مىشود، پس جمع بين اين دو ايجاب مىكند كه
با نظارت فقيه انجام گيرد.
قسم سوم: كارهايى است كه نياز و عدم نياز آنها به اجازه دولت
اسلامى از نظر فقيه قطعى نيست.
(1) در اين قسمت است كه بايد فقيه ابزار استنباط را به كار برده و
نظر اجتهادى خود را اعلام دارد. در فرض مزبور فقيه بايد دو مرحله را به صورت ذيل
طى كند:
1- ابتدا رجوع به ادلّه اجتهادى (كتاب و سنّت) از لحاظ به دست آوردن
اين كه عمل مورد نظر نياز به اجازه دولت اسلامى دارد يا نه و بر فرض نياز آيا
اجازه آن مخصوص به امام معصوم عليه السّلام است يا قابل انتقال به ديگرى (فقيه)
نيز مىباشد.
2- در صورتى كه دليلى بر هيچ يك از دو طرف نفى و اثبات به دست
نياورد، بايد رجوع به اصول عمليه (قوانين موضوعه در مورد شك) نمايد.
مرحله اوّل: (بررسى كتاب و سنّت)
(2) نياز به بررسى فقهى در مسائل گوناگون آن دارد، از باب مثال مسأله
جهاد، حدود، تعزيرات، قضا، نماز جمعه و غيره را يادآور مىشويم.
در اين زمينه اجتهاد فقيه به هر چه رسيد، حجّت خواهد بود، ولى اگر به
دليل فقهى دست نيافت، نوبت به مرحله دوم مىرسد.
مرحله دوم: يعنى قوانين موضوعه در موارد شك (اصول عمليه)
(3) كه در فرض به دست نياوردن دليل اجتهادى به كار گرفته مىشود و
داراى صور مختلفى است كه در ذيل، به صورت اجمال به آن اشاره مىكنيم و توضيح بيشتر
را به بحثهاى اصولى واگذار مىنماييم.
الف: در مورد عبادات.
ب: در مورد معاملات.
ج: در مورد اموال و نفوس.
مورد عبادات:
(4) مقتضاى اصل در آن برائت از لزوم «اذن» است، به اين صورت كه اگر
مورد شك را يك عمل عبادى فرض كنيم- يعنى احتمال دهيم كه «اذن ولى امر» در صحّت يك
عمل عبادى شرط باشد، مثلا: در نماز ميّت- مقتضاى دليل عقل و نقل، نفى جزء و يا شرط
مشكوك است؛ زيرا عبادت مزبور از مصاديق شك در اقل و اكثر ارتباطى است كه در اصول،
رجوع به اصل منفى (برائت) در آن مقرر شده است.