اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 135
مردم خنديدند، زن در كمال دلتنگى برخاست و
رفت.
پس اى برادر! ملاحظه فرما كه واعظ شهر ما هنوز نفهميده كه زندگى
بىزندگانى ميسّر نگردد و زندگانى بدون طريقه تمدّن صورت نپذيرد و تمدن بىزراعت و
تجارت و فلاحت و صناعت مقدّر نباشد و بندگان خدا بدون زندگى بندگى نتوانند نمود و
بدون زندگانى ابواب معرفت به روى خود نتوانند گشود.
در عوض آنكه در بالاى منبر مردم را تحريص و ترغيب به صنعت و تجارت و
زراعت نمايند، اين مزخرفات را مىبافند.
هنوز ندانستهاند كه انبياى عظام و اولياى كرام همگى در دنيا كسب
مىكردند، يكى در تجارت و ديگرى در زراعت و يكى هم در شبانى و گوسفندچرانى و بعضى
به كسبهاى ديگر از قبيل خيّاطى و نجّارى و صبّاغى و زرهسازى و زنبيلبافى كسب
مىنمودند و آسايش مردم را فراهم مىآوردند و حاصل كسب خود را صرف معيشت و زندگانى
خود مىكردند و زحمت مىكشيدند، به مردم مىخورانيدند.
ديگر منتظر نبودند، ديگران زحمت بكشند و ايشان بخورند.
حال از مردمى كه در پاى منبر اين بىعلمان تربيت مىشوند، شما از
ايشان چه توقع خواهيد داشت و اين وحشيان آسيا كجا در فكر آسايش يكديگر خواهند بود،
و كى در صدد تكثير ثروت و آبادى مملكت و توسعه تجارت برمىآيند؟
ثروت را در دزدى و صنعت را در شعبده و نيرنگ و تجارت را در دينفروشى
دانسته و راحت خود را در زحمت نوع خود فهميدهاند، غرض آنكه اگر بخواهم شرحى از
اين طبقه عرض كنم مثنوى هفتاد من كاغذ شود. بهتر آن است كه دم دركشم و لب فرو بندم
و از طبقات ديگر از قبيل اهل آستانه و علما و روحانيون سخن برانم.
چون كلام آن مرد غيرتمند به اين مقام رسيد نايره غصهام شعلهور
گرديد. اشكم جارى و صورتم گلنارى گرديد.
گفتم: «اى عزيز مكرّم بر دردم افزودى و غصّهام را زياد نمودى! مگر
در خراسان ده نفر مسلمان به هم نمىرسد كه از براى خدا و رسول، اين مردم را از
قبايح اعمال و از
اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 135