responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : به نام خدا المؤلف : پوریزدی، رحمت    الجزء : 1  صفحة : 33

ای خدا، تو کریمی، او هم کریم است، من مادر مرده هم کریمم.

به کسی که از وضع زندگی خودش ناراضی باشد و به مقایسه روزگار خود با همسانان و اطرافیانش بپردازد.گفته می شود.به دستور کریم خان زند کارگران و بناهای شیراز، مشغول ساختن ساختمانی بزرگ بودند. کریم خان یک روز رفت تا از وضع و پیشرفت کار ساختمان بازدید کند. او سوار بر اسب بود و اطرافیانش احترامش می‌کردند. در میان کارگران، کارگر فقیری بود که «کریم» نام داشت. او با دیدن شکوه و بزرگی کریم خان رو به آسمان کرد و گفت: «ای خدا تو کریمی، او هم کریم است، من مادر مرده هم کریمم». کریم خان حرف او را شنید وگفت «چه می گویی؟» کارگر گفت: «داشتم از خداوند کریم درباره تفاوت حال و روز خودم و تو گلایه می‌کردم» کریم خان خندید و دستور داد به کارگر پولی بپردازند.[1]

آخوند، خدا بد ندهد

شاگردان مکتب خانه ای باهم تصمیم گرفتند که درس و مشق را تعطیل کنند. صبح زود که آخوند مکتب دار به مکتب خانه رسید یکی از بچه ها پیش رفت وگفت: «آخوند، خدا بَد ندهد چرا رنگت پریده؟» دیگری از گود افتادن چشمش


[1]. همان، ج 1، ص 188.

اسم الکتاب : به نام خدا المؤلف : پوریزدی، رحمت    الجزء : 1  صفحة : 33
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست