اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 231
غايت،بدون اينكه قرينۀ خاصى
باشد.اينجا محل بحث ماست كه آيا جملۀ غايى، لو خلّي و طبعه،با قطعنظر از كليۀ قرائن،ظهور در
مفهوم دارد يا ندارد؟دلالت بر انتفاى سنخ الحكم از غايت و ما بعد او دارد يا
ندارد؟
در مسئله دو نظر هست:
1.اكثر قدما و متأخرين مىگويند:جملۀ غايى مفهوم دارد،يعنى دلالت مىكند
بر انتفاى سنخ الحكم از غايت و ما بعد آن.
2.جمعى از اصوليان مثل شيخ طوسى و سيد مرتضى(قدس سرهما)مىفرمايند:
مفهوم ندارد.
جناب مظفر مىفرمايد:همانطورى كه در
جملۀ وصفى اشاره كرديم،ملاك اين است كه غايت آيا قيد خود حكم شرعى است يا قيد
موضوع و متعلق است؟
منشأ اختلاف اين است:غايت اگر قيد خود
حكم باشد،جملۀ غايى مفهوم دارد و اگر قيد موضوع يا متعلق باشد،مفهوم ندارد.خود جناب
مظفر مىفرمايد:در بعض موارد،ما قرينۀ به خصوص داريم بر اينكه غايت،قيد
الموضوع است.مانند: إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاٰةِ فَاغْسِلُوا
وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ ؛كه «إِلَى
الْمَرٰافِقِ» قيد«ايدى» است به جهت اينكه«ايدى»مجمل است و ما نمىدانيم
مراد،تا اصول اصابع است يا تا زند يا تا آرنج يا تا شانه؟قيد «إِلَى
الْمَرٰافِقِ» بيان مىكند كه ايدى را تا مرفق بشوييد.
و در بعض موارد،قرينه داريم كه غايت،قيد
متعلق الحكم يا محمول است.مانند:
ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيٰامَ إِلَى
اللَّيْلِ ؛كه قيد «إِلَى اللَّيْلِ» قيد صيام است كه كار مكلف است به قرينۀ قبل
اين جمله(كه كُلُوا وَ اشْرَبُوا... باشد).و در بعض موارد،قرينه داريم كه غايت،قيد
خود حكم است.مثل:كل شىء حلال حتى تعرف انه حرام؛كه«معرفة الحرام»غايت حليت
است.يعنى هر شىء،حليتش تا زمانى است كه علم به حرمتش پيدا نكنيم؛به محض علم به
حرمت،ديگر حليت مىرود.و مثل:يحرم شرب الخمر الى ان يضطر اليه.
حال،در دو صورت اول،كلام مفهوم ندارد و
در صورت سوم قطعا مفهوم دارد.
ولى بحث ما در آنجاست كه جملۀ غايى
مجردا عن كل قرينه باشد.مثل:سر من
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 231