اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 9
در سر دارى بنهى تا در سلك عشقبازانش مجرم
نباشى. خنديدم به جوارح خود گفتم:
«اى غفلتزدگان تاكنون رشته قيود الفت شما، مرا از سير گلگشت چمن
محبّت، بازداشته بود و سلسله زنجير علقه شما مرا در محبس طبيعت نگاه داشته بود،
حال ديگر از شما گذاشتهام و من آن نيستم كه بودم، هرچه هستم اويم.»
من
همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار
تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست
(حافظ)
از دروازه بيرون آمدم. خانه دل را خالى از اغيار يافتم. روى نياز به
طرف محبوب دلنواز نمودم. خيال كه قاصد عاشقان است از جلو فرستادم و جان كه وديعه
ايشان است به رسم پيشكشى در طبق اخلاص نهادم و معذرت خواستم. عرض نمودم:
مىخواستمت
پيشكشى لايق خدمت
جان
نيز حقير است ندانم چه فرستم
كه خوش گفتهاند: «كمال الجود بذل الموجود»[1]
من درويش را جز دل ريش چيزى موجود نه و آن هم از براى ايثار پايدار و برقرار است:
گفتم
كه در نثارت جان در كنار دارم
گفتا
كه جانت از ماست از خود بگو چه دارى
در آن حال الهامى از غيب و سروشى از عالم لاريب به گوشم رسيد كه اى
جاهل مگر ندانستهاى «العبد و ما فى يده كان لمولاه»[2].
از اين الهام منفعل شدم. سر خجلت در پيش افكندم، از روى اعتذار و تصديق و اقرار به
خواندن زيارت جامعه كبير [ه] مشغول شدم.
عرض كردم: «بابى انتم و امّى و نفسى و اهلى و مالى و اسرتى بكم ينزّل
الغيث و بكم يمسك السّماء»[3] رشته وجود
ممكنات بسته به فيض وجود شماست.
[1] - يعنى: كامل بودن بخشش، به دهش آن چيزى است كه
آماده و مهيّاست. امثال و حكم، ج 3، ص 1232.
[2] - يعنى: بنده با هر آنچه در دست و اختيار اوست از
آن مولايش مىباشد. امثال و حكم، ج 1، ص 258.
[3] - يعنى:« پدر و مادرم و خودم و خانوادهام و دارايى
و دودمانم به فداى شما ... به جهت شماست كه( خداوند) باران را فرو مىبارد و به
جهت شماست كه آسمان را برفراز مىدارد.»