اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 48
رستم و از جاى جستم، بىخودانه هروله
مىنمودم و مىدويدم كه گارى رسيد. پذيراييم نمودند و تكليف سواريم كردند.
گفتم: «اى بىخردان مركب عشق از مركب شما روندهتر و رفرف محبت از
گارى تيزروتر است. شما برويد و مرا به خود گذاريد كه براق سعادتم مرا به شما خواهد
رسانيد و به ديار يار خواهد كشانيد.»
آنها از بالاى آن كوه، از جادّهاى كه گارى بايد برود سرازير شدند،
من ديوانه هم از بيراهه روانه گرديدم. چيزى نگذشت به قرار يك ميدان اسب از گارى
جلو اوفتادم.
در زير آن كوه يك آبادى است كه آن را اوّل، پاى طرق[1] مىگويند، رسيديم. گارى خانه و
قهوهخانه و دكانى هم دارد. به طرف آن آبادى روانه شدم. نزديكى آن آبادى در دامنه
كوه چشمه آبى و نهرى جارى است، در كنار آن چشمه رفتم كه تجديد وضو نموده باشم. در
لجّه خون دل، غسل تطهير كرده و از چشمه آب ديدگان وضو ساختم و به ياد دوست متذكّر
و نويد وصال محبوب را متشكّر بودم. گارى هم رسيد و از من گذشت و من خود به تنهايى
روانه شدم تا به آبادى رسيدم. رفقا در جنب آن قهوهخانه فرود آمدند.
هندوانه خريده، مرا تكليف خوردن نمودند، گفتم:
اشكم
از پرده دل مىآيد
چه
عجب آب انارى دارم
مرا همان غذاى روحانى كفايت مىكند به اصرار ايشان، قدرى هندوانه
خوردم، آنها هم چاهى صرف نموده سورچى ديگر با اسب حاضر شده، به گارى بسته، سوار
شده، حركت كرديم. رسيديم به تپّهسلام ديگر كه در بالاى طرق است. از آنجا سرازيرى
است، پياده شديم، تا پايين درّه پياده آمديم، بعد سوار شده به طرق رسيديم.
قهوهخانه و كاروانسراى بزرگى داشت و نهر آبى هم بود. رفقا از گارى به زير آمده،
مجددا تطهير نموده، درب قهوهخانه چاهى صرف فرمودند، چاپار كه همراه بود در
شريفآباد مطالبه انعامى داشت در آنجا آنچه بايد انعام شود داده شد. بعد در گارى
نشسته به طرف شهر مشهد روانه شديم.
[1] - طرق: در يك فرسنگ و نيمى شهر مشهد واقع است. مطلع
الشمس، ج 3، ص 15.
اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 48