«اى امير مؤمنان! من نمىتوانم با شما سخن
بگويم. آنگاه گريست. پس على فرمود: حرف بزن و همچون زن نوحه مكن! حسن گفت:
مردم عثمان را محاصره كردند؛ به تو امر كردم كه از آنان فاصله بگير و
به مكه برو، تا اين كه مردم به هوش آمده، بيدار شوند، اما تو سرپيچى كردى. مردم او
را كشتند، به تو امر كردم كه از آنان كناره بگير ... امروز به تو امر كردم كه به
عراق نرو، زيرا مىترسم كه در آن ديار غريب، گمنام كشته شوى. پس على فرمود ....»[1]
روايات ديگرى نيز هست كه همين معنا را مىرساند و فعلا مجالى براى
ذكر آن نيست.[2]
از نظر ما همه اين گفتهها مردود است، زيرا:
اولا: چگونه مىتوان بين اين حديث و حديث سابق جمع كرد كه مىگفت:
امير المؤمنين فرزندانش حسن و حسين عليهما السّلام را براى دفاع از
عثمان فرستاد، و يا آنگاه كه از واقعه با خبر شد، چون آشفتهاى حزين از راه رسيد و
حسن را كه خون بر صورتش جارى بود، سيلى زد و با دست ديگرش به سينه حسين كوبيد، به
اين گمان كه آن دو در مأموريت خود كوتاهى كردهاند؟ چگونه مىتوان تهافت و تناقض
بين اين دو حديث را برطرف نمود؟!
ثانيا: هر كه در مواضع و زندگانى امام حسن عليه السّلام تتبّع و
بررسى كند، در مىيابد كه امام همواره با اصرار فراوان، ياريگر پدر و مدافع حق
غصبشدهاش بود و در دفع استدلالهاى دشمنانش كوشش فراوان داشت. حتى در جنگهاى
نبرد جمل و صفين، خود را در اين راه در معرض خطرهاى بزرگ قرار داد، تا
[1] - انساب الاشراف، ج 2، ص 216؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص
474؛ ر. ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 226 و نيز ج 19، ص 117؛ سيره
ائمه اثنى عشر، ج 1، ص 543.
[2] - ر. ك: سيره ائمه اثنى عشر، ج 1، ص 542 و 544 و
منابع ديگر.