اسم الکتاب : به نام خدا المؤلف : پوریزدی، رحمت الجزء : 1 صفحة : 47
زشت
است نمی توانم بدون شلوار به شهر بروم. حرام است. دزد گفت شب است و هوا
تاریک کسی تو را نمی بیند. بقال گفت: خدا می بیند.
دزد گفت الان نصف شب است و خدا خوابیده است. هر چه بقال پافشاری کرد
فایده ای نداشت تا اینکه در همین اثنا دو گرگ
پیدا شدند و به دزد حمله کردند و او را زخمیکردند و رفتند و بقال به
بالین دزد رفت و گفت دیدی خدا خواب نمیرود.[1]
خدا درد را به اندازه طاقت می دهد.
انسان
ها پیش از رو به رو شدن با مشکلات، همواره از آن ها وحشت دارند؛ ولی هنگامیکه
گرفتاری برایشان پیش می آید، توان تحمل و حل آن
گرفتاری را هم پیدا می کنند. وقتی بخواهند از تحمل
زیاد کسی در برخورد با مشکلات حرف بزنند این مثل را به کار
می برند[2]
خدا را بنده نیست!
کنایه
از سرکشی و تکبر. از آن روزی که اسم و رسمی پیداکرده
دیگه خدا را بنده (مطیع) نیست.