حادثه است و ...
خلاصه خيرات و شرور واقع در اين عالم را به اوضاع فلكى و حوادث سماوى مستند و
منتسب كند.
البته اين
خبر دادن به چند صورت متصور است:
1. گاهى
همراه با اعتقاد به تأثير است يعنى واقعاً اوضاع فلكى را مؤثر در حوادث ارضى
مىداند و براى آنها استقلال در تأثير قائل است و تخلفبردار نيست. يا در كنار
اراده الهى و در عرض آن و به عنوان شريك العلّه اوضاع فلكى هم مؤثرند. اين قسم از
تنجيم و منجمگرى قطعاً كفر است و فقهاى اسلام به اتفاق كلمه آن را كفر دانستهاند.
2. گاهى
همراه با اعتقاد فوق نيست، بلكه اوضاع فلكى و طلوع و غروب ستارگان را مؤثر مىداند
ولى نه به اين نحو كه تخلفبردار نباشد، بلكه مؤثر حقيقى را خداوند مىداند و
عقيده به محو و اثبات دارد و تأثير افلاك و كواكب را هم از خدا مىداند چنين
اعتقادى موجب كفر نيست، زيرا چنين فردى نه اصل وجود خداوند را منكر است نه توحيد
الهى را، نه تأثير او در همه حوادث را منكر است، نه معاد را انكار مىكند، نه نبوت
را و نه ضرورى دين را بلكه همه را قبول دارد و به تجربه و مطالعه به دست آورده است
كه ميان اوضاع فلكى و برخى حوادث ارضى رابطه وجود دارد. اين محكوم به كفر نيست، و
خود خداوند نظام عالم را نظام اسباب و مسببات قرار داده است.
3. گاهى
اصلًا اوضاع فلكى را مؤثر نمىداند بلكه اينها را علامت و كاشف مىداند و معتقد
است كه عادت الهى بر اين جارى شده است كه نزد فلان وضع فلكى، فلان حادثه زمينى را
ايجاد كند و مؤثر مستقيم، خود ذات الهى است. اين با مبناى اشاعره سازگار است كه
قائل به عادت الله هستند.
4. گاهى به
اين صورت است كه اوضاع فلكى را معدّ و زمينه ساز و علت معدّه مىداند كه خود ذات
حق اينها را معدّ قرار داده است، نه مقتضى و سبب و علت و مؤثر؛ بلكه مؤثر حقيقى،
خود اوست. اين نيز موجب كفر نيست. رواياتى كه درباره تحريم تنجيم و تعلّم نجوم
وارد شده است شامل اين قسم و دو قسم قبلى نيست، زيرا تنجيم مصطلح، همان قسم اوّل
است. روايات اين قسم را رد مىكنند. مانند روايت معتبره عبدالملك بن اعين از امام
صادق (ع):