بعد برخاسته، از ديوان بيرون آمده، در جلو
ديوان خانه نشستند و سكبانباشى را خواستند.
سكبانباشى كه آمده، به اتفاق حضور رفتند. آنها در حضور بودند كه آقاى
ينگىچريان طلبيده شد. آقا آمده به حضور رفت، ولى طولى نكشيد كه از حضور بيرون
آمده، به خانه خود رفت؛ اما سكبانباشى بال ييمز در حضور ماند. دمى نگذشت كه بهرام
آقاى قاپوجىباشى از حضور به ديوان آمده فرمود، قاپوجىها در ديوان اعلى دستهاى
پيرى پاشا و اسكندر پاشا را بسته به حضور بردند. طولى نكشيد كه از براى احضار جعفر
چلبى تاجزاده قاضى عسكر آناطولى چاوشان رفته از خانهاش به ديوان آورده، بىتوقف
به حضور بردند. سنان پاشاى صدر اعظم، ديوانيان را معفو از ديوان ساخته خواست كه به
خانهاش برود، داروغه ديوان فهميد، مانع شد.
مدتى نگذشت كه فقط پيرى پاشا دست باز از حضور بيرون آمده، مستقيما به
خانه خود رفت؛ زيرا منع گرديد كه احدى از چاوشان و غير با او همراهى ننمايند. چون
معزول از وزارت قبه شده بود، به حكم همايون از اسلامبول بيرون شده به مزرعه خود
رفت.
خلاصه قاپوجىباشى به ديوان آمده، سنان پاشاى صدر اعظم را به حضور
برد. طولى نكشيد كه سنان پاشا از حضور بيرون آمده مير غضب خواست. فى الحال دو نفر
مير غضب و چند نفر قاپوجى خفتانهاى خودشان را كنده، داخل ديوان شدند و در مقابل
قفسه پنجره اطاق عرض كه حضرت خداوندگار در آنجا از پشت قفسه تماشا مىكرد
ايستادند. حكم شد اولا اسكندر پاشا را، بعد تاجزاده را، بعد از او سكبانباشى بال
ييمز را به سزا رسانيدند. بعد از قتل اينها، آقاى ينگىچريان احضار گرديده،
تأكيدات شنيده، باز به خانه خود رفت و صدر اعظم نيز از ديوان برخاسته متوجه خانه
خود گرديد.
ايضاح [در علت واقعى كشته شدن تاج الدين قاضى عسكر]
بعضى از مورخين بر آنند كه سبب قتل تاجزاده از براى شورش ينگىچريان
نبود و سبب قتل او حامله شدن بهروزه خانم زن شاه اسماعيل از او كه ظاهرا زنش بود.
چون سلطان كه بهروزه خانم را به اسم نكاح به او سپرد و فرموده بود كه: «جعفر! من
ترا آدم امينى مىدانم؛ اين زن متعه نيست منكوحه است. من اين را به شما امانتا
مىسپارم؛ مبادا خيانتا مقاربت نمايى. من محض اينكه دل اردبيلاوغلى را بسوزانم
اين زن را اسير كردم و الا منكوحههاى لا له الا الله گويان مصون از اين قبيل
تعرضات است!»
بعد از مدتى كه حمل بهروزه خانم ظاهر شد. سلطان از براى اينكه سرّش
ظاهر نشود؛ سكوت اختيار كرد و در اين موقع بهانه دست آورده او را با سايرين به قتل
رسانيد. انتهى
الغرض: شمسى بيگ وزير لشكر روم ايلى از جانب ديوان مأمور به ضبط
اموال مقتولين شده، هر چه اسكندر پاشا و جعفر چلبى و بال ييمز داشتند، ضبط كرده
تسليم خزانه نمود و با حكم مأمور به اسكوپ فرستاده شد كه عبدالكريمزاده را كه قاضى
آنجا بود به ديار بياورد؛