اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 106
اما جواب:اگر اسم زمان و اسم مكان
هركدام يك لفظ مستقل و هيئت و وزن جداگانهاى داشتند،اين ايراد شما در خصوص اسم
زمان وارد بود و از محل نزاع خارج مىشد اما خوشبختانه اين دو تا هريك وزن جداگانهاى
ندارند بلكه الفاظشان مشترك است و يك هيئت معينى،هم دلالت بر زمان دارد و هم بر
مكان(چنانكه در كتابهاى صرفى بيان شده.مثلا در شرح تصريف،صفحه 131،مىگويد:اسم زمان و مكان،هر دو اسمى هستند كه وضع
شدهاند براى دلالت بر زمان تحقق يك فعلى و يا مكان تحقق فعلى و الفاظشان مشترك
است بين مكان و زمان).و وقتى هر دو يك لفظ مشترك داشتند،موضوع له كلى خواهد بود و
تعيين احد المصداقين،محتاج به قرينه خواهد بود(چنانكه در هر كلى و فردى،قضيه همين
است).
مثال:يضرب مثلا وضع شده براى آن ذاتى كه
اين صفت دارد ظرف براى ضرب و زدن است و اين يك معناى كلى است كه هم شامل مىشود
ظرف مكان را يعنى مكانى كه اين صفت را دارد و هم ظرف زمان را يعنى زمانى كه داراى
اين صفت هست و اگر بخواهد احدهما معين شود،قرينه مىخواهد.مثلا بگوييم مضرب زيد
يوم الجمعة يا مضربه فى المسجد.
پس هيئت اسم زمان و مكان،وضع شده براى
يك معناى كلىاى كه هم شامل ظرف زمانى مىشود و هم شامل ظرف مكان،و وقتى موضوع
له،كلى و قدر جامعه شد،جا دارد كه كسى بحث كند كه آيا اين هيئت براى خصوص ما تلبس
بالمبدا وضع شده يا براى اعم از ما تلبس و ما انقضى عنه التلبس.و اين بحث اگرچه به
اعتبار يك فرد از آن هيئت كه اسم زمان است جا ندارد اما ما در فرد به خصوص بحث
نداريم، بلكه در هيئت بحث داريم و هيئت مشترك است و در باب وضع لفظ براى كلى و لو
اين نزاع در يك فرد از آن كلى جارى نشود،همينقدر كه در فرد ديگر جارى باشد، كفايت
مىكند و صحيح است وضع لفظ للاعم و سپس جريان نزاع در آن.مثال:كلمۀ واجب
الوجود را در منطق مىگويند كلى است وضع شده براى يك مفهوم كلى با اينكه اين عنوان
فقط در خارج يك فرد پيدا كرده و افراد ديگر محال است كه پيدا كند مع ذلك گفتهاند
اين وضع صحيح است و اين مفهوم از كليت نمىافتد پس اسم زمان
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 106