرى حرف بزنم.