پيامبر صلى
الله عليه و آله فتوا مى داد و براى حاضران از يارانش حكم صادر مى كرد و تنها
زمانى براى كسانى كه حضور نداشتند، حجت استوار مى شد كه يك يا دو نفر و يا شمارى
از كسانى كه تبانى آنا بر دروغ، محال نيست؛ آن را نقل كنند[1].
ابن
حَزْم، پس از اين سخن، مىافزايد:
بعضى
از صحابه را مىيابيم كه به حديثى دست مىيابد و آن را چنان تأويل مىكند كه از
ظاهرش خارج مىشود، و مىيابيم كه آنان اقرار و اعتراف مىكنند كه بسيارى از سنن
به دستشان نرسيده است. حديث مشهور از ابى هُرَيره همين را مىگويد: «برادرانِ
مهاجرم را خريد و فروش بازار به خود مشغول ساخت و برادرانِ انصارم را ساماندهى
اموالشان به خود سرگرم كرد»[2].
از
اينجا روشن مىشود كه ترسيم سيمايى براى عمر كه به او جايگاهى ويژه (بلند وبرتر از
همه) بخشد، ناشى از نوعى علاقه افراطى به وى است كه شخص خليفه آن را نمىپسندد و
از آن بيزارى مىجويد.
خليفه دوم از ديدگاه بعضى از صحابه
تصريحات
بعضى از صحابه كه در ذيل مىآيد، اين مطلب را روشنتر مىسازد.
1.
مُعاذ بن جبل
*
مردى پيش عمر آمد و گفت: من دو سال پيشِ زنم نبودهام، اكنون كه آمدهام او آبستن
است!
عمر
در سنگسار كردن آن زن با مردم مشورت كرد، مُعاذ بن جبل گفت: اگر او بايد سنگسار
شود، جنين شكمش كه بىگناه است! او را واگذار تا زايمان كند.
[2] . الإحكام فى اصول الأحكام 2: 151( حديث ابو هريره
در منابع ديگر نيز آمده است؛ مانند صحيح مسلم 4: 1940، حديث 2492؛ دلائل النبوّه(
اصبهانى 1: 86، حديث 78؛ سير أعلام النبلاء 2: 595).