اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 44
دلالت تصديقى عبارت است از دلالت كردن
لفظ بر اينكه معناى آن،مراد و مقصود متكلم بوده و متكلم قصدش تفهيم اين معنا به
مخاطب بوده است؛مثلا وقتى مىگويد:«زيد قائم»يا«افعل كذا»،شما علاوه بر تصور معانى
اين مفردات، مىخواهيد تصديق هم بكنيد كه معناى اين كلام،مراد متكلم هم بوده و به
همين مناسبت،نام آن را تصديقى مىگذارند؛يعنى تصديق السامع.و حكمه بان هذا المعنى
مراد للمتكلم.
در دلالت تصورى،دو شرط وجود دارد:1.لفظ،براى اين معنا وضع شده باشد، 2.سامع هم،به وضع علم داشته باشد.
احراز چهار امر در دلالت تصديقى لازم
است:1.سامع احراز كند كه متكلم،در مقام بيان و
تفهيم مقصودى برآمده و گفته است:«اضرب زيدا»،نه اينكه مىخواسته حرف«ض»را صحيح ادا
كند يا حرف«ز»را از سر زبان ادا كند،2.احراز كند
كه متكلم،جدى سخن مىگويد و شوخى ندارد،3.احراز كند
كه متكلم،شعور و توجه به محتواى كلامش داشته و اين معنا را هم قصد كرده است؛نه
اينكه بىتوجه ادا نموده است،4.در كلام متكلم
هم،قرينهاى برخلاف ظاهر كلام اقامه نشده باشد و الا معناى حقيقى مراد نبوده،بلكه
معناى مجازى(برطبق قرينه)مراد خواهد بود؛مثلا نگفته باشد«جئنى بأسد رامى».پس از
احراز اين امور،مىتواند تصديق كند كه متكلم،اين معنا را اراده كرده است.
بعضى از علما(مثل مرحوم نايينى)دلالت
وضعى لفظى را سه قسم نمودهاند:
1.تصورى،2.تصديقى غير كاشف از مراد جدى
متكلم،3.تصديقى كاشف از مرد جدى(كما يأتى فى
مبحث«حجية الظواهر»).
احتمال دارد ما اقسام دلالت را چهار قسم
كنيم:1.ظهور تصورى يا ذاتى،2.ظهور تصديقى بدوى و متزلزل،3.ظهور
تصديقى مستقر غير كاشف،4.ظهور تصديقى مستقر كاشف
از مراد جدى.
بعضىها(مثل صاحب محاضرات،نهاية
الدراية،خواجه طوسى و مرحوم مظفر) فرمودهاند:
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 44