اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 252
و آنجا كه از يك كلام فهميده شود،مانند
اينكه:
مولى فرموده:كن على السطح.و اين ذى
المقدمه را بر ما واجب كرده و خود مولى صحبتى از مقدمه به ميان نياورده اما عقل محاسبه
مىكند و مىگويد كه:كون على السطح،بدون نصب سلم،ميسر نيست،پس نصب سلم از باب
مقدمه،وجوب دارد اما اين وجوب،وجوب تبعى است نه اصلى يعنى عقل حكم به اين وجوب
كرده به تبع امر مولى به ذى المقدمه،و الا خود مولى مقصود اصلىاش اين نبوده
است.عقل ابتدا وجوب ذى المقدمه را تصور مىكند؛سپس رابطۀ او را با
مقدمه تصور مىكند و به دنبالش حكم مىكند كه مقدمه هم واجب است.
حجيت اين دلالتها
پس از تعريف هريك از دلالات سهگانه و
بيان موارد و مواقع هركدام ،اينك وارد بحث در جهت ثانيه مىشويم.و آن عبارت است از
بحث در حجيت اينها(البته قرار بر اين است كه بحث در حجيت،در مقصد ثالث مطرح شود
لكن به طور اجمالى و سر بسته.دربارۀ حجيت اين سه دلالت،در همينجا بحث مىكنند،چنانكه دربارۀ حجيت
اصول لفظى هم،در مقدمۀ 12 كتاب،سربسته اشارهاى كردند).معناى
حجيت اين است كه مولى بتواند به وسيلۀ اين دلالات بر عبد احتجاج كند و
عبد بتواند بر مولى احتجاج كند.حال،آيا اين دلالات سهگانه حجيت دارند يا ندارند؟
برفرض كه حجت باشند،از باب ظواهر الفاظ
حجيت دارند و يا از باب ملازمات عقلى؟مىفرمايد:اما دلالت اقتضا و دلالت تنبيه اگر
به درجۀ ظهور عرفى برسند يعنى در حدى باشد كه عرف اين دلالت را از كلام بفهمد و
بتواند بر گردن متكلم بگذارد كه مقصود تو تفهيم اين معنا بوده(كه نوعا چنين
است)،در اين صورت،اين دو دلالت از باب حجيت ظواهر حجت خواهند بود.آرى،اگر به اين
درجه از ظهور نباشد(كه بسيار نادر است)حجيت ندارد.
اما دلالت اشاره:اين قسم از باب حجيت
ظواهر،بلااشكال حجيت ندارد و اساسا نام اين قسم را«دلالت»گذاشتن،مسامحه است.بهتر
آن است كه نامش را اشاره و اشعار بگذاريم نه دلالت اشاره.زيرا در مقدمۀ هشتم
كتاب،به اثبات رسانديم كه
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 252