اعلان و برملاكردن. باصطلاح امروزى: افشاگرى" و اگر قصد او به
اخراج.
تشهير و تغيير آن باشد و افساد آن، قطع نيست به هيچحال" (ص.
348)
تعجيل خراج
پرداخت خراج پيش از موعد مقرر.
" در نوادر گفته كه تعجيل كند اداء خراج زمين خود را يكسال يا
دوسال جايز است" (ص. 290)" مردى تعجيل اداء خراج زمين خود كرد، بعد از
آن زمين او غرق شد" (ص. 290)
تعرف
تجسس
تعريف
شناساندن، حالى كردن، تفهيم.
" ادنى مرتبه تعريف آن است كه گواه گيرد نزد فراگرفتن و گويد كه
من اين را مىگيرم از آن جهت كه ردكنم به صاحب آن" (ص. 312)
تعزير
كيفرى كه ميزان آن در شرع معين نشده و بسته به نظر قاضى است."
اصل تعزير در لغت منع و رد است و در شريعت عبارت از تأديبى است كه آن دون حد
باشد" (ص.
331)" عبارت از ادب كردن است در معصيتى كه در او حد و كفاره
نباشد" (ص.
359) در حد حق الله تعالى است ... و از اين جهت باسقاط بنده ساقط
نمىشود ... به خلاف تعزير كه آن حق بنده است" (ص. 332). ر. ك. حد
تغريب
نفى بلد كردن. تبعيد. بيرون كردن كسى را از شهر خود." غريب را
تغريب كنند به غير بلد خود" (ص 341)
تقادم عهد
مرور زمان. فاصله زمانى كه بين وقوع جرم و مجازات حاصل شود."
حدود خالصه در حق الله باطل مىشود به تقادم ..." (ص. 338) در مدت مرور زمان
اختلاف است: بعضى گفتهاند شش ماه و بعضى يك ماه. در مورد بادهخوارى ابو حنيفه و
ابؤ يؤسف گفتهاند:" مقدر است بزوال رايحه" (ص. 339)" تقادم عهد،
منع قبول شهادت مىكند باتفاق" (ص. 342)
تقصير
بريدن و كوتاه كردن مو بعد از فراغت از مراسم حج
تنفيل
تخصيص قسمتى از غنائم به فرد يا گروهى به جهت تشويق آنان به فداكارى
بيشتر يا انجام خدمتى مؤثر و مهم." عبارت از چيزى است كه امام يا سلطان معين
گردانند از براى كسى كه از او كارى در جنگ آيد يا از براى جمعى، زياده بر حصه
ايشان از غنائم" (ص. 418)