اسم الکتاب : سير الملوك (سياست نامه) المؤلف : خواجه نظام الملک توسي الجزء : 1 صفحة : 61
بروى. هم اينجا اندر حجرهاى بياساى تا نماز
ديگر، آنگاه بهشيارى برو كه اگر بدين حال ترا محتسب اندر بازار ببيند بگيرد و حد
زند و آبروى تو ريخته شود و دل من رنجور گردد و هيچ نتوانم گفتن.» على نوشتگين
سپاه- سالار پنجاه هزار سوار بود و شجاع و مبارز وقت خويش بود و او را با هزار مرد
نهاده بودند. در وهم او نگذشت كه محتسب اين معنى در دل يارد انديشيدن.
بستوهى و ستيهندگى كرد كه «البته بروم.» محمود گفت «تو به دانى. يله
كنيد تا برود.» على نوشتگين برنشست [] با بوشى[1]
عظيم از خيل و غلامان و چاكران و روى بخانه خويش نهاد.
8- قضا را محتسب در ميان بازار پيش آمد با صد مرد سوار و پياده. چون
على نوشتگين را چنان مست بديد بفرمود تا از اسپش فروكشيدند و خود از اسپ فرود آمد
و بفرمود تا يكى بر سرش نشست و يكى بر پاى و بدست خويش چهل چوب بزدش بىمحابا
چنانكه زمين را بدندان مىگرفت و حاشيت و لشكرش مىنگريستند. هيچ كس زهره آن نداشت
كه زبان بجنباند و آن محتسب خادمى ترك بود پير و محتشم و حقهاى خدمت داشت. چون
برفت على نوشتگين را بخانه بردند و همه راه مىگفت «هركه فرمان سلطان نبرد حال او
همچون حال من باشد.» روز ديگر چون على نوشتگين بخدمت رفت سلطان گفت «چون رستى از
محتسب؟» على نوشتگين پشت برهنه كرد و بمحمود نمود شاخ شاخ گشته و محمود مىخنديد و
گفت «توبه كن تا هرگز مست از خانه بيرون نروى.»
9- چون ترتيب ملك و قواعد سياست محكم نهاده بود كار عدل بر اين