پس
از آن دستور داد امام (ع) را در غل و زنجير نموده و با بانوان و اسيران به زندان
افكندند. مردم كوفه با ديدن وضع اسيران در كوچه و برزن ها به سر و صورت مى زدند و
گريه ميكردند.
در
دوران زندان «سنگى با نامه اى» به آن پيوسته رقعه اى آمد كه ابن زياد در روز فلان
مأمور به شام فرستاده و در فلان روز بر مى گردد، اگر صداى تكبير شنيديد بفهميد كه
موضوع قتل شما مطرح است و بايد وصيت كنيد و اگر تكبير نشنيديد در امان خواهيد بود.
«فبينما
هم فى الحبس إذ سقط عليهم حجر فيه كتاب مربوط و فيه:
«إنّ
البريد سار بأمركم إلى يزيد فيصل يوم كذا و يعود يوم كذا، فإن سمعتم التكبير
فأيقنوا بالقتل، و إن لم تسمعوا تكبيرا فهو الأمان».[2]
قاصد
آمد و آنها تكبير نشنيدند و يزيد دستور داده بود كه ايشان را به سمت شام روانه و
اعزام كنند.
تأثير
حضور اهل البيت (ع) و سخنان پر فروغ و روشنگرانه و افشاگرانه اسراى آل محمد (ص)
در مردم كوفه، همه جانبه و بسيار عميق و بهشدت آنها را متأثر و نگران كرد، براستى
چه شد و چه مى بايد مى شد؟!
نه
به ديروز و آنهمه تلاش و ارسال نامه و طومار براى مكه و مدينه و امام حسين (ع) و
دعوت از آن بزرگوار و بيعت با نماينده ى او حضرت مسلم بن