چارهاى جز
اين نديد كه به اتفاق ابن عباس حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم شرفياب
شود و از آن حضرت امان بخواهد.
رسول
اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم، كه سرچشمه عفو و بخشش و برخوردار از فضايل بلند
اخلاقى بود، كجا مىتوانست امانخواهى عمويش را كه به ابو سفيان پناه داده بود،
پذيرا نشود ازاينرو، فرمود: «ما او را امان داديم، مىتوانى بروى و فردا صبح او
را نزدم آورى.»
تسليم
شدن ابو سفيان
وقتى
ابو سفيان نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم شرف حضور يافت، حضرت به او
فرمود: «واى بر تو ابو سفيان! آيا وقت آن فرانرسيده كه بدانى معبودى جز خدا وجود
ندارد؟» ابو سفيان عرضه داشت: پدر و مادرم فدايت، راستى كه چقدر بردبار و بزرگوارى
و پيوند خويشى را پاس مىدارى! به خدا سوگند! من با خود مىپنداشتم اگر معبودى غير
از خدا وجود داشت، تاكنون به داد من رسيده بود.
رسول
اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم فرمود: «ابو سفيان! واى بر تو! آيا وقت آن
نرسيده كه بدانى من فرستاده خدايم؟»
ابو
سفيان سخن قبلى خود را تكرار كرد و اظهار داشت: به خدا سوگند! هنوز در دلم اندكى
شك و ترديد دراينباره وجود دارد[1].
عباس،
براى اينكه ابو سفيان را براى اسلام آوردن تحت فشار قرار دهد، موقعيت را مناسب
دانست لذا به او گفت: واى بر تو! قبل از اينكه كشته شوى، اسلام بياور و گواهى بده
كه معبودى جز خدا نيست و محمد فرستاده اوست و ابو سفيان از بيم كشته شدن، شهادت به
وحدانيت و رسالت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم را بر زبان جارى ساخت و
بدينسان در شمار مسلمانان درآمد.