شاملو و روملو و تكلو و افشار و ذو القدر و
وارساق و صوفيه قراجهطاغ و غيره بود، در سه حمله شجيعانه، اردوى مركب از سى هزار
نفرى الوند ميرزا را طورى منهزم و پريشان ساختند كه الوند ميرزا به همراهى پنج شش
نفر به هزار فلاكت خود را از معركهگاه خلاصى داده، اينالمفرگويان گريزان و به
سمت ارزنجان، پويان و شتابان شد. غالب بقيّة السّيف قشون او نيز از صولت متعاقبين
خودشان را به رودخانه انداخته غرق شدند و مىتوان گفت از صد يكى افراد اردوى
منهزمين جان را به سلامت برد!
بنا به اين مظفريت واقعه، شاه اسماعيل نيز تعيين اركان سلطنت را
موافق امور سياسيّه خود دانسته، امير شمس الدين زكريا را وزير اعظم و ملقّب به لقب
مفتاح آذربايجان نموده، از علما شمس الدين گيلانى و از امرا حسين بيگ شاملو و
ابدال بيگ را به منصب جليل وزارت سرافراز فرمود.
بعد از تشكيل اركان سلطنت، محض اينكه ثمره نافعه فتح و ظفر خود را
قبل از ظهور حادثهاى اقتطاف نمايد، بدون درنگ متوجه شهر تبريز شده، بىمانعه داخل
و به آنچه مقصودش بود نايل گشت و بالعزّ و الاقبال درين پايتخت جلوس نمود.
[در علت سقوط دولت بايندريه]
چون هيچيكى از مورّخين احوال ملكيّه و ماليّه و سياسيّه و دينيّه آن
زمان ايران را در يك ترتيب صحيح ننوشته و اسباب اضمحلال دولت بايندريّه و استقلال
دولت صفويّه را از روى حكمت تاريخيّه، محاكمه و ثبت تواريخ ننمودهاند، جامع اين
تاريخ مناسب ديد كه سخنى چند راجع به اين فقره مهمّه به عرض مطالعهكنندگان
رسانيده، بعد به عرض وقايع شروع نمايد.
بايد دانست كه در آن زمان مملكت ايران، منقسم به هيجده حكومت گرديده،
شاه اسماعيل در آذربايجان و امراى اكراد در كردستان و مشايخ اعراب در عربستان عراق
و سادات مرعشيّه در مازندران و كياها در گيلانات و سلطان مراد در اكثر ممالك عراق
عجم و مراد بيگ بايندر در يزد و رئيس محمد كره از اهالى لرستان در ابرقوه و حسن
بيگ جلاوى در سمنان و خوار و فيروز كوه و باريك بيگ پرناك در عراق عرب و قاسم بيگ
بن جهانگير بيگ در دياربكر و قاضى محمد به اتفاق مسعود بيدگلى در كاشان و سلطان
حسين ميرزا در خراسان و امير ذو النون در قندهار و بديع الزمان ميرزاى تيمورى در
بلخ و ابو الفتح بايندر در كرمان، بسط بساط حكومت نموده،[1]
علم استقلال را در ممالك متصرفه خودشان برافراشته طنبور «منم ديگرى نيست» را
مىنواختند.