ج) بحث
متعلق حق و صاحب حق و من له الحق و من عليه الحق و تعلق حق به عين يا منفعت ويا
امتياز و ا ولويت و مانند آن، و اينكه حق به نوعى مفهوم ذات الاضافه است.
د)
حق از مفاهيمى است كه با توجه به اطراف آن تعبير و تفسير و ترجمه و معنا مى شود و
نوعى تعلق به جمله ومفاهيم استعمال شده در جمله دارد و با عنايت به كلمات ديگر
مفهوم آن روشن مى شود و نوعى ارتباط و ترابط با كلمات ديگر در جمله اى كه بكار
رفته برقرار مى كند و چه بسا به تعبير ديگرى مفهوم آن بسيار وسيعتر و عام تر و
شامل تر از آن مفهوم لفظ خشك و مجرد باشد بلكه مفهومى وسيع و اطلاقى و گسترده دارد
كه تابع شرايط جمله وموقعيت كلامى و لفظى است كه اين واژه در آن جمله و كلام قرار
گرفته و ابعاد خود را متجلى مى سازد.
ه-)
نظام حقوقى نيز ريشه در اين مفهوم وسيع و گسترده دارد.
نظام
حقوقى رابطه حقوقى بين افراد جامعه و مقررات حاكم در روابط انسان ها با يكديگر در
يك محدوده كوچك و يا سطوح وسيعتر ملى وبين المللى براى برقرارى نظم و حقوق آنها
نسبت به يكديگر و استقرار عدالت و جلوگيرى از ظلم و تجاوز و مانند آن است.
درنظام
حقوقى اسلام اخلاق، حقوق و آداب، تكاليف و وظائف همه به هم آميخته و در هم تنيده
است تا يك نظام حقوقى منطبق با فطرت و پايدار و پاسخگو و آميخته با اخلاق و ايمان
و معرف و تعالى بخش سامان يابد.
اين
نظام بايد با ابعاد وجودى انسان ها منطبق باشد و با فطرت همگون و عجين باشد و در
جهت تعالى و تعامل انسان ها بكار رود و پاسخگوى عقول و عواطف و احساسات و تمامى
ظرفتيهاى انسانى باشد و ريشه در عمق وجود انسان ها داشته باشد و با شهد جان انسان
ها و گوهر حيات طيبه انسانى آميخته باشد و از