هگل اصطلاحاتى چون «دولت كامل»، «دولت مدرن» و «دولت عقلانى» را براى
«دولت اخلاقى» به كار برده است. وى دولت در مفهوم اخلاقى و عقلانى را، عالىترين
تجلّىگاه عقل و آزادى خودآگاه دانسته است؛ اما همه دولتها را مصداق كامل اين
مفهوم ندانسته است.
3- 4. تعريف و جمعبندى
اندرو وينست در جمعبندى آرا و انديشههاى هگل در مورد دولت اخلاقى،
آن را چنين تعريف مىكند:
«در نظريه اخلاقى دولت، قدرت عمومى در شيوه تلقّى و عمل شهروندان،
گروهها و نهادهاى دولت [سلطنتى مشروطه] نهفته است كه معطوف به تأمين حداكثر كمال
و رشد اخلاقى و آزادى شهروندان است. قدرت عمومى در واقع در وحدت گرايشهاى ادراكى
فرد و غايات قواعد و نهادها نهفته است».[2]
باوجود اين تفاسير، نظريه «دولت اخلاقى» هگل، مبهم، نارسا و شايد
برگرفته از انديشه دولت- شهرهاى يونان و انديشههاى افلاطون و ارسطو باشد. آنچه كه
از چهارچوب نظرى وى، قابل استفاده است، تلاش دولت براى رشد و تكامل اخلاقى مردم و
جامعه و دربر گرفتن تمامى شهروندان و نهادها براى رسيدن به غايات اخلاقى است. اين
چهارچوب تئوريكى به ما كمك مىكند كه بتوانيم به ترسيم دولتى بپردازيم كه كار ويژه
اصلى آن هدايت و راهبرى مردم و جامعه به سوى كمال و تعالى و سوق دادن آنان به
غايات اخلاقى است. علاوه بر اين جريان اخلاق و آزادى به وسيله دولت نيز مورد توجّه
است.
هگل مىگويد: «دولت جزئى از پويش تكامل روح است و خود اهميتى ارزش
گذرانه و تاريخى دارد»؛ در حالىكه دولت چنين تكاملى را شاهد نبوده و تنها ابزارى