اسم الکتاب : راز درخت سيب المؤلف : توكلى، يعقوب الجزء : 1 صفحة : 65
سياست، بيشتر از آنكه مولد باشيم، مترجم
هستيم. مگر خودت نگفته بودى در آن سخنرانىات كه بابا! چه اصرارى داريد حتماً با
خطكش اروپايى و آمريكايى، انقلاب ما را اندازه بگيريد؟
احمدى: نه، اين آقا آفتاب بخورد دوباره راه مىافتد! چى شده باز هواى
سياست زده به كلهات؟ مرد حسابى اينبار به جرم عضويت در القاعده مىگيرندت
مىبرندت گوانتانامو! تو كه مزه زندان جمهورىخواهان و دموكراتها را در اوين
چشيدهاى؟ آن وقت زنت هم نمىتواند بيايد ملاقاتت. تازه بدتر اينكه شهيد هم محسوب
نمىشوى! مثل اينكه اوين و دولهتو يادت رفته! اينها همه از لطف رفتن زيرزمين و
معدن است، و الّا مثل سياستمدارهاى ما در برج عاج مىنشستى و عارت مىآمد يك زنگ
به يك معلم دانشگاه بزنى، تازه براى اثبات مدرن بودن خودت به دستبوسى همان
مترجمان عزيز مىرفتى!
يزدانپناه: احمدى بس كن! اذيتم نكن!
احمدى: ببين مهندس! اگر تو بگوبى برويم ميدان مين! با تو مىآيم، حتى
اگر بگويى گوانتانامو، هستم! فقط براى حفظ آبروى ما، بگو از دانشگاهِ خودش و وزارت
علومِ اينجا معرفىنامه بگيرد.
يزدانپناه: كه به عنوان استاد مشاور، ليره هم بگيرى! نترس بابا!
شوهر دارد، يك سبيلكلفت كه خبرنگار است و همراهش است. راستى يك خبر خوب، خودم هم
كارهايم در حال اتمام است، با آنها مىآيم.
احمدى: عالى شد عالى!
اميلى و آندره در حال حركت دو اتومبيل
آندره: اميلى! فكر مىكنى چقدر از شكل ظاهرى محل اقامت آيتالله
محفوظ مانده باشد.
اسم الکتاب : راز درخت سيب المؤلف : توكلى، يعقوب الجزء : 1 صفحة : 65