responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : راز درخت سيب المؤلف : توكلى، يعقوب    الجزء : 1  صفحة : 99

اشك در چشم ماريا حلقه زد.

ماريا: آن روز كه خبر دادند و بعد رفتم بيمارستان، ديدم تمام بدنش خونى شده بود. بيمارستان نزديك دانشگاه، پُر از كشته‌و مجروح بود. ژانت نمى‌دانى آدم تنها اميدش را اين‌طور پرپر ببيند، چه حالى پيدا مى‌كند؟

ژانت: مگر زخمش خيلى كارى بود كه وضعش اين‌طورى شده.

ماريا: ژانى جون! نمى‌دانم شنيدى گلوله تفنگ ژ 3 با تن يك آدم بزرگ چه مى‌كند؟ وقتى كه وارد مى‌شود، به اندازه يك مرمى را سوراخ مى‌كند، ولى وقتى كه خارج مى‌شود، يك كف دست گوشت و استخوان را با خود پاره مى‌كند و مى‌برد. حالا با يك بچه دانش‌آموز لاغر مردنى چه خواهد كرد، خدا مى‌داند؟

ژانت: مگه ژوزف جان، گلوله ژ 3 خورده بود؟

ماريا: آن روز بچه‌ها از همه مدرسه‌ها جمع شدند، آن هم در فضاى بسته دانشگاه تهران. بدترين قصابى از بچه‌هاى مردم در پيش چشم دوربين‌هاى تلويزيون شد. آن هم با كمال افتخار در تلويزيون به مردم نشان دادند كه بله ما مى‌توانيم در دولت آشتى ملى، براى نوجوانان دانش‌آموز هم حمام خون بسازيم، آن هم در دانشگاه.

ژانت آهى كشيد: نمى‌توانستى درمانش بكنى؟

ماريا: چطور؟ در آن وضعيت با آن همه مجروح و كشته و اوضاع مملكت، بدتر از همه تنهائى و بى‌پولى؟ با يك نخاع و استخوان پاره پاره چه مى‌شد كرد؟

ژانت: ولى پدرش يك فرانسوى عضو سفارت بود.

ماريا: اسم او را پيش من نياور، مگر همين ارباب‌ها نبودند كه به شاه اسلحه دادند، امكانات دادند و بعد از كشتار مردم با قيافه ديپلماتيك گفتند «ما از اقدامات دولت در جهت اعاده نظم حمايت مى‌كنيم». اين هم يك نمونه از اعاده نظم بود، ديگر؟

اسم الکتاب : راز درخت سيب المؤلف : توكلى، يعقوب    الجزء : 1  صفحة : 99
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست