قدرت بزرگى
را تشكيل مىدهند و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم، كه به استقامت و پايدارى
و دورانديشى و تدبير و قدرت و شجاعت معروف است، اگر در چنين موقعيتى به آنها
بپيوندد، بلا و مصيبت بزرگى بر مشركان بهطور عموم و بر قريش به ويژه وارد خواهد
شد.
سران
قريش براى يافتن راه چارهاى براى مقابله با خطرى كه آنها را احاطه كرده بود، به
سرعت در دار الندوه گردهمايى تشكيل دادند و در آنجا آراء گوناگونى ردوبدل شد. از
جمله راهحلهاى پيشنهادى اين بود كه پيامبر را با غل و زنجير به زندان افكنند يا
او را به صحرا و بيابانى دور از مكّه تبعيد كنند. ولى نظريهاى كه پيشنهاد كشتن
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم و تقسيم مسئوليّت خون وى را بين قبايل- جهت
ناتوان ساختن بنى هاشم از خونخواهى آن حضرت- مطرح كرد با موافقت و پذيرش همه آنان
روبرو شد[1]؛ زيرا
مىپنداشتند با كشتن رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم، رسالت اسلامى را در
خاستگاه آن نابود خواهند ساخت.
پروردگار
دستور حركت و هجرت به مدينه را به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم داد.
رسول
اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم با اشتياق غيرقابل بيانى در انتظار چنين فرمانى
به سر مىبرد تا قدم به سرزمينى بنهد كه بتواند در آن، دولتى براساس تقوا و تعاليم
الهى ايجاد نمايد و جامعه شايسته انسانى تشكيل دهد.
پس
از آنكه مشركان نقشه خود را طراحى كردند، امين وحى «جبرئيل» بر رسول خدا صلّى
اللّه عليه و اله و سلم نازل شد و وى را از توطئههايى كه مشركان بر ضد او چيده
بودند، آگاه ساخت و اين آيه را برايش تلاوت كرد: