نام بيابانى است. لفظ تركى است و معنى آن چهارچاه. ظاهرا در اين بيابان
چهارچاه آب وجود داشته است.
توظيف
قرار دادن خراج وظيفه، ماليات مقطوعى كه بر زمين مقرر كنند."
زمينى كه توظيف او از امامى صادر شده باشد مثل توظيف عمر رضى اله عنه، جايز نيست
زيادت باجماع" (ص. 277)
ج
جريب
" و جريبى سه هزار و ششصد گز است" (ص. 287)
" جريب تام شصت گز در شصت گز است به گز ملك، و گز ملك نه قبضه
است و اين زيادت مىشود برگز عامه به يك قبضه" (ص. 275)
" و جريب زمينها مختلف مىشود به اختلاف بلدان، پس در هربلدى
اعتبار بايد كرد متعارف اهل آن بلده" (ص. 275)
جزر
معرب گزر، زردك
جزيه
" عبارت از مالى است كه آن را عقد كنند بر كافرى كه او در ذمه
مسلمانان درآيد، گويا او جزاء قتل اوست و از اينجهت او را جزيه نام كردند"
(ص. 437)
جذعه
" شتر ماده كه در سال پنجم درآمده باشد" (ص. 233)
جعاله
عبارت است از التزام شخصى به اداء اجرت معلوم در مقابل عملى."
ارزاق ايشان (لشكريان و مجاهدان) جارى مجراى جعاله است" (ص. 300)
جعل
در اصل به معنى دستمزد و در اصطلاح نوعى ماليات اضافى زمان جنگ است.
" مراد بجعل آن است كه امام چيزى ضرب كند از براى غازيان بر
مردمان كه بدان متقوى گردند آنانكه به جهاد بيرون مىروند. مراد آنكه امام از
مردمان چيزى بستاند و به غازيان دهد تا به حرب كفار روند" (ص. 399)
جلبان
" دانهاى است نزديك به ماش" (ص. 238)
لغتنامه به نقل از تاج العروس:" خلر است و آن گياهى است شبيه به
ماش"
جلد
تازيانه زدن. پوست كسى يا حيوانى را كندن.
جلواز
" سزاوار است كه بر بالاى سر قاضى جلوازى واقف باشد و جلواز كسى
است كه