بحران معنا وضعيتى است كه در آن معيارها و شاخصهاى ارزيابى انسانها
دچار تلاطم و بىثباتى مىشود. مراد از بحران معنا، فرو ريختن نظام دانايى و آگاهى
انسانها است؛ در اين حالت معيارهاى داورى ثابتى وجود ندارد يعنى فرد، معيارى ثابت
در دست ندارد كه رخدادها و مسائل پيش آمده و حق يا باطل بودن آنها را به وسيله آن
بسنجد.
بحران معنا، چيزى غير از بحران معنويت است. چون ممكن است جايى بحران
معنا وجود داشته باشد ولى بحران معنويت وجود نداشته باشد.
بحران معنا در دنياى كنونى با تحولات و افول مدرنيته غربى پيوند
خورده و به ويژه با مطرح شدن پديده دهكده جهانى و جهانى شدن، شدت يافته است. علت
پيدايش بحران معنا در دنياى غرب را چنين بيان كردهاند:
به دنبال سيطره يافتن مدرنيته به عنوان يك مكتب و ايدئولوژى فراگير
در غرب و به حاشيه رانده شدن ساير ايدئولوژىها و فرهنگها، اصول