اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 248
توقف ندارد و درعينحال،از سياق كلام
متكلم يقين مىكنيم كه آن دلالت را اراده كرده و يا بسيار بعيد مىدانيم كه او را
اراده نكرده باشد.وجه اشتراك و تفاوت اين قسم از دلالت(كه نامش«دلالت تنبيه»است)با
قسم قبل(يعنى دلالت اقتضا)روشن است كه در نقطۀ اولى مشتركاند
و در نقطۀ ثانيه ممتاز و متفاوت.
حال،دلالت تنبيه هم،موارد استعمال و
كاربرد فراوان دارد كه مهمترين آن موارد، عبارت است از سه مورد كه به ترتيب ذكر
مىكنيم:
يك.مواردى كه بين دو امر،ملازمه هست يا
عقلا در علت و معلول يا معلولين لعلة ثالثه و يا عرفا.متكلم احدهما را ذكر مىكند
و بدينوسيله مخاطب را متنبه و متوجه به ديگرى مىنمايد كه هدف اصلىاش بيان آن
امر آخر است.
مثلا شما با رفيقتان قرارى گذاشتهايد و
تعهد كردهايد كه سر ساعت 10،فلان كار را
بكنيد،ساعت 10 كه شد،رفيقتان متوجه نيست ولى شما
يادآورى مىكنى به اينكه مىگويى:«دقت الساعة العاشرة».يعنى ساعت 10 شد.يعنى وعدهاى را كه دادى، وقت وفا به آن رسيده
است.
يا مثلا شخصى صبحگاه وقتى از خواب
برخاست كه نماز قضا شده بود.رفيقش به او مىگويد:«طلعت الشمس».يعنى خورشيد طلوع
كرده.منظورش اين است كه وقت اداى نماز صبح فوت شده.يا مثلا به رفيقت مىگويى:«انا
عطشان»يا«انا جوعان».يعنى برخيز آب يا غذا بياور...
سپس جناب مظفر دو باب ديگر را هم ملحق
به همين قسم مىكند:
1.مواردى كه متكلم اخبار مىكند و منظورش بيان لازم فايده است.
توضيح ذلك:هر خبرى بايد مفيد فايده باشد
و افاده كند مخاطب و سامع را فايدهاى كه يصح السكوت عليها.
حال گاهى اخبار به منظور آگاهاندن مخاطب
است از يك واقعه كه هدف اصلى از خبرها همين است.
مثلا رفيق شما نمىدانست كه زيد شهيد
شده؛شما مىگويى:زيد شهيد شد و به خيل شهيدان پيوست.
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 248