اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 369
آن است كه منشأ انصراف ذهن ما به سوى يك
فرد يا يك صنف از افراد يا اصناف مطلق،ظهور خود لفظ باشد در آن فرد يا صنف در اثر
كثرت استعمال در اين معنا.
يعنى اين لفظ مطلق،در خصوص اين فرد يا
صنف،آنقدر زياد استعمال شده كه در اثر كثرت استعمال،ظهور در اين معنا پيدا كرده
به حيث كه هرگاه به طور مطلق به كار برده مىشود،همين فرد يا صنف به ذهن مىآيد.مثلا
كلمۀ حيوان،در اصل لغت، وضع شده براى مطلق ما له الحياة،خواه انسان يا ساير
حيوانات،اما عند العرف،اين كلمه خيلى زياد در غير انسان استعمال شده و در اثر كثرت
استعمال،ذهن ما هميشه از استعمال اين كلمه انصراف پيدا مىكند به غير انسان از
ساير حيوانات كالبقر و الحمار و الغنم.
چنين انصرافى مانع است از تمسك به اطلاق
لفظ،و به منزلۀ قرينۀ لفظى متصله است و اجازه نمىدهد كلام ظهور در اطلاق پيدا كند تا بعد
بتوانيم به اطلاق آن تمسك كنيم و اصالة الاطلاق هم از باب اصالة الظهور حجت است.
اما انصراف بدوى آن است كه
انصراف،سرچشمه از خود لفظ نگرفته باشد بلكه سبب و منشأ خارجى دارد.مثلا آن فرد يا
صنف معينى،در خارج،غلبۀ وجودى دارد و زياد است يا انسانهاى يك منطقه با آن صنف سروكار زيادترى
دارند و در اثر اين ارتباط زياد،ذهنشان مأنوس شده با اين فرد يا صنف و از شنيدن آن
لفظ،همين مصداق به ذهن آنها مىآيد بدون اينكه ظهور لفظى در كار باشد.مثلا در
عراق،از شنيدن كلمۀ ماء عند اهل الكوفة،ماء الفرات به ذهن مىآيد،عند اهل البغداد،ماء الدجلة
به ذهن مىآيد،به خاطر اينكه در عراق،اين دو ماء غلبۀ وجودى دارد.يا
مثلا با شنيدن كلمۀ انسان،ذهن ما منصرف مىشود به سوى نژاد سفيدپوست و در هر منطقهاى،مردم
آنجا با صنف خاصى از يك مطلق انس دارند يا غلبۀ وجودى دارد،تا
مطلق گفته مىشود،آن فرد به ذهن مىآيد.
چنين انصرافى مانع از تمسك به اطلاق
كلام نيست.فى المثل اگر در عراق كسى بگويد:الماء طاهر،معنايش اين نيست كه فقط آب
فرات و دجله پاك است و ساير مياه نجس هستند زيرا اين انصراف،بدوى است و با اندك
تأملى زايل مىشود بلكه گاهى
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 369