اسم الکتاب : دولت يار (نقد و بررسى كتاب آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء) المؤلف : حامدنيا، رسول الجزء : 1 صفحة : 123
«ثم اخذت بيدِ فاطمةَ و
ابني الحسن و الحسين، ثُمَّ درتُ على اهل بدرٍ و اهل السابقةِ فنا شدتُهمْ حَقّى
وَ دعوتُهم إلى نصري فما اجابنى منهم إلّا اربعةً قطّ: سلمانٌ و عمّارٌ و المقدادُ
و ابوذرُ ...»[1]
در جاهاى مختلف، اميرمؤمنان (ع) حكومت را حق خود مىداند و نظريه
انتصابىبودن حكومت را مطرح مىسازد و از غصبشدن اين حق شكايت مىكند:
«فوَ اللّه مازلتُ مدفوعا عن حقي مُستأثَرا عَلَيّ مُنْذُ قَبَضَ
اللّه نَبيّهُ (ص) حتى يومِ الناسِ هذا؛
به خدا سوگند، از زمان وفات رسول خدا (ص) تا امروز از حق خود محروم
بودم و بر كار خويش تنها ايستاده بودم.»[2]
در جايى ديگر حضرت على (ع) به درگاه خداوند از غصب شدن حق خود توسط
قريش و همدستان آنان شكايت مىكند و مىفرمايد:
«اللّهم إني أستعديكَ على قريشٍ وَ مَنْ اعانهم فِانّهم قَطَعُوا
رَحِمي و صَغّروا عظيمَ منزلتي وَ أجمعوا على مُنازعَتي امْرا هُوَ لى؛
خدايا من بر قريش و كسانى كه آنها را يارى مىكنند از تو كمك
مىطلبم، زيرا آنها خويشى مرا قطع كردهاند و بزرگى مقام و منزلت مرا كوچك شمردند
و در امر خلافت و حكومت كه اختصاص به من داشت بر دشمنى با من اتفاق كردند.»[3]
حضرت در سخنانى مسألهحاكميّت وحكومت را از حقوقو ويژگيهاى اهلبيت
بيان مىكند و مىفرمايد: اين حق به جايگاه اصلى آن برگشت كرده است.[4]
اگر منظور آقاى بازرگان اين باشد كه اميرمؤمنان (ع) براى بهدست
گرفتن حكومت در ابتدا هيچ كوششى نكرد و آن را حق مردم مىدانست، با بررسى سخنان
على (ع)، بطلان آن واضح است. اما اگر مقصود، آن