اسم الکتاب : به نام خدا المؤلف : پوریزدی، رحمت الجزء : 1 صفحة : 32
او ادعای خدایی می کند، تو به
پیغمبری هم قبولش نداری؟
کسی
برای رسیدن به هدف خود از هر توجیه و بهانه ای استفاده
می کند و اینکه کسی خودش را بسیار مهم معرفی کند،
اما اصلا اهمیتی نداشته باشد و مورد توجه قرار نگیرد،
دیگران به طعنه به او این مَثل را میگویند.
روزی
مردی نزد حاکم شهر رفت وگفت: «به نام یکصد و بیست و چهارهزار
پیغمبر، به من یکصد و چهار دیناربخش؛ یعنی
برای هر هزار پیغمبر، فقط یک دینار بده!»
حاکم
نگاهی به مرد کرد وگفت: «حرفی نیست؛ امام به شرطی که تو
نام یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر را یک به یک
بگویی و هر هزار پیغمبری که نام بردی، یک
دینار از من بگیری». مردکه شرط را آسان دیده بود، شروع
کرد به شمردن نام هر یک از پیغمبران و گفت: «محمد،عیسی،
موسی؛ ابراهیم، سلیمان، داوود، یونس، یوشع، نوح، اسحاق،
یعقوب، دانیال، ...» و بعد کمی صبر کرد فکر کرد وگفت: «فرعون،
شداد، نمرود، هامان...».
حاکم
فریاد زد «های! خطا کردی؛ شرط ما این بود که نام
پیامبران را بگویی. فرعون، شداد...که پیغمبر نبوند!» مرد
با دلخوری گفت: «انصاف داشته باش این بیچارگان ادعای
خدایی میکردند؛ تو آنان را به پیغمبری هم قبول
نداری!»[1]