اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 329
هرچه بر شما بگذرد روزگار بر شما صعبتر و
سختتر خواهد گذشت، زيرا كه شما مرهون كار خود هستيد، هرچه بكاريد درو خواهيد
كرد.» و سعدى مىگويد:
دهقان
سالخورده چه خوش گفت با پسر
كاى
نور چشم من بجز از كشته ندروى
من چون كلمات آن جوان را با رعايا شنيدم، تعجب نمودم و در تفكر فرو
رفتم، ناگاه خود را در آستانه مقدّسه ديدم. برخاستم در گوشهاى نشستم.
دانستم ما مردم ايران بايد به قوه علم و عمل كار بكنيم. ايران با صد
هزار پليس، پاريس نخواهد شد و اين مردم دورنگ مانند مردم فرنگ نخواهند گرديد.
به بيعارى و بيكارى، مقامات شرف و سعادت را نمىتوان طى نمود، زيرا
كه ما در مزرعه اميد، جز تخم هوس نكاشتيم و در انبار آرزو، غير از شهوت چيزى
نانباشتيم.
اگر به تقليد ديگران بذرى نموديم، همان حنظل بود. اگر خرمنى
اندوختيم، دانه مقصودى در او نبود، آن هم به آتش جهل سوزانيده و به باد بىاعتنايى
به باد فنا داديم.
غرض فهميدم كه به واسطه زيادتى فضولىهاى من در بقعه مباركه و تصديع
آستانه مقدّسه، به اشاره حضرت رضوى، عالم مكاشفه از براى من دست داد تا آنكه تكليف
خود را ما مردم بدانيم و بىجهت متعرض اوليا و بزرگان نشويم.
ناچار شكاياتى كه تهيه كرده بودم، در آن عتبه مقدسه عرضه بدارم، ديگر
نگفتم و دردهايى كه در دل داشتم، نهفتم.
سر خجلت در زير افكنده، برخاستم و راه منزل در پيش گرفتم. به خانه
آمدم.
بعد از صرف شام در رختخواب خود رفته، از آن مكاشفه متفكر بودم كه آيا
ما مردم را مآل كار به كجا خواهد انجاميد؟
چون خيالات مانع از خواب بود، برخاستم مشغول نوشتن گزارشات شدم. چون
بدين مقام رسيدم، خوابم ربود. خوابيدم تا فردا چه پيش آيد.