اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 10
من كيستم و چيستم؟ و بفيضك فرّغت فؤادى
لحبّك و رغبتى فى عندك و شوقى فى ذكرك.[1]
هرچه
هست از غمزه دلدوز توست
ورنه
اين دل قابل اين كار نيست
حلقه
زلفت مرا ديوانه كرد
عاقلان
را هيچ از اين انكار نيست
جذبات عنايتت دلم را به محبّتت مجذوب و رشحات فيضت زحمات عشقت را
مطلوب داشت وگرنه در من جز بدى نيست.
- بارى آن زمان چهار ساعت از روز پنجشنبه ششم شعبان المعظم 1326
گذشته بود.
زياده از يك فرسخ كه رفتيم به قهوهخانهاى رسيديم، معروف به
قهوهخانه على كاشى، گارى قدرى توقف كرد. ما هم به قهوهچى تعطّف نموديم، انجيرى
حاضر داشت، قدرى خريدم، و در نزد رفيقان نهادم.
جناب مشير از براى ادرار از گارى به زير آمد، من هم متابعت نموده،
آفتابه برداشته در كنارى نشستيم. سگى را در پشت ديوار مهار نموده بودند، بر ما
حمله آورد، خنديدم، گفتم: «مىدانم پاسبان گله ليلاى منى ولى در جاى خود بنشين كه
از جنس تو در صحراى دلم هزاران موجود دارم. اگر به يكى از آنها اشاره بشود، وجودت
را از هم بدرند.»
بعد از تطهير به گارى آمده، روانه شده، به انجير خوردن مشغول شديم.
مسافران غير از من و جناب مشير، شش نفر از اهل طهران بودند به علاوه
يك جوان ارمنى طاطاوس نام. هريك، جعبه شيرينى از براى تنقلات بيرون آوردند و در
ميان نهادند؛ به خوردن مشغول شديم. از آن شش، چهار نفر از محلّه حسنآباد طهران
بودند:
يكى حاجى حسن و ديگرى حاجى حسين- كه هردو آنها در حسنآباد عطار
بودند- و يكى مشهدى غلام رضا نام از غلامهاى[2]
تلگرافخانه بود و چهارم مشهدى حسن نام بنّا پسر ...[3]
بود و يك نفر هم شخص باغبانى موسوم به باغبان باشى[4]
و يك نفر زن كه مسافر
[1] - يعنى:«[ مولاى من!] به جهت بخشش و جود توست كه
سراى دلم را براى سرشارى از عشقت خالى كردم، ميل و رغبتم به سوى تو و شوق من در به
ياد آوردن توست.»
[2] - غلام پست: مأمور پست كه نامهها و مراسلات را
توزيع مىكند.