اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 378
كه مشترك لفظى است بين المخاطب و
الغائبة،يا تضربان كه مشترك بين سه صيغه است)يا بالعرض و به واسطۀ اعلال
است(مثل مختار كه در اصل،مختير(به كسر چهارم)يا مختير(به فتح چهارم)بود،سپس حرف
عله تبديل به الف شده و مختار شده،حال نمىدانيم كه مراد،اسم فاعل است يا مفعول،ولى
قبل الاعلال، اجمالى نداشت.
2.و گاهى اجمال به خاطر آن است كه يقين داريم كه از لفظ،معناى مجازى اراده
شده ولى معانى مجازيه متعددند و ما نمىدانيم كه كدام يك از اين معانى مجازيه
اراده شده است.مثلا متكلم مىگويد:زيد اسد،ولى نمىدانيم كه دارد شجاعت زيد را
بازگو مىكند يا در مقام مسخره كردن او است و مىخواهد نهايت درجۀ ترس
او را بيان كند.
3.و گاهى اجمال به خاطر آن است كه در كلام،ضميرى ذكر شده و ما نمىدانيم كه
مرجع ضمير كدام است،لذا كلام مجمل شده.مثلا از بعض صحابه پرسيدند كه كدام يك از
اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله افضل از همه است؟
او جواب داد:من بنته فى بيته،كه يحتمل
مراد از من،ابو بكر باشد و ضمير بنته به ابو بكر برگردد و ضمير بيته به رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله؛يعنى ابو بكرى كه دختر او در خانۀ پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله است.پس اين جمله دلالت بر افضليت ابى بكر دارد.و يحتمل كه مراد
از من،على عليه السّلام باشد و ضمير بنته به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
برگردد و ضمير بيته به على عليه السّلام؛يعنى على بن ابى طالبى كه دختر آن
پيامبر،در خانۀ آن على عليه السّلام است.پس اين جمله دلالت بر افضليت على عليه السّلام
مىكند.يا مثلا معاويه به عقيل بن ابى طالب،برادر على عليه السّلام،گفت:
برو بالاى منبر و على عليه السّلام را
لعن كن،عقيل آمد و مقابل چشمان مردم گفت:امرنى معاوية ان اسب عليا عليه السّلام
الا فالعنوه.اين ضمير هو،كه در آخر فالعنوه آمده،يحتمل برگردد به على عليه السّلام
و يحتمل برگردد به معاويه؛ولى عقيل هم زرنگ است؛او معاويه عليه الهاويه را اراده
نموده است.
4.گاهى اجمال،به سبب اختلال نظام جمله پيش آمده.مانند اين شعر فرزدق كه در
رابطه با ابراهيم بن هشام(دايى هشام بن عبد الملك)سروده است:
و ما مثله فى الناس الا مملكا ابو أمه
حى ابوه يقاربه
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 378