اَرْمَنِسْتان، كشورُي در جنوب
قفقاز كه از شمال با گرجستان، از شرق و بخشُي از جنوب با جمهورُي
آذرباُيجان، از جنوب با جمهورُي اسلامُي اُيران و از غرب
با تركُيه هممرز است (نك : BSE3, II/ 217).
مردم ارمنستان خود را «هاُي[۱]»
و سرزمُين خوُيش را «هاُيستان[۲]» مُينامند (همان، II/ 215, 217)
هاُيك [۳]شخصُيتُي افسانهاُي است كه قوم ارمنُي،
خود را بدو منسوب مُيدارند. در متون كهن ارمنُي، هاُيك را ُيكُي
از نوادگان نوح(ع) و از دودمان ُيافث دانستهاند (موسُي خورنُي،
12؛ اصلانُيان، 64). در كتاب موسُي خورنُي (ص 23, 25) آمده
است كه هاُيك پس از كشتن بل تُيتانُيان و درهم شكستن سپاه
وُي در محل كارزار «دستگردُي» بنا كرد و آن را هاُيخ نامُيد.
از اُين رو تا زمان موسُي خورنُي (سدۀ ۵م) نُيز
اُين ناحُيه هاُيوتس - دزور [۴]نامُيده مُيشد.
هاُيوتس در زبان ارمنُي به مفهوم ارمنُيان و دزور به معناُي
دره است (نعلبندُيان، حاشُيه بر...، ۳۰۱). موسُي
خورنُي در ادامۀ سخن مُينوُيسد: كشورما از نام نُياُي ما منشأ
گرفته، و هاُيخ نامُيده شده است (ص 23). محققان با اُين
نظر موافقتُي ابراز نداشته، برآنند كه در زبان ارمنُي باستان «خ»
كه تلفظ خاصُي داشته، پسوندُي است كه بُيانگر حالت جمع و نُيز
پسوند اسم مكان بوده است. ازاُينرو هاُيخ به مفهوم «ارمنُيان»
و «ارمُينُيا» ُيا «ارمُينُيه» است. «هاُي» به
خلاف نظر موسُي خورنُي از نام «هاُيك» پدُيد نُيامده،
بلكه «هاُيك» از «هاُي» منشأ گرفته است (سركُيسُيان،
تعلُيقات، 225 -224 ، حاشُيۀ 86).
تنُي چند از دانشمندان نام «هاُي»
را با واژۀ هاتُّي [۵]كه نام حِتُّيان بوده، مربوط دانستهاند.
پُيوتروفسكُي اُين نظرُيه را مستدل و استوار دانسته است
(ص 129). اُينكه ارمنُيان خود را «هاُي» مُينامند، از
مدتها پُيش توجه محققان را به خود معطوف داشت. پاتكانوف بر آن بود كه
«هاُي» در آغاز نام قومُي جداگانه بوده كه بر دُيگر اقوام
مجاور برترُي داشته، و نام خود را به همۀ آنها داده
است (نك : همانجا). در آسُياُي صغُير به هنگام حفرُيات
باستانشناسُي در ناحُيۀ هتوشش [۶]تختگاه كهن دولت حتُيان، كتُيبهاُي
متعلق به هزارۀ دوم قم كشف شده، و اُين قدُيمترُين مأخذُي
است كه در آن از كشور «هاُياسا» و مردم آن ُياد شده است (اصلانُيان،
65). با كشف كتُيبۀ حِتُّي سدۀ ۱۴قم معلوم شد كه سرزمُين شمال غرب ارمنستان هاُياسا
نام داشته است. كاپانتسُيان ُيادآور شده كه « سا» و «شا» در زبانهاُي
اقوام آسُياُي صغُير صورت پسوندُي را داشته كه مشخص
كنندۀ نام سرزمُين و محل معُينُي بوده است (نك : پُيوتروفسكُي،
129). برخُي محققان پسوند «آسا» را با نام سرزمُين مربوط دانستهاند
(اصلانُيان، همانجا). در ضمن چنُين نتُيجهاُي حاصل شده
است كه وجود دو قوم در تشكل مردم ارمنستان مؤثر افتاده است كه ُيكُي
از آنها ساكن ارمنستان شرقُي و شامل اتحاد قومُي ارمُينا
[۷]و دُيگرُي ساكن ارمنستان غربُي و شامل اتحاد قومُي
هاُياسا بوده است (پُيوتروفسكُي، همانجا).
نام ارمُينا نخستُينبار در
سطر ۱۵ ستون اول متن پارسُي كتُيبۀ دارُيوش
اول شاه هخامنشُي (۵۲۲-۴۸۶قم) بر
كوه بُيستون آمده است (كنت، 117؛ شارپ، ۳۳). تارُيخ
اُين سنگ نوشته را برخُي در حدود سال ۵۲۰قم
(سركُيسُيان، بخشهاُيُي از...، 30)، و برخُي
۵۲۱قم نوشتهاند (اصلانُيان، همانجا). در متن عُيلامُي
كتُيبۀ مزبور نام اُين سرزمُين به صورت «هارمُي نوُيا[۸]»،
در متن اكدُي «اوراشطو[۹]» (كنت، 171؛ دانداماُيف، اُيران...،
90) و در متن آرامُي «اررط» آمده است (همانجا). محققان اوراشطو را همان
اورارتو دانستهاند (سركُيسُيان، همانجا؛ پُيوتروفسكُي،
۶۳). در كتُيبههاُي آشورُي كه به خط مُيخُي
است، اُين نام به صورت اورارتو آمده است (همو، ۱۵). در
كتاب مقدس (كتاب ارمُيا، ۵۱: ۲۷) نام مزبور به
صورت آراراط آمده است (نُيز نك : دانداماُيف، «تارُيخ[۱۰]...»،
49-50). دولت اورارتو به نام دولت وان نُيز نامُيده شده است (پُيوتروفسكُي،
۱۵-۱۶).
بابلُيان ساتراپنشُين
ارمنستان را اوراشطو و اورالط [۱۱]مُينامُيدند. حال آنكه
پارسُيان (اُيرانُيان) آن را ارمُينا مُيخواندند (دُياكونوف،
354). و بر سنگ نوشتۀ دارُيوش در شوش و نُيز در نقش رستم بهصورت اررمن (اَرْمُين)
آمدهاست (كنت، 136, 137, 141؛ پُيوتروفسكُي، 121؛ شارپ،
۸۵، ۹۳). گزنفون، ارمنستان را دولتُي تابع ماد
نامُيده كه حدود آن با اورارتو منطبق بوده است. اُين نظر را با
توجه به سخنانُي كه موسى خورنُي نقل كرده است، مُيتوان
تا اندازهاُي قابل اعتماد دانست (دُياكونوف، همانجا). نام ارمنستان
در متون ُيونانُي به گونههاُي «ارمنُيا[۱۲]»
(كنت، 171) و مردم آنجا ارمنُيوُي [۱۳]( اُيرانُيكا،
II/ 417) آمده است. گزنفون از ارمنستان و مردم آن به صورت ارمنُيون
[۱۴]ُياد كرده است (V/ 136, 202, 204) هرودت (I/ 88) و
استرابُن (I/ 180) ارمنُيان را ارمنُيُيوُي
آوردهاند.
گروهُي نام ارمنُيا را با
اسطورههاُي مندرج در كتاب مقدس مربوط دانستهاند. در كتاب اول توارُيخ
اُيام (۱: ۵، ۶) چنُين آمده است كه جومر ُيكُي
از فرزندان ُيافث بن نوح، فرزندُي به نام تُجَرْمه داشت. پُيوتروفسكُي
با اتكا به كتُيبهها، تجرمه را همان ارمنُيا دانسته است (ص
۵۷). ولُي موسى خورنُي نام ارمنُيا را با نام
«آرام» مربوط مُيداند كه ششمُين نسل از فرزندان هاُيك بود
(ص 12). وُي به نقل از گذشتگان مُينوُيسد كه آرام در پُيكارها،
پُيروزُي فراوان كسب كرد و از محدودۀ ارمنستان
فراتر رفت. ازاُينرو دُيگر اقوام سرزمُين ارمنستان را به نام
او نامُيدهاند كه ُيونانُيان آن را آرمن و اُيرانُيان
و سورُياُيُيان آرمنُيك مُينامند (ص 25). گاندزاكتسُي
مورخ ارمنُي سدۀ ۱۳م نُيز متذكر شده است كه مردم ارمنستان به سبب
رشادتهاُي آرام، ارمن (ارمنُي) نامُيده شدهاند (ص 87).
اُينكه در نوشتههاُي مؤلفان
عهد اسلامُي چون بلاذرُي (۱/ ۱۹۳)، دُينورُي
(ص ۳)، ُيعقوبُي ( البلدان، ۹، ۱۰)، ابن
خردادبه (ص ۱۱۸) و دُيگران نام اُين سرزمُين
ارمُينُيه آمده است، گمان مُيرود كه صورت معرب «ارمُينُيا»
بوده باشد. در نوشتههاُي عهد ساسانُي و پس از آن (در متون پهلوُي
و پارسُي) نام ارمن مشهود است (بندهش...، ۱۳۴؛ بهار،
۱۷۵). در كتُيبۀ شاپور اول پادشاه ساسانُي
بر كعبۀ زرتشت كه تارُيخ نقر آن را حدود سال ۲۶۲م
نوشتهاند، نام فرزند ارشدش هرمزد اردشُير با عنوان «بزرگ ارمنانشاه»
آمده است. بر سكههاُي هرمزد اردشُير نُيز عنوان مزبور را مُيتوان
مشاهده كرد: «بغمزداپرست هرمزد بزرگ ارمنان شاه» (لوكونُين، 55, 170)
نظامُي گنجوُي در داستان «خسرو و شُيرُين» (ص
۷۹) دربارۀ مهُين بانو فرمانرواُي ارمن كه نام اصلُي او را شمُيرا
خوانده، چنُين آورده است:
همه اقلُيم آران تا به ارمن /
مقرر گشته بر فرمان آن زن
ُيعقوبُي در كنار ارمُينُيه،
نام ارمن را نُيز آورده است (تارُيخ، ۱/ ۱۷۸).
چنُين به نظر مُيرسد كه نام ارمن به قوم و سرزمُين، هر دو
اطلاق مُيشده است، اما كاربرد نام «ارمنستان» به احتمال بسُيار
متأخر است.
ارمنستان ُيا ارمُينُيه
فلاتُي بوده كه وسعت آن را ۴۰۰ هزار كمـ۲ (
آرمنُيا...، 15) و نُيز ۳۰۰ هزار كمـ۲ ( داُيرةالمعارف
فارسُي، ۱/ ۱۰۱) نوشتهاند كه به هر تقدُير
بُيش از ۱۰ تا ۱۳ برابر وسعت جمهورُي كنونُي
ارمنستان بوده است. اُين سرزمُين در گذشته كمابُيش از اراضُي
جنوب شرق درُياُي سُياه و بخشُي از آسُياُي
صغُير تا كرانههاُي جنوب غرب درُياُي خزر از ُيكسو
و از قفقاز تا فلات آذرباُيجان و دشت مُيان رودان (بُينالنهرُين)
از سوُي دُيگر كشُيده شده بود (همانجا).
تقسُيمات كشورُي ارمنستان در
قدُيم
تقسُيمات كشورُي ارمنستان در
متون اسلامُي به ۳ گونۀ متفاوت آمده است: تقسُيم
ارمنستان به ۴ بخش؛ تقسُيم ارمنستان به داخلُي و خارجُي؛
تقسُيم ارمنستان به ارمنستان بزرگ و كوچك:
۱. به نظر مُيرسد كه تقسُيم
ارمنستان به ۴ بخش، سابقهاُي بس دراز دارد و چه بسا به دوران
پُيش از اسلام باز مُيگردد. موسى خورنُي در بخش مربوط به پُيكار
آرام فرمانرواُي ارمنستان با لشكرُيان آشور، به ارمنُياُي
اول (نزد ُيونانُيان) اشاره كرده، و سپس از ارمنُياُي
دوم و سوم و چهارم نام برده است (ص 27, 28). برخُي محققان وجود ارمنُياُي
اول و دوم را مربوط به دوران پُيش از سدۀ ۵م
دانسته، و وجود ارمنُياُي سوم و چهارم را حدود سدۀ
۶م نوشتهاند و بر آنند كه در ۵۲۹م ُيوستُي
نُيانوس اول (۵۲۷-۵۶۵م) امپراتور روم
شرقُي (بُيزانس) آن بخش از سرزمُينهاُي ارمنستان را كه
تابع وُي بود، ازجمله هاُيك ُيا ارمنُياُي اول و
دوم را به سرداران خود واگذارد و در ۵۳۶م همۀ سرزمُينهاُي
ارمنُي تابع خود را به ۴ بخش قسم كرد («دائرةالمعارف ارمنُي[۱۵]»،
XII/ 374). همُين نظر سبب شده است كه كسانُي دربارۀ دوران
زندگُي موسى خورنُي در سدۀ ۵م ابراز تردُيد كنند
و گروهُي نُيز نوشتۀ مربوط به وجود ۴ ارمنُيا در كتاب وُي را متعلق به
كاتب بدانند (سركُيسُيان، تعلُيقات، 228، حاشُيۀ 119).
نوشتههاُي مؤلفان اسلامُي
دربارۀ اُين ۴ بخش گاه با تفاوتهاُيُي همراه است.
گمان مُيرود كه اُين تفاوتها مربوط به ادوار مختلف و مآخذ متعدد
بوده باشد. ابنخردادبه (ص ۱۲۲) و ابنفقُيه (ص
۲۸۶، ۲۸۷) هر دو سرزمُينهاُي سُيسجان،
اران، تفلُيس، برذعه، بُيلقان، قبله (كبلك) و شروان را از ارمُينُيۀ اول
دانستهاند، ولُي ُيعقوبُي ارمنستان را به ۳ منطقه بخش
كرده، شهرهاُي دبُيل، قالُيقلا، خلاط، شمشاط و سواد را متعلق به
ارمُينُيۀ اول نوشته است ( البلدان، ۱۱۹). وُي بُيلقان
و برذعه و قبله را در ارمُينُيۀ دوم، و تفلُيس را در ارمُينُيۀ سوم
ذكر كرده است. در نقل از وُي قالُيقلا، خلاط، شمشاط و آنچه مُيان
آنها واقع شده است، در ارمُينُيۀ اول، و تفلُيس
و بابالابواب (دربند) و آنچه مُيان آنها قرار گرفته، در ارمُينُيۀ دوم
آمده است (همان، ۱۲۰). نظر انصارُي دمشقُي دربارۀ ارمُينُيۀ اول
تا حدود زُيادُي به نوشتۀ ابنخردادبه و ابنفقُيه
(ص ۱۸۹)، و نوشتۀ ابوالفدا به مطالب ُيعقوبُي نزدُيك است، با اُين
تفاوت كه ابوالفدا به خلاف ُيعقوبُي، ارمُينُيه را شامل
۴ بخش نوشته است (ص ۳۸۷). ابنخردادبه (همانجا) و
ابنفقُيه (ص ۲۸۷) هردو، جرزان (گرجستان)، سغدبُيل،
باب فُيروز قباد و لكز را از ارمُينُيۀ دوم نوشتهاند،
ولُي بلاذرُي تنها گرجستان را ارمُينُيۀ دوم
نامُيده است (نك : ۱/ ۱۹۴). نوشتۀ انصارُي
دمشقُي در اُينباره نُيز (ص ۱۸۹) به گزارش
ابنخردادبه و ابنفقُيه نزدُيك است. ابنخردادبه و ابنفقُيه
(همانجاها) و انصارُي دمشقُي (ص
۱۸۹-۱۹۰) بُسفُرجّان (واسپوراكان)، دبُيل،
سراج طُير، بغروند و نشوُي (نخجوان) را از ارمُينُيۀ سوم
دانستهاند. ارمُينُيۀ چهارم از دُيدگاه اُين ۳ جغرافُينگار، شامل
شمشاط، خلاط، قالُيقلا، ارجُيش و باجنُيس بوده است (همانجاها).
گفته شده كه مزار صفوان بن معطل سُلَمُي مُيان ارمُينُيۀ چهارم
و حصنزُياد بوده است (ابن خردادبه، ۱۲۳؛ ابنفقُيه،
همانجا). انصارُي دمشقُي بدلُيس و ارزنالروم را در ارمُينُيۀ چهارم
ذكر كرده است (همانجا).
۲. ابنحوقل ارمُينُيه
را به دو قسمت داخلُي و خارجُي بخش كرده است. وُي دبُيل
و نشوُي (نخجوان) و قالُيقلا را بخشُي از ارمُينُيۀ داخلُي
دانسته، و حدود ارمُينُيۀ خارجُي را از مشرق به برذعه، از مغرب به جزُيره، از
جنوب به آذرباُيجان و از شمال به نواحُي روم در جهت قالُيقلا
نوشته است. وُي بركرُي، خلاط، ارجُيش، وسطان و زوزان را
سرزمُينهاُيُي از ارمُينُيۀ خارجُي
نامُيده است. به نوشتۀ ابنحوقل در ارمُينُيۀ خارجُي شهرها در تصرف
مسلمانان است و دست ارمنُيان از آن نواحُي قطع شده است (۲/
۳۴۳).
۳. از سدۀ ۳قم
سرزمُين ارمنستان به دو بخش ارمنستان بزرگ و ارمنستان كوچك منقسم شد
(«ملل قفقاز[۱۶]»، II/ 435). ُياقوت افزون بر اُينكه همانند
گذشتگان به وجود ۳ و حتى ۴ ارمُينُيه اشاره كرده، از
دو ارمُينُيۀ بزرگ و كوچك نُيز ُياد كرده است (۱/
۲۲۰).
ارمنستان بزرگ (كبُير)
در زبانهاُي ُيونانُي،
آرمنُيامگاله[۱۷]؛ لاتُين، آرمنُياماُيور
[۱۸]و آرمنُياماگنا[۱۹]؛ پهلوُي، بزرگ ارمنان؛
گرجُي، دُيدُي سومختُي؛ و روسُي كهن، آرمنُيا
وِلُيكاُيا نامُيده مُيشده، و دولتُي باستانُي
شامل اراضُي اصلُي فلات ارمنستان بوده است («دائرةالمعارف ارمنُي»،
VII/ 434). ارمنستان بزرگ ساتراپنشُين دولت هخامنشُي در
اواخر سدۀ ۴ و اواُيل سدۀ ۳قم بود كه بعدها به صورت دولتُي مستقل درآمد (BSE3, II/ 211).
در ۲۲۲قم آنتُيوخوس سوم (كبُير) از سلسلۀ سلوكُيان
(۲۴۲-۱۸۷قم)، پس از تصرف ارمنستان، آن
را به دو بخش ارمنستان بزرگ و كوچك تقسُيم كرد. ارمنستان بزرگ ُيا
اصلُي در شرق فرات و ارمنستان كوچك (صغُير) در غرب فرات قرار داشت.
وُي آرتاكسُياس (آرتاشِس) را به فرمانرواُيُي ارمنستان
بزرگ كه شامل مناطق فعلُي ارزروم، موك (موش)، وان و اُيروان
بود، برگماشت (پاولُي، III/ 1183؛ پاسدرماجُيان،
۳۳-۳۴). پس از شكست آنتُيوخوس سوم به دست رومُيان،
آرتاشس خود را شاه نامُيد (۱۸۹- ۱۶۰قم)
و دولت مستقلُي را در ارمنستان بزرگ بنُياد نهاد ( پاولُي،
همانجا؛ استرابن، V/ 337؛ پاسدرماجُيان، ۳۴؛
«دائرةالمعارف ارمنُي»، VII/ 435). دودمان وُي تا ُيك سال پُيش
از مُيلاد بر ارمنستان فرمانرواُيُي داشتند. او ارمنستان بزرگ
را وسعت بخشُيد و شهر آرتاشات (ُيونانُي: آرتاكساتا[۲۰])
را در كنار رود ارس بنا نهاد و آن را تختگاه خود قرار داد (پاسدرماجُيان،
۳۴،۳۵؛ موسُيخورنُي، 70, 99-100؛ سركُيسُيان،
تعلُيقات، 246، حاشُيۀ 408).
قلمرو ارمنستان بزرگ در عهد تُيگران
دوم (۹۵-۵۵قم) با اتحاد هاُيك علُيا و
سوفنه (به ارمنُي: دسوپك[۲۱]) به نهاُيت وسعت دستُيافت
و به ۳۱۶ هزار كمـ۲ رسُيد كه پس از اُيران
و روم سومُين كشور در آسُياُي غربُي بهشمار مُيرفت
(«دائرةالمعارف ارمنُي»، VII/ 435). تُيگران دوم شهر تُيگراناكِرت
را به عنوان پاُيتخت برگزُيد و آن را به نام خود نامُيد. اُين
شهر در متون سرُيانُي: مُيفِرقِت، در متون عربُي: مُيافارقُين
و در متون بُيزانسُي: مارتُيروپولُيس نام گرفته است
(ماركوارت، «ارمنستان جنوبُي[۲۲]...»، 86). وُي سوفنه
(آرشاماشات ـ ارشامه شاد)، فُينُيقُيه، كُيلُيكُيه
و بعضُي نواحُي دُيگر را به تصرف آورد (BSE3، همانجا؛ سركُيسُيان،
بخشهاُيُي از...، 35؛ پاسدرماجُيان، ۴۴). پس از
انقراض دودمان آرتاشس در ۳۷م، ثبات سُياسُي از مُيان
رفت و ۲۷ هزار كمـ۲ از خاك ارمنستان بزرگ ضمُيمۀ اُيران
شد («دائرةالمعارف ارمنُي»، همانجا).
تا اواسط سدۀ ۱م گاه
دستنشاندگان دولت روم و گاه عاملان دولت پارت بر ارمنستان بزرگ فرمان
راندند. تُيرداد اول كه از تبار پارتُيان و سر دودمان ارشكُيان
(اشكانُيان) ارمنستان بود، از سوُي برادرش بلاش
(۵۱-۷۵م) عنوان «شاه ارمنستان بزرگ» ُيافت
(همانجا؛ بُيوار، ۳(۱)/ ۱۷۸-
۱۷۹). در ۱۱۴م ارمنستان بزرگ به اشغال
سپاهُيان رومُي درآمد و استانُي از امپراتورُي روم
شناخته شد (BSE3, II/ 211-212؛ پاسدرماجُيان، ۹۵). ۳ سال
بعد دولت ارمنستان بزرگ بار دُيگر احُيا شد. در نتُيجه رابطۀ
ارمنستان با دولت اشكانُي اُيران قوت گرفت و تأثُير نظام
اجتماعُي ـ سُياسُي، زبان، دُين و فرهنگ اُيرانُي
بر ارمنستان بزرگ افزون شد (BSE3, II/ 212). در
۳۸۵-۳۸۷م اُين سرزمُين مُيان
دو دولت ساسانُي اُيران و امپراتورُي روم شرقُي (بُيزانس)
تقسُيم شد («فرهنگ دائرةالمعارفُي[۲۳]....»، 76؛ «دائرةالمعارف
ارمنُي»، VII/ 436) و از اُين پس نام ارمنستان بزرگ حذف شد.
پادشاهُي ارمنستان بزرگ ۵۷۴ سال ادامه داشت
(همانجا).
نام ارمنستان بزرگ در كتُيبۀ ُيونانُي
تُيرداد اول در گارنُي كه تارُيخ آن را ۷۷م
دانستهاند، به صورت «مگاله آرمنُيا» آمده است (BSE3، همانجا؛ سركُيسُيان،
تعلُيقات، 217، حاشُيۀ 2). ارمنستان بزرگ در كتاب «جغرافُياُي» آنانُياشُيراكاتسُي
دانشمند ارمنُي سدۀ ۷م با عنوان زُيستگاه اصلُي قوم ارمنُي ذكر
شده است (BSE3، همانجا). در عهد اسلامُي، ُياقوت (۱/
۲۲۰)، ضمن اشاره به ارمنستان بزرگ، آن را شاملمنطقۀخلاط و
نواحُي اطراف آن نوشته است. ماركوپولو جهانگرد اُيتالُياُيُي
(۶۵۲-۷۲۴ق/
۱۲۵۴-۱۳۲۴م) از ارمنستان زرگ ُياد
كرده، و ابتداُي آن را شهر ارزنجان نوشته است («سفرنامه[۲۴]..»،
34).
ارمنستان كوچك (صغُير)
در ُيونانُي، مُيكراآرمنُيا[۱]،
و در لاتُينُي، آرمنُيامُينور[۲]، منطقهاُي
بوده كه سابقۀ تارُيخُي آن را مربوط به هزارۀ نخست قم
نوشتهاند (BSE3, III/ 40). اُين سرزمُين در بخش علُياُي
رود فرات و حد فاصل آن با كوههاُي آنتُي توروس و بخش علُياُي
رود چوروخ و رود هالُيس (قزل اُيرماق) قرار داشت. زمانُي غرب
رود فرات و ارمنستان علُيا بخشُي از ارمنستان صغُير محسوب مُيشد
(همانجا؛ «فرهنگ دائرةالمعارفُي»، همانجا؛ «دائرةالمعارف ارمنُي»، XII/ 373).
زمانُي كرانههاُي جنوب شرقُي درُياُي سُياه
و شهرهاُي پارناكُيه و طرابوزان تا كوههاُي توروس و كُيلُيكُيه
تابع ارمنستان صغُير بود. كوههاُي پونتوس در شمال ارمنستان صغُير
قرار داشت. رودهاُيُي چون هالُيس (قزل اُيرماق)، اُيرُيس
(ُيشُيل اُيرماق)، فرات، چوروخ، توزلوچاُي و غُيره
از كوههاُي ارمنستان كوچك سرچشمه دارند (همانجا). روزگارُي اُين
سرزمُين بخشُي از دولت حتُيان بود («فرهنگ دائرةالمعارفُي»،
همانجا). ظهور هستۀ اصلُي قوم «هاُي» را با اُين منطقه مربوط دانستهاند.
بعدها اُين قوم با همساُيۀ جنوبُي خود قوم «ارمن»
درآمُيخت كه حاصل آن ظهور قوم ارمنُي بوده است (BSE2،
همانجا).
ارمنستان صغُير بخشُي از
دولت هخامنشُي بود، ولُي پس از انقراض اُين دولت، اُين
سرزمُين تابعُيت حكومت اسكندر مقدونُي را گردن نهاد، حال آنكه
ارمنستان بزرگ استقلال خود را حفظ كرد و تابع دولت اسكندر نشد (سركُيسُيان،
بخشهاُيُي از، 33؛ BSE3, II/ 212). از حدود سال
۳۲۲قم اورونتِس اول كه به هِرانت ُيا ُيرواند
شهرت داشت، با استفاده از فرصت، ارمنستان صغُير را مستقل خواند و در
شورشُي كه مردم اُين منطقه بر ضد دولت ُيونانُي ـ
مقدونُي كردند، توانستند بُيگانگان را در ۳۲۱قم از
منطقۀ مزبور بُيرون رانند. استقلال ارمنستان صغُير تا
۲۱۵قم ادامه ُيافت. تختگاههاُي اُين سرزمُين
شهرهاُي آنُي ـ كاماخ، اِرُيزه (ارزنجان كنونُي)، تُيل،
باگارُيچ، كارُين و جز اُينها بودند. طرابوزان و كِراسونت از
بندرگاههاُي ارمنستان صغُير به شمار مُيرفتند (پاسدرماجُيان،
۳۱-۳۲ ؛ سركُيسُيان، همان، 34-35؛ BSE3، نُيز
BSE3، همانجاها). در ۱۹۰قم پس از شكست آنتُيوخوس
سوم از رومُيان در پُيكار ماگْنِسُيا، ارمنستان كوچك استقلال
خود را بازُيافت («دائرةالمعارف ارمنُي»، همانجا). فرمانرواُيان
ارمنستان صغُير رفتهرفته استانهاُي شرقُي خود را از دست دادند
و اُين سرزمُينها ضمُيمۀ ارمنستان كبُير و سوفنه
شد. در ۱۱۵قم ارمنستان صغُير بار دُيگر استقلال
خود را از دست داد و به دولت پونتوس پُيوست. مُيترُيدات
(مهرداد) ششم اوپاتور [۳]در ارمنستان كوچك ۷۵ دژ بنا كرد. در
۶۶قم پومپئوس سردار رومُي، پونتوس را متصرف شد و آن را به
همراه ارمنستان صغُير به روم ملحق كرد (همانجا؛ BSE2,
III/ 40). در
۶۵قم طبق معاهدهاُي كه مُيان پومپئوس و تُيگران
دوم منعقد شد، بخش عمدۀ اراضُي ارمنستان صغُير و سراسر دشت واقع در غرب فرات
(ارمنستان علُيا) به ارمنستان بزرگ پُيوست و باقُي اراضُي
آن تابع استان رومُي كاپادوكُيه شد (همانجا).
در سدۀ ۳م بخشُي
از ارمنستان صغُير از تابعُيت كاپادوكُيه خارج شد و در روزگار
فرمانرواُيُي تئودوسُيوس اول امپراتور بُيزانس
(۳۷۸- ۳۸۶م) به دو بخش ارمنستان اول با
مركزُي به نام سِواستا (سباستُيا = سُيواس) و ارمنستان دوم
با مركزُي به نام مِلُيطنه تقسُيم شد («دائرةالمعارف ارمنُي»،
XII/ 374؛ BSE2، همانجا).
در ۵۲۹م به روزگار
فرمانرواُيُي ُيوستُينُيانوس اول
(۵۲۷-۵۶۵م) تقسُيمات ادارُي و
كشورُي آن بخش از ارمنستان كه تابع امپراتورُي روم شرقُي
بود، مورد تجدُيد نظر قرار گرفت و بار دُيگر سرزمُين ارمنستان
صغُير پدُيد آمد، با اُين تفاوت كه شامل ۳ استان شد:
ارمنستان علُيا همراه با سواحل پونتوس در كرانۀ درُياُي
سُياه كه ارمنستان اول نام گرفت و مركز آن شهر تئودوسُِيوپولُيس
(كارُين) بود. ارمنستان اول پُيشُين، ارمنستان دوم، و
ارمنستان دوم، ارمنستان سوم نامُيده شدند (همانجا؛ «دائرةالمعارف ارمنُي»،
همانجا). در اواخر سدۀ ۶م مورُيكُيوس (مورُيق) امپراتور بُيزانس،
ارمنستان سوم را كه ملُيطنه مركز آن شده بود، ارمنُياُي اول،
و ارمنستان دوم را كه سواستا مركز آن شده بود، ارمنُياُي سوم نامُيد
(همانجا). در سدۀ ۷م بخشهاُي شرقُي و جنوب شرقُي ارمنستان كوچك
در تصرف مسلمانان قرار گرفت (همانجا). در سدۀ ۸م بخش
بزرگُي از ارمنستان صغُير به تصرف مسلمانان درآمد و صحنۀ پُيكار
مُيان خلافت و امپراتورُي روم شرقُي شد. آن بخش از ارمنستان
صغُير كه تابع دولت بُيزانس بود، استان اَرمِناك نامُيده شد
و در واقع خط مقدم امپراتورُي بُيزانس را در پُيكار با خلافت
تشكُيل مُيداد (BSE2، همانجا). در سدۀ
۱۱م در دوران حملۀ سلجوقُيان به اراضُي ارمنستان صغُير، تنها منطقهاُي
كه دستخوش پُيكار نشد، امُيرنشُين روبِن بود. بعدها با ضمُيمه
شدن سراسر كُيلُيكُيه به ارمنستان صغُير، اُين منطقه
گسترش ُيافت («دائرةالمعارف ارمنُي»، نُيز BSE2،
همانجاها).
ماركوپولو كه در فاصلۀ سالهاُي
۶۶۹-۶۷۵ق/
۱۲۷۱-۱۲۷۶م به ارمنستان سفر
كرده است، شمال آن را منطقۀ قرامانُيان تركمان، جنوب آن را ارض موعود (فلسطُين) و شرق
آن را در مرز ارمنستان بزرگ و كرانۀ غربُي رود فرات دانسته، و
از كُيسارُيا (قُيصرُيه) و سواستا به عنوان شهرهاُي
مهم آن ُياد كرده است («سفرنامه»، 32؛ آرمنُيا، 18). در سدۀ
۱۶م ارمنستان كوچك تابعُيت دولت عثمانُي را گردن
نهاد. گروهُي از ارمنُيان به كوههاُي آنتُي توروس رفتند
و در آنجا استان مستقلُي به نام زُيتون تأسُيس كردند. در
اواخر سدۀ ۱۸ و اواُيل سدۀ ۱۹م ارمنستان صغُير
در محدودۀ استانهاُي سواستا، مالاتُيا، و در اواخر سدۀ
۱۹ و اواُيل سدۀ ۲۰م در محدودۀ سواستا و ولاُيتهاُي ارزروم، طرابوزان و ادنه قرار داشت (BSE2, III/ 40؛
«دائرةالمعارف ارمنُي»، XII/ 374).
جغرافُياُي ارمنستان
فلات ارمنستان سرزمُين تارُيخُي
كهنُي است كه قوم ارمنُي در آن سكنى گزُيدند. جمهورُي
كنونُي ارمنستان تنها بخشُي از آن فلات و در شمال شرقُي آن
واقع است. فلات مذكور در شمال غرب آسُياُي غربُي مُيان
دو فلات اُيران و آسُياُي صغُير قرار دارد. اُين
فلات كه به سبب مرتفعتر بودن از سرزمُينهاُي همجوار، «جزُيرۀ
كوهستانُي» نامُيده مُيشد، در ارتفاع
۵۰۰‘۱-۸۰۰‘۱ متر از سطح درُيا
واقع است. اُين سرزمُين كوهستانُي، داراُي جلگههاُي
مجزا مُيان رشتهكوههاُي متعدد است. از اُينرو در ادوار كهن،
فلات ارمنستان را «سرزمُين مُيانُي» مُينامُيدند.
رشتهكوههاُي ارمن از غرب آرارات (ه م) تا رود فرات كشُيده شده
است. رشتهكوههاُي آتشفشانُي آرارات با قلههاُي ماسُيس
بزرگ به ارتفاع ۱۵۶‘۵ متر، و كوچك به ارتفاع
۹۱۴‘۳ متر از سطح درُيا در مركز فلات ارمنستان
واقع است. قلۀ ماسُيس بزرگ در روزگاران كهن، ماسُيس آزاد نامُيده مُيشد
(فائوستوس، 7). بخش شرقُي رشتهكوههاُي پونتوس كه كوههاُي
قفقاز صغُير ادامۀ آن است و تا كرانۀ درُياُي سُياه امتداد دارد، مرز شمالُي فلات
ارمنستان را تشكُيل مُيدهد (همانجا). در مرزهاُي جنوبُي
ارمنستان كهن آغدزنُيك[۴]، ساسون، مُك [۵]و كُردوك در حوالُي
كوههاُي توروس قرار داشتند و شامل جلگههاُي شرقُي و غربُي
اروند رود (دجله) بودند. كوههاُي ارمن به سمت جنوب، منطقۀ وسُيعُي
را با جلگهها و درُياچهها تشكُيل مُيدهند و از اُين روست
كه در زبان تركُي آن را بُينگولداغ (كوه هزار درُياچه) مُينامند.
اُين مناطق در تركُيۀ كنونُي واقعند (همو، 8). فلات ارمنستان كه سرچشمۀ رودهاُي
بزرگ آسُياُي غربُي است، از طرُيق گذرگاههاُي
كوهستانُي با سرزمُينهاُي دُيگر مرتبط مُيشد.
ارمنستان كهن داراُي
۱۵ استان ُيا «آشخار» بود كه به معناُي سرزمُين و
همانند واژۀ شهر به مفهوم كشور ُيا سرزمُين در زبان فارسُيكهن
است. اُين استانها عبارت بودند از: آُيرارات، واسپوراكان
(وسپوهرگان)، سُيونُيك، آرتساخ، گوگارك، هاُيك علُيا،
توروبِران، آغدزنُيك، سوفنه، تاُيك، پارسكاهاُيك[۶]،
كردجك[۷]، مُك، پاُيتاكاران و اوتُي (همو، 10؛ خداوردُيان،
۱/ ۷؛ آرمنُيا، 98, 147, 189, 207, 239, 273).
جمهورُي ارمنستان كه در گذشته ُيكُي
از جمهورُيهاُي اتحاد شوروُي بود، اكنون از كشورهاُي
مستقل مشترك المنافع بهشمار مُيرود. مساحت اُين جمهورُي را
۸۰۰‘۲۹ كمـ۲ (BSE3, II/
217) و
۷۴۰‘۲۹ كمـ۲ (اصلانُيان، 13؛ آرمنُيا،
15) نوشتهاند. جنوب اُين جمهورُي در مدار◦۳۸
و′۵۰ و شمال آن در مدار◦۴۱
و ′۲۰ عرض شمالُي واقع شده، و در فاصلۀ◦ ۴۳
و′ ۳۰ تا◦ ۴۶ طول شرقُي قرار گرفته است (همانجا). ارتفاع
متوسط اُين سرزمُين ۸۰۰‘۱ متر، بلندترُين
نقطۀ آن قلۀ آراگاتْس ۰۹۰‘۴ متر و پستترُين منطقۀ آن درۀ رود
دبد [۸]حدود ۳۸۰ تا ۴۰۰ متر بالاتر از
سطح درُياست (همانجا؛ اصلانُيان، 23). حداكثر مسافت از شمال غرب تا
جنوب شرق اُين جمهورُي ۳۶۰ كمـ است (آرمنُيا،
همانجا).
اوضاع طبُيعُي
جمهورُي ارمنستان سرزمُينُي
است كوهستانُي كه اكنون تنها شامل بخش شمالُي فلات بزرگ
ارمنستان است. سطح ارمنستان را مجموعهاُي از كوهستانهاُي داراُي
چُينخوردگُي بسُيار، آتشفشانهاُي بزرگ، قلههاُي
مخروطُي، درههاُي تنگ رودخانهاُي، درُياچهها، چالهها
و گودالها فرا گرفته است. به تقرُيب ۹۰٪ اراضُي
ارمنستان در ارتفاعُي بُيش از هزار متر واقع شدهاند. سطح اراضُي
ارمنستان از دُيدگاه ساختارُي به ۳ منطقه بخش مُيشود:
۱. بخش شمال شرق و جنوب شرق كه منطقهاُي است تكتونُيك؛
۲. بخش مركزُي كه منطقهاُي است آتشفشانُي؛ ۳.
بخش جنوب غرب جلگۀ آرارات كه ناهموارُيهاُي آن حاصل سُيلابهاست. در
جنوب شرق كوه آراگاتس، در ارتفاع ۵۰۰‘۱ تا
۰۰۰‘۲ متر منطقۀ آتشفشانُي ناهموارُي
داراُي چُين خوردگُيهاُي بسُيار واقع شده است كه
رودهاُي كاساخ و رازدان (زنگه) آن را قطع كردهاند. در بخش شرقُي
ارمنستان در گودال و فرورفتگُي عظُيمُي كه در ارتفاع
۹۱۴‘۱ مترُي از سطح درُيا قرار گرفته، درُياچۀ سِوان
واقع است. سوانبلندترُين و بزرگترُين درُياچۀ
كوهستانُي قفقاز است. در جنوب حوضۀ سوان منطقۀ كوهستانُي
آُيوتس دزور [۹](دارالاگُياز[۱۰]) و حوضۀ رود
آرپا (آرپاچاُي) قرار دارد. جنوب غرب ارمنستان شامل چُينخوردگُيهاُي
وسُيع جلگۀ آرارات است كه مُيان دو منطقۀ كوهستانُي
آراگاتس و گغام [۱۱]واقع شده است. مسُير وسطاُي رود
ارس در اُين ناحُيه واقع است (BSE2, III/ 50) به سبب وجود جرُيانكوهزاُيُي،
قشر فوقانُي اراضُي ارمنستان از ناپاُيدارترُين پوسته هاُي
ارضُي است و در ادوار مختلف دچار زمُينلرزههاُي متعدد و
متناوب شده است. آخرُين زمُينلرزۀ ارمنستان
۷ دسامبر ۱۹۸۸ روُي داد كه سرزمُينُي
به وسعت ۳۰ هزار كمـ۲ را دربر گرفت. در اُين زمُينلرزه
شهرهاُي اُيروان و تفلُيس دستخوش تكانهاُي شدُيدُي
شدند كه گاه به ۷۵/ ۸ درجه مُيرسُيد ( آرمنُيا،
15-17).
در سرزمُين ارمنستان رودهاُيُي
جرُيان دارند كه برخُي به رودهاُي بزرگتر و برخُي به
درُياچۀ سوان مُيرُيزند. عمدهترُين آنها بخشُي از رود
ارس است كه از مُيان سرزمُين قفقاز و آذرباُيجان اُيران
مُيگذرد و به رود كر (كورا - كوروش) مُيپُيوندد و به درُياُي
خزر مُيرُيزد. دُيگر رود آقستف [۱۲]است كه به رود
كر مُيپُيوندد. رودهاُي رازدان، آزات (آزاد)، وِدُي،
آرپا، وُروتان، وُخچُي و مِغرُي به رود ارس مُيپُيوندند.
رودهاُي پُمباك و دزوراگت [۱۳]به رود دبد متصل مُيگردند
كه اُين نُيز با رود خرامُي [۱۴]پُيوند مُيُيابد.
رود كاساخ به رود مِتْسامور و رودهاُي ماسْرُيك، واردِنُيس،
دزكناگِت[۱۵]، آرچُيگُي و گاواراگِت به درُياچۀ سوان
مُيرُيزند ( آرمنُيا، 23؛ اصلانُيان، 45-49).
بجز درُياچۀ وان كه زمانُي
به ارمنستان تعلق داشته، و اكنون در خاك تركُيه است، بزرگترُين
درُياچۀ ارمنستان سوان است كه ۲۶۵‘۱ كمـ۲
مساحت دارد. درُياچههاُي كوچك دُيگرُي چون كارُي
در ارتفاع ۱۹۰‘۳ مترُي، آُيگر در ارتفاع
۸۵۶ مترُي، كاپوتان (كبودان) در منطقۀ كوههاُي
زنگهزور در ارتفاع ۲۸۶‘۳ مترُي، آكنا در ارتفاع
۰۳۰‘۳ مترُي، سُينگ در ارتفاع
۲۰۰‘۳ مترُي و پاراز در ارتفاع
۳۳۴‘۱ مترُي قرار دارند ( آرمنُيا، همانجا؛
اصلانُيان، 49-50).
آب و هوا
هواُي ارمنستان ملاُيم است.
در تابستانها از مناطق جنوبُي ــ فلات اُيران ــ توده هواُي
گرمُي كه از مناطق حاره وزُيدن مُيگُيرد، به فلات ارمنستان
مُيرسد. در زمستانها، هواُي فلات ارمنستان به شدت سرد مُيشود
و فشار جو فزونُي مُيگُيرد. آسمان ارمنستان اغلب آفتابُي
است و مُيزان بارندگُي در ارتفاعات بهوُيژه در
۰۰۰‘۲ و ۱۰۰‘۲ مترُي فزونُي
مُيگُيرد. دماُي هوا در ارمنستان به شدت تابع آهنگ فصول
سال است. در دشت آرارات متوسط دما در ماه ژوئُيه ۲۵+ تا
۲۷+ و حداكثر آن ۴۲+ سانتُيگراد است. در ماه
ژانوُيه دماُي متوسط هوا ۵ - تا ۷- و حداقل آن
۳۰- است. در مناطق كوهستانُي مُيانه از جمله درُياچۀ سوان،
مُيانگُين دماُي هوا در تابستان ۱۸+ تا
۲۰+ و در زمستان ۸- تا ۱۲- درجه است. در اطراف
درُياچۀ آرپا دماُي هوا به ۴۶-نُيز رسُيده است.
در جلگۀ آرارات، ۲۵۰ روز از سال دما به صفر درجه نمُيرسد.
در مناطق كوهستانُي شمار اُين روزها در سال ۱۵۰
تا ۲۰۰ و در ارتفاعات بسُيار، حدود ۳۰ تا
۵۰ روز است. مُيزان متوسط بارندگُي سالانه در ارمنستان
۵۵۰ مُيلُيمتر است كه در بهار و اواُيل
تابستان به حداكثر و در نُيمۀ دوم تابستان و نُيز زمستان به حداقل مُيرسد. در جلگۀ
آرارات حداقل بارندگُي سالانه ۲۰۰ تا
۲۵۰ مُيلُيمتر است. در تابستانها بارش باران شدُيد
است. در جلگۀ آرارات پوشش برف به سبب گرماُي متناوب چندان پاُيدار نُيست.
در مناطق كوهستانُي، برف تا مدتُي دراز زمُين را مُيپوشاند
و ارتفاع آن به ُيك متر مُيرسد. متوسط روزهاُي آفتابُي
سرزمُين ارمنستان را طُي سال ۷۰۰‘۲ ساعت
نوشتهاند ( آرمنُيا، 25).
خاك، رستنُيها و حُيات وحش
با توجه به نوع رستنُيها، سرزمُين
ارمنستان در ارتفاع ۴۰۰ تا ۰۰۰‘۴ مترُي
به ۵ منطقه بخش شده است: منطقۀ نُيمهصحراُيُي،
استپُي، جنگلُي، آلپُي، و توندراُي كوهستانُي. منطقۀ نُيمه
صحراُيُي شامل جلگۀ آرارات تا ارتفاع ۹۰۰ مترُي از سطح درُياست
(اصلانُيان، 53). منطقۀ استپُي وسُيعترُين بخش ارمنستان را تشكُيل مُيدهد
و شامل سرزمُينهاُي شمالُي و شرقُي در ارتفاع
۹۰۰‘۱ تا ۰۰۰‘۲ مترُي و
منطقۀ چالههاُي آرارات از ارتفاع
۳۰۰‘۱-۴۰۰‘۱ تا ارتفاع
۰۰۰‘۲-۲۰۰‘۲ متر از سطح درُياست.
در جنوب، اُين منطقه تا ارتفاع
۴۰۰‘۲-۵۰۰‘۲ مترُي را نُيز
شامل مُيگردد (همو، 55). منطقۀ جنگلُي شامل اراضُي
شمال شرق است كه ۲۸ تا ۳۰٪ اراضُي را تا
ارتفاع ۹۰۰‘۱-۰۰۰‘۲ مترُي
تشكُيل مُيدهد (همو، 58). منطقۀ آلپُي شامل كوهستانهاُيُي
به ارتفاع ۰۰۰‘۲ تا ۲۰۰‘۲ متر
است. منطقۀ توندراُي كوهستانُي در قلههاُي مرتفع ارمنستان واقع
است (همو، 61).
در ارمنستان حدود
۲۰۰‘۳ نوع گُياه مُيروُيد كه خود مؤُيد
گونهگونُي آنهاست. تنوع نباتات حاصل ناهموارُيها، خاك، آب و هوا
و قرار داشتن ارمنستان در مُيان دو منطقۀ ژئوبوتانُيك
است: ۱. نواحُي جنگلُي و چمنزارهاُي قفقاز؛ ۲. سرزمُينهاُي
بُيابانُي و نُيمهبُيابانُي اُيران. جنگلهاُي
ارمنستان كوهستانُي است و حدود ۱۲٪ از اراضُي اُين
كشور را تشكُيل مُيدهد. بُيشتر مناطق جنگلُي در دامنۀ كوهها
و ارتفاعات ۵۵۰ تا ۶۰۰‘۲ متر از سطح
درُيا قرار دارند ( آرمنُيا، همانجا). عمدهترُين درختان جنگلُي
ارمنستان عبارتند از آلش (چكر)، بلوط و كوركن (كولكن) و نُيز درختان زُيزفون،
افرا، زبان گنجشك و دُيگر انواع درختان. ارمنستان سرشار از درختان مُيوۀ جنگلُي
چون گلابُي، سُيب، گُيلاس، گردو، گوجه، زغال اخته و جز
آنهاست. اُين جنگلها به عنوان مراكز تفرُيحُي از اهمُيت
فراوانُي برخوردارند. در اراضُي هموار، درختان وُيژۀ مناطق
استپُي مُيروُيد، كنار صخرهها و مناطق سنگُي، درختان
بادام و گلهاُيُي چون مُينا و گُياه تشنگ به چشم مُيخورد
(همان، 26).
در ارمنستان حدود ۴۵۰
نوع حُيوان مهرهدار وجود دارد كه ۷۶ نوع آنها حشره خوارند.
۳۰۴ نوع پرنده و بالغ بر ۱۰ هزار نوع از نرمتنان
و ۲۴ نوع ماهُي ثبت شده كه بسُيارُي از آنها خاص
ارمنستان است. در دشتها شمار بسُيارُي موش صحراُيُي،
روباه، موش دوپا، لاك پشت، سوسمار، مارگرزه و افعُي وجود دارند. در
مناطق نزدُيك رود ارس گراز، روباه، خرس، كفتار، گرگ، گربۀ وحشُي،
شغال، و از پرندگان، اردك، غاز، لكلك، هدهد، عقاب، كركس، هوبره، بلدرچُين،
قرقاول و جز آنها وجود دارند. در مناطق كوهستانُي بز كوهُي، ُيوزپلنگ
و پلنگ را مُيتوان مشاهده كرد. در سرزمُين ارمنستان، گُياهانُي
داروُيُي نُيز مُيروُيند كه در پزشكُي قدُيم
و سنتُي مصرف داشتهاند (همانجا).
ارمنستان داراُي معادن مس، مولُيبدن،
آهن، طلا، بازالت، نمك، مرمر، منُيزُيوم، مواد خام نسوز، توف و جز
آنهاست و آبهاُي معدنُي بسُيار از جمله آبهاُي نوشُيدنُي
گوارا و آبهاُي درمانُي در آنجا وجود دارد (BSE3,
II/ 217, 218).
جمعُيت
طبق آمار اول ژانوُيۀ
۱۹۷۶ جمعُيت جمهورُي ارمنستان
۰۰۰‘۸۳۴‘۲ نفر بوده است (همان، XXIV(2)/ 537).
در ۱۹۸۹م جمعُيت اُين جمهورُي به
۰۰۰‘۳۰۵‘۳ نفر افزاُيش ُيافت
( آرمنُيا، 27). در ۱۹۷۰م شمار ارمنُيان ساكن
اُين جمهورُي ۰۰۰‘۲۰۸‘۲،
تركُيزبانان ۱۴۸ هزار، روسها ۶۶ هزار و
كردان ۳۷ هزار نفر برآورد شده است (همانجا). پس از تحولات منطقۀ
قراباغ علُيا، گروه كثُيرُي از تركُيزبانان تابع جمهورُي
آذرباُيجان، خاك ارمنستان را ترك گفتند، چنانكه شمار آنان در جمهورُي
ارمنستان به حدود ۸ هزار نفر تقلُيل ُيافت (روشندل،
۴). ارامنۀ ساكن جمهورُي آذرباُيجان نُيز در پُي اُين
حوادث محل اقامت خود را ترك گفتند. بنابر آمار سال
۱۹۹۱م جمعُيت جمهورُي ارمنستان به
۰۰۰‘۵۷۴‘۳ نفر («رفراندم[۱]...»،
49) و در ۱۹۹۳م به
۰۰۰‘۶۳۲‘۳ نفر رسُيد (روشندل،
همانجا). نسبت رشد جمعُيت اُين جمهورُي طُي سالهاُي
۱۹۶۰-۱۹۹۲م حدود ½٪ بوده
است («گزارش[۲]...»، 201). ارمنستان در مُيان جمهورُيهاُي
عضو كشورهاُي مستقل مشتركالمنافع از دُيدگاه نسبت شمار اهالُي
بومُي بر غُيربومُي از همه ُيك دستتر است. در سرشمارُي
۱۹۷۹م ارمنُيان ۷/ ۸۹٪
اهالُي جمهورُي ارمنستان را تشكُيل مُيدادند (روشندل،
همانجا)، اما اُين رقم باتوجه به تحولات جمعُيتُي سالهاُي
گذشته در آغاز سال ۱۹۸۹م به ۶۶/
۹۵٪ رسُيد ( آرمنُيا، 85). از مجموع جمعُيت
ارمنستان ۶۹/ ۱٪ كُرد، ۵۶/ ۱٪
روس و ۰۹/ ۱٪ از دُيگر ملُيتها هستند
(همانجا). طبق محاسبه در اول ژانوُيۀ
۱۹۷۶م تراكم جمعُيت ارمنستان ۱/
۹۵ نفر در هر كمـ۲ بوده است (BSE3، همانجا). گمان مُيرود
اكنون تراكم جمعُيت در ارمنستان حدود ۱۲۲ نفر در هر
كمـ۲ باشد.
در سراسر اتحاد شوروُي سابق، شمار
ارمنُيان را در ۱۹۷۹م
۰۰۰‘۱۵۱‘۴ نفر نوشتهاند. گذشته از
كشورهاُي مستقل مشتركالمنافع، گروههاُيُي از ارمنُيان در
۶۰ كشور جهان، از جمله بلغارستان، مجارستان، انگلستان، ُيونان،
اُيتالُيا، قبرس، سوُيس، سوئد، فرانسه، فلسطُين، هند،
جمهورُي اسلامُي اُيران، سورُيه، لبنان، مصر، استرالُيا،
اُيالات متحدۀ آمرُيكا، كانادا، آرژانتُين، برزُيل، اروگوئه و دُيگر
كشورها اقامت دارند (نك : آرمنُيا، 27, 76-84). شمار ارمنُيان در قارۀ اروپا
۴۰۹ هزار نفر، در آسُيا ۵۵۳ هزار نفر،
در افرُيقا ۱۴ هزار نفر، در استرالُيا ۲۵ هزار
نفر و در قارۀ آمرُيكا ۰۰۰‘۰۲۱‘۱ نفر
گزارش شده است (همان، 76-84). بالاترُين رقم ارمنُيان مقُيم
خارج از كشورهاُي مستقل مشتركالمنافع، در اُيالات متحدۀ آمرُيكا
ثبت شده است كه شمار آنان را حدود ۸۰۰ هزار نفر در
۱۹۸۶م ذكر كردهاند (همان، 82). شمار ارمنُيان اُيران
را در ۱۹۷۷م حدود ۲۷۰ هزار نفر ( اُيرانُيكا،
II/ 478) و در ۱۹۸۶م ۱۸۰ هزار
نفر ( آرمنُيا، 80) نوشتهاند. شمار ارمنُيان در سراسر جهان به رقمُي
بُيش از ۰۰۰‘۱۷۳‘۶ نفر مُيرسد.
ارمنستان بجزاُيروان (ه م) كه
تختگاه اُين جمهورُي است، به ۵ آشخار (شهرستان) تقسُيم
شده است كه عبارتند از شهرستانهاُي آرارات، سوان، سُيونُيك،
گوگارْك و شُيراك.
قوم ارمنُي
دربارۀ خاستگاه قوم
ارمنُي اسناد روشنُي در دست نُيست. گروهُي از محققان،
ارمنُيان را از اقوام آرُياُيُي و هند و اروپاُيُي
دانستهاند (نُيمان، 6؛ نرسسُيان، 15؛ پاسدرماجُيان،
۲۱). به گفتۀ برخُي، قوم ارمنُي در سدۀ
۱۲قم از اروپا به آسُياُي صغُير آمدند و به همراه
اقوام تراكُي - فرُيگُي، خوُيشاوندان خود، در سرزمُين
تراكُيه و آسُياُي صغُير سكنى گزُيدند و حدود سدۀ
۶قم به همراه حتُيان در اُين نواحُي مستقر شدند و سپس
به سوُي شرق و نواحُي غربُي و جنوب غربُي فلات
ارمنستان روُي آوردند ( آرمنُيا، 29). نظر دُيگر، حاكُي از
ظهور اتحاد قومُي ارمنُي در فلات ارمنستان است كه آن را مربوط به
هزارۀ چهارم و سوم قم دانستهاند. پُيروان اُين نظرُيه،
آسُياُي صغُير، فلات ارمنستان و بخش غربُي فلات اُيران
را جاُيگاه كهن هند و اروپاُيُيان دانسته، برآنند كه اقوام
تراكُي ـ فرُيگُي در سدۀ ۷قم به اراضُي
جنوب غرب فلات ارمنستان كوچ كردند و به همراه دُيگر اقوام و قباُيل
در اُين منطقه سكنى گزُيدند (همانجا). گفته شده است كه در اُيلُياد
هُمر نام قوم ارمنُي به صورت اَرُيمام (ارُيمامُي) ذكر
شده است و گوُيا قوم مزبور در دوران پدُيد آمدن اُين منظومه،
به سرزمُينهاُي همجوار با كُيلُيكُيه و توروس كوچ
كرده بودند (همانجا).
به گفتۀ برخُي
محققان نام «هاُي» كه ارمنُيان خود را بدان مُينامند، از
نام قوم هاُياسُي (هاُياسا) و سرزمُينُي به همُين
نام اقتباس شده است. اُين نام در لوحۀ گلُي
حِتُّي متعلق به سدۀ ۱۴قم كه در كشفُيات باستانشناسُي منطقۀ هتوشش،
تختگاه كهن حتُيان به دست آمده، خوانده شده است (همانجا؛ پُيوتروفسكُي،
129). هنگامُي كه متن كتُيبۀ حتى خوانده شد، گروهُي از
محققان پس از آگاهُي دربارۀ نام هاُياسا، فارغ از ارتباط با ُيكدُيگر اعلام داشتند
كه نام قومُي «هاُي» با نام سرزمُين هاُياسا مرتبط است
(همانجا). در شمال شرقُي سرزمُين حتُيان در مسُير علُياُي
رود چوروخ و مسُير علُياُي فرات، اتحاد قومُي نُيرومند
هاُياسا وجود داشت. بعضُي محققان، زبان ساكنان اُين اتحاد قومُي
را هورُي، حتُي، و ُيا لووُي دانستهاند (سركُيسُيان،
بخشهاُيُي از، 17).
هستۀ اصلُي
قوم ارمنُي در سدههاُي ۱۵-۱۶قم در نواحُي
شمال غربُي آسُيا در سرزمُين حتُيان سكنى گزُيدند. در
كتُيبههاُي آن روزگار نام اُين قوم به صورت آرماتانا و در
سدههاُي ۱۴-۱۳قم بهصورت هاُياسا آمده
است. در اواُيل سدۀ ۱۲قم گروهُي از اقوام ارمنُي زبان هندواروپاُيُي
به سوُي فلات ارمنستان روُي آوردند و در اراضُي هورُيان،
حتُيان و لووُيان سكنى گزُيدند. در اواسط سدۀ
۸قم سرزمُينهاُي آنان با نام اورمه و ُيا آرمه ضمُيمۀ
اورارتو شد. زبان مردم هاُياسا و آرمه از زبانهاُي هند و اروپاُيُي
بود. در منابع ُيونانُي از اُين گروه با نام آرمِن و در كتُيبههاُي
مُيخُي با نام موشكو و اورومه ُياد شده است (همان، 17-18؛ BSE3, II/ 215).
در تشكل قوم ارمنُي دو اتحاد قومُي بهوُيژه از اهمُيت
فراوان برخوردار بوده است: ُيكُي اتحاد قومُي ارمُينا در
جنوب غرب فلات ارمنستان (ارمنستان شرقُي) و دُيگرُي اتحاد
قومُي هاُياسا در شمال غرب ارمنستان (ارمنستان غربُي) (پُيوتروفسكُي،
همانجا).
موسى خورنُي دربارۀ آرام
فرمانرواُي ارمنستان مُينوُيسد كه وُي مرزهاُي
ارمنستان را از همه سو وسعت بخشُيد. از اُين رو اقوام همجوار، كشور
ما را به نام او مُينامند (ص 25, 28). نكتۀ درخور توجه
آن است كه وُي شرح تحقُيق پُيرامون اُين مطلب را به
زمان اشك (ارشك) بزرگ پادشاه اشكانُي اُيران مربوط دانسته است. او
مُينوُيسد: ارشك كبُير پادشاه اُيرانُيان و پارتها
سراسر شرق و آشور را زُير فرمان آورد و آنتُيوخوس را در نُينوا
مغلوب و همۀ جهان را مطُيع و منقاد كرد و برادر خود ولارشك [۳](بلاش)
را در ارمنستان به شاهُي گمارد. ولارشك طُي نامهاُي به
برادر خود نوشت: اكنون كه به فرمان تو كشور را به نظم آوردهام، خواستم
بدانم پُيش از من چه كسانُي بر ارمنستان فرمان راندند، زُيرا
در اُينجا همه چُيز آشفته و نامشخص است؛ لذا شخصُي را به
دربار تو مُيفرستم تا درهاُي دُيوان شاهُي را بر او بگشاُيُي.
اُين شخص مارآباسكاتُينا [۴]بود. وُي در جرُيان
جستوجو، كتابُي به زبان ُيونانُي ُيافت كه به فرمان
اسكندرمقدونُي از كلدانُي ترجمه شده بود. در اُين كتاب قُيام
هاُيك و پادشاهُي آرام و نامهاُي دوگانۀ اُين قوم
و سرزمُين به شرح آمده است (همو، 16, 17).
وقاُيعنگاران ارمنُي ورود
هاُيك و قوم وُي به ارمنستان را حدود
۲۲۰۰قم دانسته، و از گروهُي فرمانرواُيان
ارمنُي نام بردهاند كه تا ۸۰۰قم بر اُين خطه
فرمانرواُيُي داشتند. ولُي اُينها مردود شناخته شده، و
صورت افسانه به خود گرفته است. پاسدرماجُيان ورود ارمنُيان هند و
اروپاُيُي به رهبرُي هاُيك به ارمنستان را ظاهراً حدود
سدههاُي ۷ و ۶قم دانسته است. وُي مُينوُيسد:
اُين ارمنُيان هند و اروپاُيُي سرزمُين را فتح
كردند و زبان خود را بر آن تحمُيل نمودند (ص ۲۲). قوم ارمنُي
از اختلاط ساكنان بومُي ُيا نخستُين ساكنان سرزمُين
ارمنستان با اقوام هند و اروپاُيُي پدُيد آمد (همو،
۲۳). در اواخر سدۀ ۴قم پس از مرگ اسكندر مقدونُي، ۴ اتحاد قومُي
بزرگ ارمنُي پدُيد آمد: ارمنستان شرقُي، شامل سرزمُينهاُي
جنوبُي فلات ارمنستان كه منطقۀ وان نُيز بخشُي از آن
بود؛ ارمنستان غربُي (سوفنه) كه بهصورت ساتراپنشُين جداگانه،
از دولت سلوكُيان تبعُيت مُيكرد؛ ارمنستان كوچك كه مركز آن
آنُي كاماخ در كنار فرات بود؛ و سرزمُين آُيرارات در قفقاز كه
مركز آن آرماوُير بود. اُين دولت تابعُيت سلوكُيان را
گردن ننهاد. در سدۀ ۲قم اُين ۴ بخش متحد شدند و دولت واحدُي تشكُيل
دادند. بدُينسان جرُيان متمادُي تشكل قوم ارمنُي به
انجام رسُيد (پُيوتروفسكُي، 129). در اُين تشكل گروه قومُي
آسُياُي صغُير و اقوام داراُي منشأ اسكوتُي (سكاُيُي)
نُيز شركت داشتند (BSE3, III/47).
تارُيخ
در جرُيان كشفُيات باستانشناسان
طُي سالهاُي ۱۹۴۵-
۱۹۴۹م وجود انسان در فلات ارمنستان به نُيمۀ نخست
هزارۀ چهارم قم تخمُينزده شده است. در ارمنستان نمونهها و شواهدُي
از ادوار مُيانسنگُي، نوسنگُي و عهد مفرغ وجود دارد. فرهنگ و
تمدن عصر آهن در ارمنستان را مربوط به آغاز هزارۀ نخست قم تا
روزگار پُيشرفت دولت اورارتو دانستهاند (همان، III/
55-56). تمدن و
فرهنگ قفقاز در اُين دوره با تمدن و فرهنگ اُيران مرتبط بوده است
(پاگربووا، 3). در سدههاُي ۱۵-۱۴قم درگُيرُيهاُي
مُيان حتُيان و گروه قومُي هاُياسا روُي داد (سركُيسُيان،
بخشهاُيُي از، 17). قوم اورارتو نخستُين قوم از اقوام ساكن
شمال اُيران و فلات ارمنستان بودند كه دولت مقتدرُي را نخست در
منطقۀ مُيان درُياچۀ وان و ارتفاعات سهند و سپس در قفقاز پدُيد آوردند (همان، 19,18؛ پُيوتروفسكُي،
5). بعضُي محققان تأثُير اقوام هورُي - اورارتوُيُي
را در تشكل قوم ارمنُي اندك دانستهاند (سركُيسُيان، همان،
27).
چنُين به نظر مُيرسد كه
دولت ماد فلات ارمنستان را در سالهاُي پاُيانُي سدۀ
۷قم طُي جنگ با آشور فتح كرده باشد. گرچه در آن زمان دولت
اورارتو ساقط شده بود، با اُين وصف در ۵۹۳قم مآخذ
موجود از دولتُي به نام اورارتو ُيا آرارات ُياد كردهاند. دُياكونوف
با تكُيه به نوشتۀ گزنفون متذكر شده است كه ارمنستان در عهد ماد مستقل، ولُي
تابع ماد بود (ص 350). وُي در ادامۀ مطلب متذكر شده كه توضُيح
گزنفون در اُينباره آشفته و مشوش است. گزنفون در «كوروش نامه» از
امتناع شاه ارمنستان در پرداخت خراج به پادشاه ماد ُياد كرده است. وُي
نامُي از شاه ارمنستان نبرده، ولُي شاه ماد را كُياكسار نامُيده
است (V/ 201, 269-270؛ دُياكونوف، 351). حال آنكه به نوشتۀ دُياكونوف،
شاه مزبور كُياكسار نبوده، بلكه آستُياگ بوده است (همانجا). كوروش
كه ُيكُي از سرداران شاه ماد بود، به ارمنستان رفت و خواستار تسلُيم
شاه آن سرزمُين شد. پس از تسلُيم شاه ارمنستان، كوروش درصدد
مجازات وُي برآمد، ولُي فرزند وُي تُيگران كه دوست كوروش
بود، واسطه شد و كار با مصالحه پاُيان پذُيرفت. كوروش چند دژ را به
عنوان پاُيگاه نظامُي به تصرف آورد و سپس در پُيكار مُيان
كلدانُيان و ارمنُيان، اُينان را ُيارُي كرد و مُيان
آن دو قوم صلح برقرار نمود. شاهزاده تُيگران و جنگاوران ارمنُي،
بعدها در لشكركشُيهاُي كوروش به سود پادشاهُي ماد شركت جستند
(همانجا). موسُي خورنُي همۀ مطالب مربوط به اورارتو را به
سمُيرامُيد (سمُيرامُيس - شمُيرم) نسبت داده است كه
ظاهراً اقتباسُي است از نوشتۀ كتسُياس[۵]. وُي ضمن بحث دربارۀ وارباكُيس
(بهنوشتۀ كتسُياس، آرباكِس) مطالب اُين مورخ را نقل كرده است
(همانجا).
در نوشتۀ موسى خورنُي
(ص 38) آنچه جلب نظر مُيكند، فهرست شاهان ارمنُي است كه برخُي
از آنها همچون پَرنواز (فرنواز)، ُيرواند (هاروانتا) و تُيگران (تُيگرا)
نامهاُي اُيرانُي هستند (نك : دُياكونوف، 352-353). به
نوشتۀ دُياكونوف، داستان موسى خورنُي بجز مطالب مربوط به تُيگران
و دوستُي وُي با كوروش (كه «از كوروشنامۀ» گزنفون نقل
شده است)، باقُي مطالب مربوط به اژدهاك از اساطُير زرتشتُي
است (همانجا). چنُين به نظر مُيرسد كه در عهد ماد، ارمنستان
ساتراپنشُين نبوده، بلكه از خود پادشاهُي داشته كه تابع ماد بوده
است. موسُي خورنُي از شاهُي به نام پاروُير فرزند
سكائوردُي [۶]ُياد كرده كه ظاهراً با وارباكُيس براُي
جنگ با آشور و درهم شكستن سارداناپال (آشوربانُيپال) متحد شد كه به
تصرف نُينوا تختگاه آشور انجامُيد (ص 36-37).
در كتاب مقدس (كتاب ارمُيا،
۵۱: ۱۱، ۲۷- ۲۹) آمده است كه
خداوند روح پادشاهان ماد را بر ضد بابل برانگُيخت. در همُين كتاب
از شاهان ماد، حاكمان و والُيان آنان و نُيز از ممالك آراراط (آرارات)،
منُي (مانا) و اشكناز (سكا) ُياد شده كه بر ضد بابل برخاستهاند.
گمان مُيرود كه مقصود از آرارات در كتاب مزبور، ارمنستان باشد. دُياكونوف
مطالب مندرج در كتاب ارمُياُي نبُي را به سال
۵۹۳قم مربوط دانسته است (ص 354). گزنفون در «كوروش نامه»
مُينوُيسد كه كوروش پسر خود تانااوكسار (= بردُيا) را به ساتراپُي
ارمنستان، ماد و كادوسُيا منصوب كرد (VI/ 429).
در عهد دارُيوش اول شاه هخامنشُي
ارمنستان از تابعُيت وُي روُي برتافت. شورش ارمنستان دشوارُيهاُي
بسُيار براُي دارُيوش به بار آورد. در ۳۱ دسامبر
۵۲۲قم در ناحُيۀ اُيزالا از اراضُي سابق
آشور پُيكار بزرگُي مُيان سپاه دارُيوش و شورشُيان
درگرفت. برترُي در پُيكار با شورشُيان بود. گرچه در سنگ نوشتۀ بُيستون
از سركوب شورشُيان ُياد شده است، با اُين وصف به نظر مُيرسد
كه سپاه دارُيوش توفُيقُي در اُين پُيكار كسب
نكرد. دارُيوش سرانجام در ۲۱ ژوئن ۵۲۱قم
نُيروُي تازهاُي فرستاد و ارمنُيان پس از ۷ ماه
مقاومت، تسلُيم شدند (استرووه، 7, 8؛ دانداماُيف، «تارُيخ»،
92، اُيران، 265-264؛ اومستد، ۱۵۶؛ شارپ،
۴۵- ۴۹).
دُياكونوف معتقد است كه ارمنستان
پُيش از آغاز پادشاهُي دارُيوش سر به شورش برداشته بود (ص
437). در سنگ نوشتۀ بُيستون، تنها از ُيك ساتراپنشُين ارمنستان ُياد
شده است، ولُي هرودت از وجود دو ساتراپنشُين ارمنستان ُياد
كرده است. در فاصلۀ سدههاُي ۵ و ۴ قم در ارمنستان دو ساتراپنشُين
ُيكُي در ارمنستان غربُي به حاكمُيت تُيزُيباز
[۷]و دُيگرُي در ارمنستان شرقُي به رُياست اُرونت
[۸](ُيونانُي: اورونتس) ُيرواند وجود داشت. با اُينهمه،
هر دو ساتراپنشُين اجزاء ُيك كشور واحد محسوب مُيشدند (دُياكونوف،
355-354، 346). از ۵ كتُيبۀ بُيستون (ستون اول سطر
۱۰ و ۱۱)، تخت جمشُيد (سطر ۳ و ۸)، شوش،
نقش رستم الف (سطر ۲ و ۲۰) و كتُيبۀ خشاُيارشا
دربارۀ «دُيوان» (سطر ۲ و ۵) كه برجا مانده، معلوم شده
است كه ارمنستان نُيز همانند ماد، ساتراپنشُينُي مستقل به
شمار مُيرفت (استرووه، 9). در ۴۰۱قم كوروش كوچك در
شورشُي كه بر ضد برادر خود خشاُيارشاُي دوم كرده بود، كشته
شد. سپاه ۱۰ هزار نفرُي ُيونانُي او تا درُياُي
سُياه عقب نشستند و از جنوب تا شمال غرب ارمنستان را طُي كردند.
حاكم ارمنستان در اُين هنگام ارونت (ُيرواند)، فرزند آرتاسورا و
داماد شاه هخامنشُي بود. در اُين زمان مرزهاُي ارمنستان
گسترده شده بود (سركُيسُيان، بخشهاُيُي از، 31, 32). در
روزگار اردشُير سوم، كادوشان (كادوسان) سر به شورش برداشتند. ارسام
(ارشام) كودومان [۹]كه از دودمان هخامنشُي بود، شورش را فرو
نشاند و به پاس اُين پُيروزُي به ساتراپُي ارمنستان
منصوب شد و تا ۳۳۶قم در اُين سمت باقُي بود. اُين
شخص همان است كه با عنوان دارُيوش سوم به پادشاهُي رسُيد
(دانداماُيف، همان، 249, 254؛ سركُيسُيان، همانجا).
پس از مرگ اسكندر
(۳۲۳قم) در ارمنستان صغُير و جلگۀ آرارات سلسلۀ جدُيد
ُيرواندُيان كه هرانت (ارونت ـ ُيرواند) در رأس آن قرار داشت،
اعلام استقلال كرد، ولُي هنوز جنوب غرب (سوفنه) و جنوب ارمنستان تابع
دولت سلوكُيان بود. ُيرواندُيان جلگۀ آرارات را
مركز حكومت خود قرار دادند و شهر آرماوُير را بر وُيرانههاُي
شهر اورارتوُيُيِ آرگُيشتُي هُينُيلُي
[۱۰]بنا كردند و آن را تختگاه خود نامُيدند (همان، 34, 35؛ BSE2, III/ 56).
بخش جنوبُي ارمنستان تابع دولت سلوكُيان باقُي ماند.
در حدود سال ۲۲۰قم
اتحادُي مُيان ارمنستان جنوبُي و منطقۀ آرارات صورت
گرفت و ارمنستان بزرگ پدُيد آمد (همانجا). پس از انقراض دولت سلوكُيان
در پُيكار با رومُيان (۱۹۰قم)، آرتاشس (آرتاكسُياس)
و زاره [۱۱](زارُيادر) سر به شورش برداشتند و استقلال ارمنستان
كبُير و سوفنه را اعلام نمودند (همانجا؛ سركُيسُيان، همان،
36). آرتاشس كه در تارُيخ با عنوان آرتاشس اول شناخته شده است
(۱۸۹-۱۶۰قم)، خود را مستقل و شاه
ارمنستان بزرگ نامُيد. وُي اراضُي ارمنستان صغُير را نُيز
ضمُيمۀ قلمرو خوُيش كرد و با اعلام نام دودمانُي ارونتُيان (ُيرواندُيان)
نسبت خود را با شاهان پُيشُين اُيران و دودمان هخامنشُي
مورد تأكُيد قرار داد و اُين خود عاملُي براُي تسجُيل
حكومت وُي بود (همان، 36-37).
مورخان از لشكركشُيهاُي
آرتاشس ُياد كردهاند. موسى خورنُي مُينوُيسد: آرتاشس اول
سراسر خشكُيهاُي مُيان دو درُيا را تصرف كرد (ص 71). گمان
مُيرود مقصود خورنُي دو درُياُي خزر و سُياه بوده
است، زُيرا تا آنجا كه مُيدانُيم، وُي شورش كاسپُيان
را در پاُيتاكاران كه منطقۀ مُيان دو رود كورا (كر) و ارس بود، درهم شكست (سركُيسُيان،
همانجا). جانشُينان آرتاشس تا دوران پادشاهُي تُيگران دوم ملقب
به كبُير اُينانند: آرتاوازداول (۱۵۹-
۱۴۹قم)، تُيگران اول
(۱۴۹-۱۲۳قم) و آرتاوازد دوم
(۱۲۳-۹۴قم) (پاسدرماجُيان،
۳۶).
نخستُينبارُي كه در عهد
پارتُيان (اشكانُيان) از ارمنستان ُياد شده، مربوط به دوران
پادشاهُي مُيترُيدات دوم (مهرداد) حدود ۱۲۴ ُيا
۱۲۳-۸۷قم است. وُي با آرتاوازد دوم شاه
ارمنستان به جنگ پُيروزمندانهاُي دست زد و تُيگران فرزند او
را به گروگان گرفت و با خود به اُيران آورد (كالج، ۲۷،
۳۰؛ بُيوار، ۳(۱)/ ۱۴۲). در
۵۸قم با مرگ آرتاوازد دوم، تخت شاهُي ارمنستان خالُي
ماند. چنُين به نظر مُيرسد كه پارتها در زمان گودرز، شاه اشكانُي،
تُيگران شاهزادۀ جوان را كه در اُيران به صورت گروگان بود، به ارمنستان فرستاده
باشند تا بر تخت نشُيند. اُين شخص همان است كه در تارُيخ
ارمنستان به تُيگران دوم (كبُير) (۹۵-۵۵قم)
شهرت دارد (سركُيسُيان، همان، 40). وُي با خواهر مُيترُيدات
ششم اوپاتور (مهرداد پونتُي) ازدواج كرد و روابط خود را با وُي
استوار ساخت. طبق معاهده، طرفُين پذُيرفتند كه قلمرو كاپادوكُيه
زُير فرمان پونت (پونتوس) قرار گُيرد (BSE2,
III/ 56؛ سركُيسُيان،
همان، 41). تُيگران دوم در ۷۷قم در ُيكُي از جلگههاُي
حاصلخُيز استان آغدزنُيك (مُيافارقُين) شهرُي به
نام خود بنا كرد و آن را تُيگراناكرت نامُيد و تختگاه خود قرارداد
(همان، 44؛ BSE2، همانجا؛ پاسدرماجُيان، ۴۳، ۴۴). تُيگران
دوم سرزمُينهاُي بسُيارُي را به تصرف آورد و خود را شاه
شاهان نامُيد (همو، ۴۲).
از ۶۹ تا ۶۶قم
ارمنستان درگُير پُيكار با دولت روم شد كه به پُيروزُي
رومُيان انجامُيد (نك : همو، ۵۳-۷۵). پس از
تُيگران دوم، آرتاوازد (۵۶-۳۴قم) رشتۀ امور
ارمنستان را در دست گرفت. در ۳۶قم مارك آنتونُي (ماركوس
آنتونُيوس) كه عازم جنگ با اُيران شده بود، به ارمنستان رفت و
مسُير ارزروم ــ اُيروان ــ جلفا را طُي كرد و از رود ارس گذشت
و در جنوب ارس مُيان سپاهُيان پارتُي به فرماندهُي
فرهاد چهارم پادشاه اشكانُي و جنگاوران رومُي پُيكار درگرفت
كه به شكست آنتونُي و فرار او انجامُيد. همُين شكست مقدمات
انحطاط او را پدُيد آورد. آنتونُي پس از بازگشت به ارمنستان، فرزند
خود الكساندر را بر تخت شاهُي ارمنستان نشاند و خود راه بازگشت در پُيش
گرفت. در اُين زمان شورشُي بزرگ در ارمنستان روُي داد و ُيكُي
از فرزندان آرتاوازد به نام آرتاشس دوم بر تخت نشست، ولُي سپاهُيان
آنتونُي شورش را فرو نشاندند و الكساندر بار دُيگر بر تخت شاهُي
تكُيه زد. آرتاشس نُيز به دربار اشكانُي پناه برد. الكساندر
از ۳۴ تا ۳۱قم سلطنت كرد. در ۳۰قم
آرتاشس با ُيارُي دولت اشكانُي به ارمنستان بازگشت و تا
۲۰قم پادشاهُي كرد (نك : همو،
۷۹-۸۶؛ بُيوار، ۳(۱)/
۱۵۹-۱۶۶؛ سركُيسُيان، بخشهاُيُي
از، 53-54).
پس از آرتاشس، تُيگران سوم
(۲۰- ۸قم) و پس از او تُيگران چهارم
(۸-۱قم) آخرُين فرمانرواُيان ارمنستان از دودمان
آرتاشسُيان بودند. در ۵قم رومُيان تُيگران چهارم را
خلع كردند و آرتاوازد، عموُي او را كه به عنوان گروگان در رم بود، بر
تخت ارمنستان نشاندند، ولُي وُي تنها ۳ سال توانست بر مسند
قدرت بماند. بار دُيگر تُيگران چهارم به اتفاق اِراتو زمام امور
را در دست گرفت، ولُي اندكُي بعد در پُيكار با كوه نشُينانُي
كه از شمال قفقاز هجوم آورده بودند، كشته شد و اراتو نُيز از سلطنت
كناره گرفت. بدُينترتُيب در سدۀ۱م
حكومتدودمانآرتاشسُيان منقرض شد.
تا سال ۵۱ و به قولُي
۵۲ و ۵۳م ارمنستان دستخوش بحران بود و كسانُي
چون آرُيوبرزن اول و دوم، ارشك، زنون، مهرداد برادر شاه اُيبرُي
(گرجستان) و شاهزادۀ دُيگرُي از آن سرزمُين بر ارمنستان فرمان راندند (همان،
55-54؛ پاسدر ماجُيان، ۸۹، ۹۰). ولارش اول (بلاش)
(۵۱ - ۷۸م) فرمانرواُيُي مادخرد «اتور پاتكان»
را به برادرش پاكور و ارمنستان را به برادر دُيگرش تُيرداد واگذارد
(بُيوار، ۳(۱)/ ۱۷۸-۱۷۹؛
كالج، ۴۴، ۴۵؛ سركُيسُيان، همان، 55-56). تُيرداد
توانست به سهولت بر تخت ارمنستان تكُيه زند (همان، 56؛ پُيگولوسكاُيا،
75, 76).
در ۵۴م نرون بر تخت
امپراتورُي روم نشست. خبر تصرف ارمنستان به دست پارتُيان، نگرانُيهاُيُي
در روم پدُيد آورد. او برآن شد تا مرزهاُي امپراتورُي خود را به
سرحدات عهد لوكولوس و پومپئوس برساند. ارامنه به دو گروه هوادار رومُيان
و پارتُيان منقسم شدند. مشابهت مُيان آداب و رسوم پارت و
ارمنستان و تساهل و مداراُي پارتُيان موجب حماُيت ارامنه از
آنان بود. از ۵۴ م جنگ مُيان روم و اُيران بر سر
ارمنستان آغاز شد كه ۱۰ سال (تا ۶۴م) ادامه ُيافت.
در اُين جنگ شهرهاُي آرتاكساتا (آرتاشات) و تُيگراناكرت
دستخوش وُيرانُي شدند. در ۶۰م تُيرداد دست به
مقابله زد، ولُي طرفُي نبست. حملۀ ناگهانُي
بلاش سبب شكست و عقبنشُينُي رومُيان گردُيد. سرانجام تُيرداد
به پادشاهُي ارمنستان پذُيرفته شد، مشروط بر اُينكه تاج شاهُي
را از دست نرون بگُيرد. بدُين گونه هم حُيثُيت روم
محفوظ مُيماند و هم خواست دولت اُيران برآورده مُيشد. در
۶۶م تُيرداد به روم رفت و نرون تاج شاهُي ارمنستان
را بر سر او نهاد و مبالغ هنگفتُي نُيز براُي بازسازُي
شهر آرتاشات به وُي پرداخت. به همُينسبب شهر مزبور چند سالُي
به نام امپراتور روم، نرونُيا نامُيده شد، ولُي سپس نام پُيشُين
خود را بازُيافت (سركُيسُيان، همان، 57-56؛ پُيگولوسكاُيا،
78؛ كالج، ۴۴، ۴۵؛ بُيوار، ۳(۱)،
۱۸۰- ۱۸۵). بدُينگونه بلاش اول به
صلحُي پاُيدار با امپراتورُي روم دست ُيافت (همانجا).
مردم ارمنستان اندكُي بعد تُيرداد
را به صورت ُيكُي از قهرمانان خود تصوُير كردند و اُين
سبب شد كه تُيرداد با شخصُيتُي چون آرتاشس اول خلط شود و از
احترام و محبت عامه برخوردار گردد (خداوردُيان، ۱/ ۹۶).
امتزاج نام تُيرداد با آرتاشس به گونهاُي بوده كه موسى خورنُي
از او با نام آرتاشس ُياد كرده است. حال آنكه از مطالب كتاب وُي
مُيتوان درُيافت كه شخص مورد نظر آرتاشس نبوده، بلكه تُيرداد
بوده است (نك : موسى خورنُي، 95-101).
از تارُيخ ارمنستان پس از تُيرداد
آگاهُيهاُي وسُيعُي در دست نُيست. برخُي پاُيان
سلطنت تُيرداد را در دهۀ نهم از سدۀ ۱م نوشتهاند (سركُيسُيان، همان، 59؛ پاسدر ماجُيان،
۹۱، ۹۴). پس از تُيرداد گوُيا ۸ تن از
دودمان اشكانُي تا ۲۳۸م فرمانرواُي ارمنستان
بودند. تا ۲۲۶م و روُي كار آمدن اردشُير بابكان
در اُيران، ارمنستان ماُيۀ مناقشه مُيان امپراتورُي
روم و دولت اشكانُي بود (همانجا). ُيكُي از روُيدادهاُي
جالب اُين دوره جنگ با خزران در روزگار ولارش (بلاش اول از دودمان
پارتُي: ۱۱۷-۱۴۰م) بود كه موسُي
خورنُي از آن ُياد كرده است. وُي دوران سلطنت اُين
پادشاه را ۲۰ سال نوشته است. اُين پادشاه شهر ولارش (بلاش)
آباد را (ارمنُي = واغار شاوان) بنا كرد و به نام خود ولارشاپات
[۱]نامُيد و تختگاه خود قرار داد. اُين شهر ُيكُي از
تختگاههاُي ارمنستان بود كه اكنون اچمُيادزُين [۲]نام
دارد و فاصلۀ آن تا شهر اُيروان ۲۰ كمـ۲ است (سركُيسُيان،
همانجا، نُيز تعلُيقات، 249، حاشُيه؛ موسُي خورنُي،
114).
تا زمان ولارش دوم
(۲۱۶-۲۱۷م) و تُيرداد دوم ُيا
خسرو اول (۲۱۷- ۲۳۸م) شاهان ارمنستان از
اخلاف و دودمان شاهان پارتُي اُيران تعُيُين مُيشدند،
ولُي از روزگار اُين دو پادشاه كه بخشُي از آن مصادف با تأسُيس
دولت ساسانُي است، دودمان شاهان اشكانُي ارمنستان وضع دُيگرُي
پُيدا كردند. ازاُينرو دوران پادشاهُي ارشكُيان (اشكانُيان)
ارمنُي را پس از اُين دوره نوشتهاند (سركُيسُيان، بخشهاُيُي
از، 58؛ پاسدرماجُيان، ۹۴). موسُي خورنُي پُيشرفت
كار اردشُير بابكان را در آن مُيداند كه دو شاخه از دودمان پهلوُيان
(پارتُيان)، پهله اسپهبد و پهله سورن بر شاخهاُي از دودمان خوُيش
كه بر پارت شاهُي داشتند، رشك بردند و آماده شدند تا اردشُير را ُيارُي
كنند (ص 118-119). ولادُيمُير لوكونُين در اصالت اُين نوشته
تردُيد روا نداشته است. او در ضمن مُيافزاُيد كه خاندانهاُي
مشهور به تنهاُيُي قادر به برانداختن دودمان اشكانُي نبودند (ص
38). موسى خورنُي در ادامۀ سخن مُينوُيسد: ولُي دودمان پهله كارن (قارن) به
مخالفت با اردشُير برخاسته، با او جنگُيدند (ص 119). اُين نوشتۀ موسى
خورنُي با فهرست دربارُيان شاپورُيكم در كعبۀ زرتشت
سازگار نُيست.
در فهرست مزبور دودمانهاُي وَراز،
پهلهسورن و پهلهكارن به عنوان هواخواهان اردشُير ُياد شده است
(لوكونُين، همانجا). دودمان پهلهكارن چنانكه از كتُيبههاُي
اواُيل عهد ساسانُي برمُيآُيد، جاُيگاه والاُيُي
داشت. لوكونُين مُينوُيسد خورنُي كه از انهدام دودمان
كارن در نخستُين ادوار پادشاهُي ساسانُيان خبر داده، دچار
گمراهُي بوده است، زُيرا انهدام و بركنارُي افراد اُين
دودمان پس از دورانُي اتفاق افتاده كه نرسه (نرسُي)
(۲۹۳-۳۰۲م) بر اُيران حكومت داشته
است (ص 122,123). شاُيد سبب آن بوده كه دودمان كارن از بهرام سكانشاه
در برابر او حماُيت مُيكردند (نك : همو، 189). خسرو (تُيرداد دوم)
شاه ارمنستان دوبار برضد اردشُير لشكر كشُيد، ولُي طرفُي
نبست و در ۲۳۸م به قتل رسُيد. موسُي خورنُي
كشتار افراد دودمان كارن پهلو (پهله كارن) را مربوط به دوران پادشاهُي
خسرو شاه ارمنستان دانسته است. حال آنكه اُين واقعه در روزگار پادشاه
نرسه روُي داده است. دربارۀ سرنوشت دودمان پهلهكارن آگاهُي چندانُي در دست نُيست.
پُيش از نرسه (نرسُي)، نام سران اُين دودمان در فهرست
دودمانهاُي بزرگ كشور مقام نخست را داشته، و پس از نام شاهنشاه و اعضاُي
خاندان شاهُي مُيآمده است، ولُي در كتُيبۀ نرسه
هُيچ نامُي از آنان ذكر نشده است (همو، 122,123).
از كتُيبهها چنُين برمُيآُيد
كه تا هنگام مرگ اردشُير (۲۴۳م)، ارمنستان هنوز جزو اُيرانشهر
نبود و دولت مركزُي در سرزمُينهاُي زُير فرمان دودمانهاُي
پارتُي سورن، كارن و وراز نفوذ چندانُي نداشت (همو، 51). در فاصلۀ سالهاُي
۲۲۴-۲۵۳م بخشُي از ارمنستان به تصرف
سپاهُيان اُيران درآمد و هرمزد اردشُير فرزند بزرگتر و جانشُين
شاپور ُيكم با عنوان «بزرگ ارمُينان شاه» به فرمانرواُيُي
آن سرزمُين گمارده شد (همو، 56,60). در كتُيبۀ شاپورُيكم
در كعبۀ زرتشت از ارمنستان بهعنوان ُيكُي از سرزمُينهاُي
اُيرانشهر ُياد شده است (همو، 62). نرسه نُيز در سالهاُي
۲۷۶-۲۹۳م عنوان «بزرگ ارمُينان شاه»
داشت، ولُي اُين عنوان كمتر به مفهوم واقعُي كلمه تعبُير
مُيشد، زُيرا هنوز ارمنستان تمام و كمال مسخر نشده بود (همو، 111).
پس از روُي كار آمدن دولت
ساسانُي ماجراُي فتح ارمنستان تا اندازۀ زُيادُي
مشوّش است. از نوشتۀ طبرُي چنُين برمُيآُيد كه اردشُير احتمالاً
منطقۀ ارمنستان جنوبُي و حدود موصل را فتح كرده است (۲/
۴۰-۴۱). ابناثُير مُينوُيسد كه شاه
ارمنستان و اردوان با ُيكدُيگر همراه شدند و به جنگ اردشُير
رفتند. روزُي كه نوبت جنگ با پادشاه ارمن بود، اردشُير به جنگ
او نرفت و با وُي مصالحه كرد. وُي پس از پُيروزُي بر
اردوان و كشتن وُي، به همدان، جبل (ماد)، آذرباُيجان، ارمُينُيه
و موصل رفت و آنجا را فتح كرد (۱/ ۳۸۳). در هر دو
نوشته نام ارمُينُيه كنار موصل آمده است كه گمان مُيرود
مقصود ارمنستان جنوبُي باشد، زُيرا در كارنامۀ اردشُير
بابكان از پُيكار وُي با ارمنُيان سخنُي نرفته است. در
كارنامه آمده است كه اردشُير قصد داشت به ارمن رود، ولُي از قصد
خوُيش درگذشت و راه پارس در پُيش گرفت تا آن سرزمُين را بپُيراُيد
(ص ۵۷). از كتُيبهها نُيز چنُين برمُيآُيد
كه ارمنستان، گرجستان و ادُيابنه در غرب، تا هنگام مرگ اردشُير
هنوز جزو اُيرانشهر نبودهاند و ساسانُيان در ارمنستان عملاً نُيروُيُي
نداشتند (لوكونُين، 51,52). ماركوارت نُيز از فتح ارمنستان توسط
اردشُير با گمان و احتمال ُياد كردهاست ( اُيرانشهر، 114). شاُيد
بخشُي از ارمنستان توسط سپاهُيان ساسانُيفتح شده باشد، زُيرا
نام هرمزد اردشُير را در كتُيبۀ شاپورُيكم در كعبۀ زرتشت
به عنوان فرمانرواُي اُين بخش با لقب بزرگ ارمنستان شاه مشاهده
مُيكنُيم (لوكونُين، 56-60) كه احتمالاً متعلق به سالهاُي
پادشاهُي شاپور ُيكم است. در كتُيبۀ موبد كرتُير
در كعبۀ زرتشت آمده است كه شاپور سرزمُينهاُي ارمنستان، گرجستان
و بلاسكان تا دروازۀ آلبانُي را به آتش كشُيد (همو، 87-88). متأسفانه از تارُيخ
اُين واقعه اطلاع مشخصُي در دست نُيست. به نظر مُيرسد
كه حملۀ موفقُيتآمُيز شاپور ُيكم به ارمنستان پس از قتل
خسرو اول (تُيرداد دوم) شاه اشكانُي ارمنستان روُي داده باشد.
احتمالاً تا آن زمان وُي در برابر سپاه ساسانُي اُيستادگُي
كرد (BSE2, XLVI/ 337؛ پاسدرماجُيان، ۱۱۴).
نوشتۀ موسى خورنُي
مغاُير كارنامۀ اردشُير بابكان است. وُي از پُيكار اردشُير با
خسرو ُياد كرده است. به نوشتۀ او خسرو كه خود از دودمان پارتُي
بود، سفُيرانُي نزد خوُيشاوندان پارتُي (پهلوُيك)
خود، سران دودمانهاُي پهله سورن و پهله اسپهبد فرستاد و از آنان خواست تا
وُي را حماُيت كنند، ولُي سران دودمان ُيادشده استنكاف
ورزُيدند. بعد به او خبر رسُيد كه دودمان پهله كارن از تابعُيت
اردشُير روُي برتافته است. موسى خورنُي از پُيروزُيهاُي
خسرو (تُيرداد دوم) شاه اشكانُي ارمنستان بر اردشُير ُياد
كرده، و آورده است كه خسرو، اردشُير را شكست داد. سپس اردشُير،
پنهانُي در صدد قتل خسرو برآمد. اَناك كه شخصُي از دودمان پهله
سورن بود، ملزم به قتل خسرو شد. وُي چنُين وانمود كه از نزد اردشُير
گرُيخته است او در سومُين سال ورود خود به ارمنستان و چهل و هشتمُين
سال پادشاهُي خسرو وُي را به قتل رسانُيد (ص 118-121).
در ۲۵۲م شاپور
توانست ارمنستان و ُيا بخش بزرگُي از آن سرزمُين را به تصرف
آورد (ماركوارت، پاسدرماجُيان، همانجاها؛ سركُيسُيان، بخشهاُيُي
از، 60). بزرگان ارمنُي پس از قتل خسرو اول فرزندش تُيرداد را كه
كودك بود، به روم فرستادند. وُي حدود ۳۰ سال در آنجا تعلُيم
ُيافت و سرانجام در ۲۸۷م با استفاده از پُيروزُيهاُي
رومُيان، به ارمنستان بازآمد و مردم آن سرزمُين را برضد دولت ساسانُي
برانگُيخت (پاسدرماجُيان، ۱۱۵). در زمان پادشاهُي
تُيرداد (۲۹۸-۳۳۰م) كه به تُيرداد
سوم (كبُير) شهرت ُيافت، آُيُين مسُيح به ارمنستان
راه گشود و آشناُيُي مردم با خداشناسُي از طرُيق گرُيگور
مقدس آغاز شد (فائوستوس،8-7؛ سركُيسُيان، همانجا). موسىخورنُي
(ص 121-120) به نقل از آگاثانگلوس [۱]و فائوستوس بُيزانسُي
(ص 8)، هر دو گرُيگور مقدس بنُيادگذار آُيُين مسُيحُي
ارمنستان را از دودمان پارتُي پهله سورن و فرزند اناك قاتل خسرو (تُيرداد
دوم) دانستهاند (نُيز نك : پاسدرماجُيان، ۱۱۹).
پس از مرگ تُيرداد سوم خسرو فرزند
وُي كه بهسبب كوتاهُي قامت «كوتَك» شهرت داشت، بر تخت نشست.
موسى خورنُي آغاز سلطنت او را همزمان با دومُين سال پادشاهُي
هرمزد دوم نوشته است (ص 152)، ولُي سركُيسُيان تارُيخ پادشاهُي
او را ۳۳۰- ۳۳۸م ذكر كرده كه مصادف با
دوران پادشاهُي شاپور دوم ذوالاكتاف (۳۰۹-
۳۷۹م) است (همان، 90). ُيكُي از خاندانهاُي
بزرگ محلُي ارمنستان ضمن اتحاد با سران سپاه اُيران كوشُيد
تا خسرو را دستگُير كند و تحوُيل آنان دهد. وُي در اُين
كار توفُيق نُيافت و جان خود را از دست داد (همانجا). در روزگار
پادشاهُي خسرو كوتك، اقوام ماساژِت از شمال قفقاز به ارمنستان حمله
بردند و شهر واغار شاپات (بلاش آباد) را تصرف كردند. خسرو كه غافلگُير
شده بود، جنگ برضد اقوام شمالُي را آغاز كرد و آنان را شكست داد (همان،
91).
با مرگ خسرو، فرزندش تُيران (دُيران)
به پادشاهُي رسُيد (۳۲۸-۳۵۰م).
خسرو كوتك با سُياست بالنسبه معقولُي كه در پُيش گرفته بود،
مُيكوشُيد صلح مُيان اُيران و روم تا اندازهاُي
پاُيدار بماند، ولُي با مرگ وُي صلح مُيان طرفُين
نقض شد. بنا به نوشتۀ موسى خورنُي، شاپور دوم با تُيران مناسبات دوستانه برقرار
كرد و ارمنستان را از تهاجم اقوام شمالُي مصون داشت. ولُي چون درُيافت
كه تُيران در صدد نزدُيك شدن به ُيولُيانوس مرتد
امپراتور بُيزانس (۳۳۱-۳۶۳م) است، او
را نزد خود فراخواند و از دو چشم كور كرد (نك : ص 154-163). تُيران بعدها
به سود فرزندش آرشاك كه به آرشاك دوم
(۳۵۱-۳۶۷م) شهرت دارد، از سلطنت كناره
گرفت (پاسدر ماجُيان، ۱۲۴؛ موسى خورنُي، 161).
پس از آرشاك دوم، فرزندش باب (پاپ)
(۳۶۹-۳۷۴م)، پس از وُي وارازدات
(ورازداد) (۳۷۴- ۳۷۸م) و پس از او واغارشاك
(ولارشك) (۳۷۸-۳۸۰م) شاهان ارمنستان
بودند كه زمان سلطنت آنان منطبق با دوران پادشاهُي شاپور دوم بود. پس
از ولارشك، خسرو (۳۸۶-۳۹۲م) پادشاهُي
كرد. در دوران اُين پادشاه كه بخشُي از آن همزمان با شاپور سوم
(۳۸۳- ۳۸۸م) و بخش دُيگر همزمان با
سلطنت بهرام چهارم (۳۸۸- ۳۹۹م) شاهان
ساسانُي بوده است، ارمنستان به دو بخش تقسُيم شد كه ُيكُي
مورد حماُيت امپراتورُي بُيزانس و دُيگرُي مورد پشتُيبانُي
دولت ساسانُي بود (پاسدرماجُيان، ۱۲۶،
۱۲۷؛ لوکونُين، 198).
آخرُين دوران عظمت ارمنستان در عهد
ورام شاپوه [۲](بهرام شاپور) بود كه بعضُي، زمان آن را
۳۹۲-۴۱۴م (پاسدرماجُيان،
۱۲۷) و برخُي ۳۸۹-
۴۱۵ م (سركُيسُيان، بخشهاُيُي از، 96)
نوشتهاند كه همزمان با دوران پادشاهُي بهرام چهارم و ُيزد گرد
اول (۳۹۹-۴۲۱م) بوده است (لوكونُين،
198-199). دو پادشاه دُيگر، شاپور
(۴۱۶-۴۲۰م) و آرتاشس
(۴۲۳- ۴۲۸م) بر تخت ارمنستان تكُيه
زدند . آغاز سلطنت آرتاشس بر تخت ارمنستان در دومُين سال پادشاهُي
بهرام پنجم (گور) (۴۲۱- ۴۳۹م) صورت پذُيرفت.
بهرام گور خواست با بر تختنشاندن آرتاشس فرزند ورام شاپوه، آتش نارضاُيُي
در ارمنستان را فرونشاند، ولُي ۶ ُيا ۷ سال بعد بزرگان
(ناخارارها) ارمنُي كه از وجود پادشاه خود خسته و بُيزار شده
بودند، از بهرام خواستند تا آرتاشس را از تخت شاهُي بركنار كند. بهرام
گور اُين خواست را پذُيرفت (نك : ماركوارت، اُيرانشهر، 114).
بدُين سان در ۴۲۸م با انتصاب حاكمُي اُيرانُي
بر ارمنستان، دولت دودمان اشكانُي آن سرزمُين دستخوش انقراض شد.
با اُين وصف مسألۀ ارمنستان همچنان حل نشده باقُي ماند (فراُي،
۳(۱)/ ۲۴۴- ۲۴۵).
در عهد شاپور سوم پادشاه ساسانُي،
امپراتورُي روم شرقُي بخش غربُي ارمنستان را ضمُيمۀ دولت
بُيزانس كرد. بخش شرقُي تحت حماُيت دولت ساسانُي بود. اُين
وضع تا انقراض حكومت اشكانُي ارمنستان ادامه ُيافت، ولُي از
اُين پس ارمنستان شرقُي نُيز ضمُيمۀ اُيران
شد (ُيوزباشُيان، مقدمه بر «دربارۀ وردان[۳]...»،
7؛ پاسدرماجُيان، ۱۲۷- ۱۲۸) و ُيكُي
از استانهاُي دولت ساسانُي بهشمار آمد كه مرزبانُي به نام
وهمهر شاپور [۴]در رأس آن قرار گرفت (سركُيسُيان، همان،
97). با اُين وصف ناخارارها همچنان املاك و اراضُي خود را در اختُيار
داشتند. در ۴۴۳م ُيكُي از بزرگترُين
ناخارارها به نام واساك سُيونُي كه پُيش از آن مرزبان اُيبرُي
(گرجستان) و كارتلُي بود، به مرزبانُي ارمنستان گمارده شد (ُيوزباشُيان،
همان، 7,8). در دوران پادشاهُي ُيزدگرد دوم
(۴۳۸-۴۵۷م) فشار اقتصادُي بر مردم از
جمله روستاُيُيان و ملاكان و حتى روحانُيان ارمنُي شدت
گرفت. از اُين رو با مداخلۀ روحانُيان مسُيحُي مبارزۀ مردم
ارمنستان رنگُي مذهبُي ُيافت (همو، 8,9). ُيكُي از
عواملُي كه به مبارزۀ مردم ارمنستان رنگ مذهبُي داد، فرمان مهر نرسه هزاربد (وزُير)
ُيزدگرد دوم بود كه از ارمنُيان خواست تا آُيُين زرتشت
را بپذُيرند (فراُي، ۳(۱)/ ۲۴۶؛ خداوردُيان،
۱/ ۱۵۴). ارمنُيان از پذُيرفتن آُيُين
زرتشت امتناع ورزُيدند. ۱۰ نماُينده از ارمنستان به تُيسفون
تختگاه دولت ساسانُي رفتند. واساك سُيونُي از زمرۀ آنان
بود (ُيوزباشُيان، همان، 10؛ ُيغُيشه[۵]، 52-53).
آنان در ظاهر آُيُين زرتشت را پذُيرفتند و منكر مسُيحُيت
شدند. ُيزدگرد آنان را با هداُيا و همراه ۷۰۰ مغ به
ارمنستان بازگرداند. پُيش از رسُيدن آنان به ارمنستان، شورش اُين
سرزمُين را فراگرفته بود (هاكوپُيان، 102). امپراتورُي بُيزانس
قادر به ُيارُي ارمنُيان مسُيحُي نبود، زُيرا
خود در معرض تهدُيد هونها قرار داشت. در ۴۵۱م در ناحُيۀ آواراُير
[۶]نبردُي سهمگُين مُيان شورشُيان ارمنُي و
سپاه اُيران روُي داد كه در جرُيان آن بسُيارُي از
سرداران ارمنُي، ازجمله وردان مامُيكونُيان با
۱۳۳ تن از ُيارانش كه در رأس شورشُيان قرار
داشتند، كشته شدند (ُيغُيشه، 110؛ فراُي، ۳(۱)/
۲۴۶؛ ُيوزباشُيان، همان، 13,12؛ درنرسسُيان،
۲۶). واساك سُيونُي كه مُيكوشُيد مُيان
دو طرف صلح و آشتُي برقرار كند، مصون نماند. ُيزدگرد وُي را
همراه ۱۳ تن از ناخارارها و ۸ تن از روحانُيان ارمنُي
به تُيسفون فراخواند. همۀ اموال واساك ضبط و خود به زندان افكنده شد كه پس از چندُي
درگذشت. ناخارارها و نماُيندگان مذهبُي دستگُيرشده به صحارُي
ماوراء خزر تبعُيد شدند. پس از چندُي روحانُيون را اعدام
كردند، ولُي ناخارارها با آغاز پادشاهُي پُيروز، در
۴۵۷م به ارمنستان بازگشتند (همانجا). ُيغُيشه
مورخ سدۀ ۵م كه خود شاهد اُين پُيكار بوده، همۀ ماجرا
را به تفصُيل در كتاب خود با عنوان «وردان و جنگ ارمنُيان» آورده
است.
در ۴۸۲ م پُيروز
پس از پُيكار با هپتالُيان براُي فرونشاندن شورش متوجه
ارمنستان شد. در آغاز نُيروُيُي كه وُي گسُيل داشته
بود، نتوانست شورش را در هم بشكند. در تابستان ۴۸۲ م سپاه
بزرگُي به فرماندهُي مهران عازم ارمنستان شد. شورشُيان در پُيكار
با سپاه وُي شكست ُيافتند. مهران به تعقُيب سپاه ارمنُي
پرداخت، ولُي بهسبب حملۀ هپتالُيان ناگزُير به تُيسفون فراخوانده شد. دو سال
بعد پُيروز ضمن پُيكار با هپتالُيان كشته شد (فراُي،
۳(۱)/ ۲۴۷؛ هاكوپُيان، 105-106).
در ۴۸۴م بلاش (ولاش)
به عنوان جانشُين پُيروز بر تخت شاهُي ساسانُي نشست. وُي
كوشُيد با اعمال سُياست ملاُيم از تشنج در ارمنستان بكاهد. بدُينسان
ارمنستان بهصورتُي نُيمهمستقل درآمد. در بهار
۴۸۵م واهان مامُيكونُيان، سركردۀ شورشُيان
به مرزبانُي ارمنستان گمارده شد (همو، ۱۰۶؛ پُيگولوسكاُيا،
293). وُي مردُي متعصب بود و خواستار منسوخشدن آُيُين
زرتشت و انهدام آتشكدهها در ارمنستان شد كه قابل پذُيرش نمُينمود
(كرُيستن سن، ۳۱۸).
كواد (قباد) شاه ساسانُي، ضمن
لشكركشُي به ارمنستان اُيران، اُين سرزمُين را تابع و
ضمُيمۀ دولت خود كرد (پُيگولوسكاُيا، 308).
از ۵۰۲ م و دوران
جنگ مُيان دو دولت روم شرقُي و اُيران، وضع ارمنستان سخت
آشفته شده بود (كوستانُيانتس، 58)، زُيرا اُين جنگها بُيشتر
اوقات در خاك ارمنستان روُي مُيداد.
خسرو ُيكم انوشُيروان
(۵۳۱- ۵۷۹م) مقام اُيران سپاه بد را
لغو و كشور را به ۴ «كوست» بخش كرد و هر كوست را به سپاه بدُي
سپرد كه پادكوستپان نامُيده مُيشد (نولدكه،
۳۰۵). مورخان بُيزانسُي، ارمنستان شرقُي را
«ارمنستان اُيران» مُينامُيدند كه به همراه اُيبرُي
(گرجستان)، آلبانُيا (اران ـ ران) و اتورپاتكان (آذرباُيجان) ُيكُي
از مهمترُين تقسُيمات كشورُي اُيران ساسانُي به
شمار مُيرفت (آدونتس، 213). پس از چند پُيكار كه خسرو انوشُيروان
در قفقاز داشت، در ۵۶۱م صلحُي قطعُي مُيان
روم شرقُي و اُيران به امضا رسُيد (كرُيستن سن،
۳۹۶).
در عهد هرمزد چهارم شاه ساسانُي
(۵۷۹-۵۹۰م) بهرام چوبُينه كه از
دودمان پارتُي مهران بود، پُيش از جنگ با تركان، مرزبانُي
ارمنستان و اتورپاتكان را بر عهده داشت. وُي در روزگار هرمزد چهارم و
فرزندش خسرو دوم پروُيز (۵۹۰ - ۶۲۸م)
سر به شورش برداشت (همو، ۴۶۴، ۴۶۵؛ رضا،
۱۱۱). مورُيكُيوس (مورُيق) امپراتور بُيزانس
خسرو را ُيارُي كرد. ارمنُيان پُيرو موشغ (موشل) نُيز
به خسرو پُيوستند و بهرام را در حوالُي گنزك آذرباُيجان منهزم
كردند (كرُيستن سن، ۴۶۶).
كرُيستنسن (ص
۴۶۹) و برخُي مؤلفان ارمنُي از فتح ارمنستان
توسط هراكلُيوس (هرقل) ُياد كردهاند («تارُيخ مؤلف.[۷]..»،
52) كه چندان مشخص نُيست. به گفتۀ نولدكه، مورخان ارمنُي
متأخر دربارۀ تسلُيم بخش مهمُي از ارمنستان به شرح مطالبُي
پرداختهاند، ولُي سكوت ثئوفُيلاكتوس و نُيز وقاُيع جنگهاُي
بعدُي مؤُيد گفتههاُي آنها نُيست (ص
۴۷۷).
در نوشتههاُي مورخان اسلامُي
از وجود جنگاوران ارمنُي در سپاه هراكلُيوس در نبرد ُيرموك ُياد
شده است (بلاذرُي، ۱/ ۱۳۵). بلاذرُي از
شكست سپاه روم در پُيكار با مسلمانان و بازگشت گروهُي از آنان به
ارمُينُيه ُياد كرده است (همانجا). اُينان سپاهُيانُي
بودند كه صلُيب مسُيح را از بُيتالمقدس به قسطنطنُيه
انتقال دادند (داربُينُيان، 214، حاشُيۀ 47). به نظر
مُيرسد كه در عهد خلافت ابوبكر و پس از آن بخشُي از ارمنستان در
تصرف رومُيان بوده است. سپاه اسلام نخستُينبار در پاُيُيز
۶۴۰م به ارمنستان راه ُيافت. مسلمانان بُيآنكه
با مقاومت جدُي مواجه شوند، شهر دوُين تختگاه ارمنستان را به
تصرف آوردند، ولُي چندُي بعد آنجا را ترك گفتند (هاكوپُيان،
109). در ۶۴۳م مسلمانان حملۀ دُيگرُي
را به ارمنستان آغاز كردند كه با توفُيق همراه نشد، ولُي به وُيرانُي
چند ناحُيه و اسارت گروهُي از ارمنُيان انجامُيد
(همانجا). سراقة بن عمرو كه از سوُي خلُيفه عمر بن خطاب مأمور پُيكار
بود، به مردم ارمنستان امان نامهاُي داد، مبنُي بر اُينكه
هر كس از آنان در صورت نُياز سپاهُي شود و در خدمت مسلمانان قرار گُيرد،
جزُيه از آنان برداشته شود و هرگاه درجاُي خود بمانند، همانند مردم
آذرباُيجان باُيد جزُيه بپردازند (طبرُي، ۴/
۱۵۶-۱۵۷). در ۶۴۵م به
هنگام خلافت عثمان، مسلمانان با گذر از درۀ ارس جنگ را
به مركز ارمنستان كشانُيدند (پاسدرماجُيان، ۱۵۰).
عثمان به معاوُيه فرمان داد تا براُي تصرف شمشاط در ارمُينُيۀ چهارم
اقدام كند. معاوُيه، حبُيب بن مسلمۀ فهرُي و
صفوان بن معطل را مأمور فتح آن سرزمُين كرد (بلاذرُي، ۱/
۲۱۹؛ طبرُي، ۴/ ۲۴۸). صفوان در
اِدِس (الرها) درگذشت. حبُيب بن مسلمه شمشاط را فتح كرد و پس از آن
عازم تصرف كاماخ (كمخ) شد. وُي دوبار بدان شهر حمله برد، ولُي دست
نُيافت تا اُينكه بعدها در ۵۹ ق/ ۶۷۹م
دژ كاماخ توسط عمُير بن حباب سلمُي فتح شد (بلاذرُي،
همانجا).
در عهد عثمان، حذُيفۀبن ُيمان
عبسُي، صلۀبن زفر عبسُي و سلمان بن ربُيعۀ باهلُي
والُيان ارمُينُيه بودند (همو،۱/ ۲۴۱؛ُيعقوبُي،
تارُيخ،۲/ ۱۶۸).زمانُي نُيز مغُيرۀ بن
شعبه و پس از عزل وُي قاسم بن ربُيعة بن امُية بن ابُيصلت
ثقفُي از سوُي عثمان ولاُيت ارمنستان داشتند (بلاذرُي، ُيعقوبُي،
همانجاها). گفته شده است كه پس از مغُيره مردُي از قبُيلۀ بنُي
كلاب، ۱۵ سال بر ارمنستان ولاُيت داشت و پس از او عمرو بن
معاوُية بن منتفق عُقُيلُي به اُين سمت منصوب شد
(بلاذرُي، ۱/ ۲۴۱-۲۴۲). در
۶۵۲م پُيمانُي مُيان معاوُيه و تئودوروس
رشتونُي [۸]سردار ارمنُي منعقد گردُيد كه طبق آن مقرر
شد ارمنستان سلطۀ مسلمانان را بپذُيرد و به هنگام نُياز ۱۵ هزار
سپاهُي در اختُيار خلُيفه قرار دهد و در مقابل ۳ سال از
پرداخت مالُيات معاف باشد (هاكوپُيان، 110-109؛ پاسدرماجُيان،
همانجا). در عهد خلافت علُي بن ابُي طالب(ع) اشعث بن قُيس
و سپس در عهد معاوُيه، عبدالله بن حاتم بن نعمان بن عمرو باهلُي
و برادرش عبدالعزُيز ابن حاتم والُي ارمنستان بودند (بلاذرُي،
۱/ ۲۴۲).
در فاصلۀ سالهاُي
۶۶۰ -۶۸۰م ارمنستان به اندك آرامشُي
دست ُيافت (هاكوپُيان، 110). نخستُين حملۀ مسلمانان به
كُيلُيكُيه در ۶۴۸م روُي داد، ولُي
تنها با گذشت زمانُي دراز و طُي چند پُيكار در اواخر سدۀ
۷ و اواُيل سدۀ ۸ م مسلمانان توانستند بخش بزرگُي از انطاكُيه تا
كوههاُي توروس را به تصرف آورند. درنتُيجه، تارْس به صورت مهمترُين
بندر نظامُي مسلمانان درآمد (داربُينُيان، 214، حاشُيۀ 50).
در عهد خلافت عبدالملك بن مروان (۶۵-۸۶ق/
۶۸۵-۷۰۵م)، عثمان بن ولُيد بن عقبه
والُي ارمنستان شد (بلاذرُي، همانجا). محمد بن مروان برادر عبدالملك
چندبار به ارمنستان حمله برد. وُي در ۶۹۶م عامل خلُيفه
در ارمنستان شد و شهر دوُين را محل استقرار پادگان خوُيش قرار داد و
سپس راه دربند را در پُيش گرفت تا مانع هجوم مداوم خزران و تركان از
شمال شود (كاغان كاتواتسُي[۹]، 160؛ داربُينُيان، 215،
حاشُيۀ 59). ارمنُيان با كمك رومُيان بر ضد سردار اموُي سر به
شورش برداشتند و سپاه بنُيامُيه را در شهر دوُين محاصره
كردند و به نوشتۀ موسى كاغان كاتواتسُي ۶۲ هزار تن از آنان را كشتند.
اُين رقم ظاهراً درست به نظر نمُيرسد. محمد بن مروان كه به
دربند رفته بود، پس از آگاهُي از اُين ماجرا به ارمنستان بازگشت
و ۳ ماه دژ ناحُيۀ سِوان را به محاصره گرفت و سرانجام آن را تصرف كرد و مقاومت رومُيان
و ارمنُيان را درهم شكست. تارُيخ اُين واقعه را
۶۹۶ تا ۶۹۷م نوشتهاند (نك : كاغان
كاتواتسُي، بلاذرُي، همانجاها؛ داربُينُيان، همانجا، حاشُيۀ 61؛
هاكوپُيان، همانجا).
در ۸۴ق/
۷۰۳م محمد بن عقبه شورش ارمنُيان را به شدت سركوب
كرد. در اُين سال سراسر ارمنستان را شورش فراگرفت. عبدالملك بار دُيگر
محمد بن مروان را به ارمنستان فرستاد. بزرگان ارمنُي چون درُيافتند
كه ُياراُي پاُيدارُي ندارند، جاثلُيق ساهاك سوم
(۶۷۷ -۷۰۳م) را براُي گفتوگو به
دمشق فرستادند، ولُي وُي در راه حرّان درگذشت. اُين بار محمد
بن مروان از سركوب خونُين ارمنُيان خوددارُي ورزُيد و تا
زمان مرگ عبدالملك بن مروان سُياست ملاُيمُي نسبت به آنان
در پُيش گرفت (داربُينُيان، 217، حاشُيۀ 71؛
هاكوپُيان، همانجا). بدُينسان از اواخر سدۀ ۷ و اواُيل
سدۀ ۸م اموُيان بر ارمنستان مستولُي شدند و اُين
استُيلا بُيش از ُيك قرن و نُيم ادامه ُيافت
(همانجا؛ پاسدرماجُيان،
۱۵۱). در اُين
دوران گرجستان شرقُي و اران ضمُيمۀ ارمنستان
بود. مقر عاملان خلُيفه نخست شهر دوُين بود، ولُي بعدها به
برذعه منتقل شد (هاكوپُيان، همانجا؛ نورُيزاده، ۳۶).
در ۱۰۷ق/
۷۲۵م هشام بن عبدالملك خلُيفۀ اموُي،
مسلمة بن عبدالمك را والُي ارمنستان و آذرباُيجان كرد (ُيعقوبُي،
تارُيخ، ۲/ ۳۱۷). سپس هشام، مسلمه را عزل كرد و
سعُيد جُرَشُي و پس از او مروان بن محمد را ولاُيت ارمنستان
داد (همان، ۲/ ۲۸۶؛ بلاذرُي، ۱/
۲۴۴). در ۱۲۶ق/ ۷۴۴م و
در عهد ُيزُيد بن ولُيد بن عبدالملك، عبدالله بن ُيزُيد
هلالُي به فرماندارُي ارمنستان گمارده شد. مدتُي بعد، پس از
انتصاب اسحاق بن مسلم عقُيلُي به ولاُيت دربند، ارمنستان ضمُيمۀ حكومت
وُي شد (ُيعقوبُي، همان، ۲/ ۳۳۶). در
دوران خلافت مروان بن محمد كه در ۱۲۷ق بر سر كار آمد،
ضحاك بن قُيس حرورُي كه به مخالفت با عبدالله ابن عمر بن
عبدالعزُيز برخاسته بود، حكومت ارمنستان را به شخصُي به نام
مسافر سپرد (همان، ۲/ ۳۳۸).
در اواُيل عهد عباسُيان ُيزُيد
بن اسُيد سلمُي والُي ارمنستان شد (بلاذرُي، ۱/
۲۴۶). پس از ُيزُيد بن اسُيد، بكار بن مسلم
عقُيلُي و سپس حسن بن قحطبۀ طائُي والُيان
ارمنستان بودند. حسن بن قحطبه در سراسر دوران حكومت ابوالعباس سفاح فرمانرواُي
ارمنستان بود (ُيعقوبُي، همان، ۲/ ۳۵۸؛ قس:
بلاذرُي، همانجا؛ طبرُي، ۷/ ۴۶۵).
در فاصلۀ سالهاُي
۷۴۷-۷۵۰م شورشهاُيُي در ارمنستان
روُي داد كه مصادف با سقوط اموُيان و اوضاع آشفتۀ آن
روزگار بود. گرچه در آن سالها مُيان اشراف و بزرگان ارمنُي
(ناخارارها) هماهنگُي وجود نداشت، با اُين وصف در
۷۴۸م شورشُي درگرفت كه در آن مردم نه تنها برضد اعراب،
بلكه برضد اشراف ارمنُي سر به نافرمانُي برداشتند. شورش سرانجام
سركوب شد و اشراف ارمنُي از دودمان مامُيكونُيان موقعُيت
خود را از دست دادند. از اُين پس دودمان باگراتونُي از پاُيگاه
ممتازُي برخوردار شد (هاكوپُيان، 111).
در ۱۴۷ق/
۷۶۴م استرخان خوارزمُي با گروهُي از تركان در ناحُيۀ ارمُينُيه
به مسلمانان حمله برد و گروهُي از آنان و اهل ذمه را اسُير كرد.
در اُين ماجرا حرب بن عبدالله راوندُي كه جماعت حربُيۀ بغداد
منتسب بدو هستند، كشته شد (طبرُي، ۸/ ۷). در
۱۵۷ق/ ۷۷۴م آرتاوازد مامُيكونُيان
شورشُي را آغاز كرد كه رفته رفته گسترده شد و رهبرُي قُيام
را شخصُي به نام موشغ (موشل) مامُيكونُيان بر عهده گرفت
(خداوردُيان، ۱/ ۱۷۲، ۱۷۳) كه
بلاذرُي نام او را «موشائُيل» نوشته است. بنا به نوشتۀ اُين
مورخ (۱/ ۲۴۷)، منصور سپاهُي را به فرماندهُي
عامر بن اسماعُيل به ُيارُي حسن بن قحطبۀ طائُي
والُي ارمنستان فرستاد. در نبردُي كه مُيان طرفُين روُي
داد، موشغ به قتل رسُيد و سپاه او پراكنده شد. پس از حسن بن قحطبه،
عثمان بن عمارة بن خُرُيم، روح ابنحاتم مهلبُي، خزُيمة بن
خازم، ُيزُيد بن مزُيد شُيبانُي، عبُيدالله بن
مهدُي، فضل بن ُيحُيى، سعُيد بن سالم و محمد بن ُيزُيد
بن مزُيد به ترتُيب والُيان ارمنستان بودند (همانجا).
در ۱۷۶ق/
۷۹۲م هارونالرشُيد حكومت ارمنستان را همراه با منطقۀ جبال
(ماد)، طبرستان، دماوند و قومس به فضل بن ُيحُيى سپرد (طبرُي،
۸/ ۲۴۲). در ۱۸۲ق/
۷۹۸م سعُيد بن سلم (سالم) بن قتُيبۀ باهلُي
عامل ارمُينُيه بود. سال بعد خزران از دربند گذشتند و گروه كثُيرُي
از مسلمانانو اهل ذمه را كشتند و بُيش از ۱۰۰ هزار نفر
اسُير گرفتند. هارونالرشُيد، ُيزُيد بن مزُيد شُيبانُي
و خزُيمة بن خازم تمُيمُي را به ارمنستان فرستاد (همو، ۸/
۲۷۰؛ ُيعقوبُي، تارُيخ، ۲/
۴۲۷، ۴۲۸). خزُيمة ابن خازم تمُيمُي
به سبب شورشُي كه با هجوم خزران در ارمنستان روُي داده بود،
كسانُي از بطرُيقها و شاهزادگان را گردن زد (همانجا). بلاذرُي
مُينوُيسد، بطرُيقان ارمُينُيه، هرُيك در بلاد
خوُيش بودند و ناحُيۀ خود را حفظ مُيكردند و چون عاملُي به آن حدود مُيرفت،
با وُي مدارا مُيكردند و اگر قاطع و نُيرومند بود، خراج مُيپرداختند
و اطاعت مُيكردند، وگرنه در مقام تحقُير او برمُيآمدند
(همانجا).
در دوران خلافت امُين، اسحاق بن
سلُيمان هاشمُي و فرزندش فضل و پس از او محمد بن مسُيب،
حكومت ارمنستان داشتند (ُيعقوبُي، همان، ۲/
۴۳۵، ۴۴۲). مأمون در ۱۹۸ق/
۸۱۴م عبدالملك بن جحاف سلمُي و محمد بن عتاب و در
۲۱۲ق/ ۸۲۷م طاهر بن محمد صنعانُي را
حكومت ارمنستان داد. در زمان طاهر، بطرُيقان سر از اطاعت برتافتند (همان،
۲/ ۴۴۵، ۴۶۱). طاهر بن حسُين
عامل مأمون خلُيفۀ عباسُي، زهُير بن سنان تمُيمُي را با لشكرُي
انبوه بر سر اُيشان فرستاد و پس از درگُيرُيهاُي پُيدرپُي،
مأمون سرانجام سلُيمان بن احمد بن سلُيمان هاشمُي را به
حكومت آن خطه برگزُيد و اوضاع اندكُي آرام گرفت. سپس حاتم بن
هرثمة بن اعُين حاكم ارمنستان شد. هنگام ورود او مُيان معتزله و
متعصبان اهل سنت دشمنُي پدُيد آمد و ُيكدُيگر را چنان مُيكشتند
كه نزدُيك بود همگُي نابود شوند؛ اما سرانجام سازش كردند (همان،
۲/ ۴۶۲). از وجود اختلاف مُيان معتزله و متعصبان
مُيتوان درُيافت كه در آن سرزمُين گروهُي از مردم
اسلام را پذُيرفته بودند. اندكُي بعد حاتم بن هرثمه خود ُياغُي
شد و با بطرُيقان، بزرگان ارمنستان، بابك و خرمُيان مكاتبه كرد.
بابك و خرمُيان سر به شورش برداشتند. در تارُيخ ارمنستان نام
بابك در حوادث سالهاُي ۲۰۲ تا ۲۲۲ ق
برده شده است. مأمون كسانُي را براُي سركوب شورش فرستاد و عُيسُي
بن محمد را حكومت ارمنستان داد. اندكُي بعد وضع آن خطه آرام شد (همان،
۲/ ۴۶۲، ۴۶۳؛ نفُيسُي،
۱۳۷).
مأمون پس از ۲۱۴ق/
۸۲۹م عبدالله بن طاهر را بر نواحُي جبال، ارمنستان و
آذرباُيجان فرمانروا كرد. سپس عبدالاعلُي بن احمد بن ُيزُيد
بن اسُيد سلمُي حكومت ارمنستان ُيافت، ولُي كارُي
از پُيش نبرد. ازاُينرو مأمون خالد بن ُيزُيد را به حكومت
آنجا برگزُيد (ُيعقوبُي، همانجا). اندكُي بعد شورش روُي
داد و وضع ارمنستان آشفته شد و مأمون، حسن بن علُي بادغُيسُي،
معروف به مأمونُي را به آنجا فرستاد (همان، ۲/
۴۶۴). معتصم خلُيفۀ عباسُي نُيز همو را بر
آن خطه ولاُيت داد. او با بطرُيقان ارمُينُيه دوستُي
به هم رسانُيد و در كار آنان و ناخارارهاُي آن نواحُي سستُي
نمود، چندانكه از وُي سر پُيچُيدند و بر رعُيت ظلموستم
روا داشتند. بطرُيق سهل بن سمباط نُيز بر ضد عامل افشُين در
منطقۀ ارمنستان قُيام كرد و كاتب وُي را كشت. از آن پس عاملانُي
بر ارمنستان گمارده شدند كه با اهالُي به مدارا رفتار مُيكردند و
از اخذ خراج به مُيزان اندكُي خرسند بودند (بلاذرُي، ۲/
۲۴۷- ۲۴۸؛ ابنفقُيه،۲۹۴).
ُيكُي از عاملان افشُين در ارمنستان،علُيبنحسُينبنسباع
قُيسُي بود. مردم ارمنستان او را زبون ُيافتند و نام «ُيتُيم»
بر وُي نهادند (ُيعقوبُي، تارُيخ، ۲/
۴۷۵). در عهد معتصم در ۲۲۲ق/
۸۳۷م بابك خرمُي كه بر ضد خلُيفۀ عباسُي
سر به شورش برداشته بود، توسط سهل بن سمباط دستگُير، و تسلُيم افشُين
عامل خلُيفه در آذرباُيجان و ارمنستان شد (طبرُي، ۹/
۴۷- ۴۹؛ نفُيسُي، ۷۳).
ضعف حكومت عباسُيان به سبب
شورشهاُي پُيدرپُي اُيرانُيان، دُيگر اقوام
تابع خلافت را نُيز به سركشُي برانگُيخت. در نُيمۀ سدۀ
۹م حكام ارمنُي، ازجمله دودمان باگراتونُي تا اندازهاُي
خودمختار شدند و از پرداخت خراج به بغداد خوددارُي ورزُيدند (خداوردُيان،
۱/ ۱۷۳-۱۷۴). در
۲۳۵ق/ ۸۴۹م متوكل خلُيفۀ عباسُي
بر مسُيحُيان ستمگرُي آغاز كرد (طبرُي، ۹/
۱۷۱، ۱۷۲). به دنبال آن مردم ارمنستان
بر ضد ُيوسف بن محمد عامل متوكل شورُيدند و او را كشتند (ابنعبرُي،
۱۴۲). متوكل، بُغاُي شرابُي را به خونخواهُي ُيوسف
سوُي ارمنستان گسُيل داشت. بغا ۳۰ هزار تن از مردم
ارمنستان را كشت و اسُيران را فروخت و آشوت فرزند سمباط فرمانرواُي
الُياق را كه مأمون به او كنُيۀ ابوالعباس
داده بود، اسُير كرد. بغا سرزمُينهاُي و اسپوراگان (بَسفُرجان)،
رِشتونُيك، مُك، تارون و دُيگر نواحُي را وُيران كرد (طبرُي،
۹/ ۱۸۷، ۱۸۸؛ نفُيسُي،
۱۳۹؛ هاكوپُيان، 113). سرانجام شورش سركوب شد و بغا در
سالهاُي ۸۵۳-۸۵۴م/
۲۳۹-۲۴۰ق به تفلُيس، اوتُيك،
آرتساخ (قراباغ) و اران حمله برد (همو،114).
در ۲۶۱ق/
۸۷۵م جاثلُيق ارمنُي زاكارُيا (زكرُيا)
دزاگِتسُي شوراُيُي از سران و بزرگان بر پا كرد و ضمن اعلام
استقلال، از خلُيفه خواست كه فرمانرواُيُي دودمان باگراتونُي
را در ارمنستان به رسمُيت بشناسد (هاكوپُيان،
.(۱۲۴ در نُيمۀ سدۀ ۹م
فرمانرواُيان باگراتونُي تمام سرزمُين اصلُي ارمنستان
بجز منطقۀ واسپوراگان را در اختُيار داشتند (پاسدرماجُيان،
۱۷۸). سرانجام در ۲۷۳ق/
۸۸۶م بغداد فرمانرواُيُي آشوت باگراتونُي را
به رسمُيت شناخت و احمد بن عُيسُي عامل خلُيفه معتمد تاجشاهُي
را به آشوت تسلُيم كرد (هاكوپُيان، همانجا؛ ُيوزباشُيان،
مقدمه بر «رواُيت[۱]...»، 15). در آن زمان شراُيط بالنسبه
مساعدُي براُي ارمنستان پدُيد آمد. دولت بُيزانس و خلافت
بغداد هر دو خواستار اتحاد با ارمنستان بودند. بُيزانس به منظور تقوُيت
موقف خود در برابر خلافت و بغداد، در پُي كسب فرصت بود. آشوت نُيز
توانسته بود روابط دوستانهاُي با هر دو دولت ُياد شده (خلافت بغداد و
بُيزانس) برقرار كند (هاكوپُيان، همانجا). پس از آشوت فرزندش سمباط
اول(۲۷۶-۳۰۱ق/
۸۹۰-۹۱۴م) گر چه كوشُيد سُياست
پدر را دنبال كند، ولُي خلافت بغداد همچنان در اُيجاد اختلاف مُيان
شاهزادگان ارمنُي بهوُيژه دودمان آرتْسْرونُي و باگراتونُي
كوشا بود (همو، 124-125). ُيوسف ابن ابُي الساج كه در آذرباُيجان
فرمانرواُيُي ُيافت، در ۲۹۶ق/
۹۰۹م با سپاه خوُيش وارد ارمنستان شد و پس از محاصرۀ طولانُي،
سمباط را اسُير كرد و به قتل رسانُيد (همانجا؛ طبرُي،
۱۰/ ۱۴۱-۱۴۲؛ كسروُي،
۵۳؛ نفُيسُي، ۱۷۷). فرزند سمباط، آشوت
دوم (۹۱۴-۹۲۸م) به خونخواهُي پدر،
سر به شورش برداشت و در ۹۲۱م بر سپاه خلُيفه پُيروز
شد. اندكُي بعد مقتدر خلُيفۀ عباسُي تاج و هداُياُيُي
براُي او فرستاد و وُي را شاهنشاه نامُيد (هاكوپُيان،
125).
پس از آشوت دوم، چهار پادشاه: آباس
اول (۹۲۸-۹۵۱م)، آشوت سوم
(۹۵۲-۹۷۷م)، سمباط دوم
(۹۷۷-۹۸۹م) و گاگُيك اول
(۹۹۰-۱۰۲۰م) بر ارمنستان حكومت
داشتند (پاسدرماجُيان، ۱۸۵-۱۸۶). آشوت
سوم فرزند بزرگتر آباس اول، در آنُي، و برادرش موشغ در قارص بر تخت
شاهُي نشستند. از اُين زمان خاندان با گراتونُي دوشاخه شدند.
به نوشتۀ ابنحوقل اُين دودمان زُيردست و باجگزار سالار مرزبان بود،
ولُي در تارُيخهاُي ارمنُي اُين مطلب را پوشُيده
داشتهاند (نك : كسروُي، ۹۳-۹۴).
ابنحوقل در بخش مربوط به ارمُينُيه،
آذرباُيجان واران مُينوُيسد كه كسانُي چون ابن ابُي
الساج و غلام او مفلح و دُيسم بن شاذ لوُيه و مرزبان ابنمحمد
معروف به سالار (سلاّر) در آنجا حكومت كردهاند (۲/
۳۳۱). ابراهُيم پسر دوم مرزبان و برادر جستان نُيز
فرمانرواُيُي ارمنستان را داشت (كسروُي، ۹۶) و چه
بسا بعدها در آستانۀ كشتهشدن جستان بهدست وهسودان، حكومت آذرباُيجان ُيافته
باشد، زُيرا ابوعلُي مسكوُيه در ذكر حوادث سال
۳۵۰ ق مُينوُيسد: از بغداد خلعت والُيگرُي
آذرباُيجان براُي ابراهُيم فرستادند (۲/
۱۸۹؛ كسروُي، ۱۰۰،
۱۰۱، حاشُيۀ ۷۳). در ۳۶۶ ُيا
۳۶۷ق آشوت سوم درگذشت و پسراو سمباط دوم كه پادشاهُي
ُيافته بود، با عموُي خود موشغ فرمانرواُي قارص به دشمنُي
و جنگ پرداخت. موشغ از ابوالهُيجا نوادۀ سالار مرزبان ُيارُي
خواست، اما ابوالهُيجا نتوانست به موقع خود را به او برساند.
درنتُيجه موشغ به دست غلامان
خود خفه شد (همو، ۱۰۶، ۱۰۷). كسروُي
سال پادشاهُي ُيافتن ابوالهُيجا بر آذرباُيجان و اران و
ارمنستان را ۳۷۰ ُيا ۳۷۱ق نوشته است
(ص ۱۶۳). همو مُيافزاُيد كه در
۳۷۷ق/ ۹۸۷م و در دوران پادشاهُي
سمباط دوم ابوالهُيجا با ۱۰۰ هزار سپاه اُيرانُي
بر ابودلف تاخت و پس از تصرف شهر دوُين از ارمنُيان باج سالهاُي
گذشته را طلب كرد. سمباط آن باجها را با هداُياُي پر بها نزد او
فرستاد و ابوالهُيجا را بازگردانُيد (ص ۱۶۴،
۱۸۶). پس از ابوالهُيجا، فرزند او مملان پدر وهسودان،
دوبار به ارمنستان لشكر كشُيد. لشكركشُيها و جنگهاُي او نهتنها
با ارمنُيان و گرجُيان، بلكه با رومُيان و همۀ ترساُيان
بوده است. رومُيان كه در اُين هنگام به بخش غربُي ارمنستان
دست ُيافته بودند، بزرگترُين دشمن مسلمانان شمرده مُيشدند
(همو، ۱۶۷). تارُيخ اُين لشكركشُي احتمالاً پس
از ۳۸۰ق/ ۹۹۰م و دومُين لشكركشُي
وُي در ۳۸۸ق/ ۹۹۸م بوده است (همو،
۱۷۰).
ارمنستان در دهۀ چهارم سدۀ
۱۱م زُير سلطۀ دولت بُيزانس قرار گرفت، ولُي اُين سلطه دُيرُي
نپاُيُيد، زُيرا هجوم تركمانان اُغُز به اُيران و سپس به
ارمنستان آغاز شده بود. اُينان كه به تركان سلجوقُي شهرت ُيافتهاند،
نخستُين حمله به ارمنستان را در ۴۳۹ق/
۱۰۴۸م آغاز كردند (هاكوپُيان، 139). لشكرُيان
غز از طرُيق واسپوراگان به اراضُي جنوب ارزروم رخنه كردند (ُيوزباشُيان،
مقدمه بر «رواُيت»، 31). سال بعد تركان شهر كارُين را متصرف شدند
(همانجا). در ۴۴۰ق/ ۱۰۴۹م دومُين
حملۀ غزان به ارمنستان انجام شد. حملۀ سوم در
۴۴۶ق/ ۱۰۵۴م به فرماندهُي
طغرل بُيك صورت گرفت (هاكوپُيان، ُيوزباشُيان،
همانجاها). در اُين سال طغرل پس از حمله به آذرباُيجان و اران و
مطُيع ساختن روادُيان در تبرُيز، و شدادُيان در گنجه، به
ناحُيۀ وان، براُي تصرف طرابوزان و قارص و ملازگرد، به ارمنستان لشكر
كشُيد. در تبرُيز ابومنصور وهسودان بن محمد روادُي و در گنجه امُير
ابوالاسوار را به اطاعت آورد و عازم ارمنستان و روم شد، ولُي با وجود
نهب و غارت بسُيار نتوانست ملازگرد را به تصرف آورد و بُيآنكه طرفُي
بندد به آذرباُيجان بازگشت و از آنجا متوجه رُي شد (بازورث،
۵/ ۵۰؛ ابن اثُير، ۹/ ۵۹۸ -
۵۹۹). در سالهاُي بعد قتلمش و ُياقوتُي در
ارمنستان و مشرق آناتولُي تاختوتاز كردند و در ۴۵۰ق/
۱۰۵۸م قارص و ملطُيه سقوط كرد (بازورث، همانجا).
الپ ارسلان پس از جلوس بر تخت سلطنت (۴۵۶ق/
۱۰۶۴م) چهارمُين حملۀ بزرگ را
انجام داد و با گذر از اران و گرجستان به ارمنستان درآمد و بخشُي از اُين
سرزمُين را مطُيع و منقاد كرد. در اُين لشكركشُي فرزندش
ملكشاه و نظام الملك وزُير همراه او بودند (هاكوپُيان، 140-139؛
بازورث، ۵/ ۶۷؛ ابناثُير، ۱۰/
۳۸).
در اواسط سدۀ ۵ ق
گروههاُي وسُيعُي از عناصر ترك آسُياُي مركزُي
به اُيران و از آنجا به مرزهاُي ارمنستان و بُيزانس سرازُير
شدند. از اُين دوره اهمُيت وُيژۀ آذرباُيجان
به عنوان پاُيگاه توسعهطلبُي تركمانان آغاز شد (بازورث، ۵/
۵۰). در ۴۵۶ق الپ ارسلان به سوُي قارص رفت
و شهر آنُي را به تصرف در آورد و مساجدُي در آن شهر بنا نهاد (ابناثُير،
۱۰/ ۴۰). منجمباشُي تارُيخ لشكركشُي
الپ ارسلان به ارمنستان و بلادروم و فتح دژهاُي آن سرزمُين را در
۴۵۷ق نوشته است (ص ۱۵). در روزگار سلطنت ملكشاه
سلجوقُي (۴۶۴- ۴۸۵ق/
۱۰۷۲-۱۰۹۲م) دولت سلجوقُيان
از هرزمان دُيگرُي نُيرومندتر بود، ولُي حدود ۲ تا
۳ دهه پس از مرگ ملكشاه دولت مذكور به امُيرنشُينهاُي
متعدد تجزُيه شد. در ارمنستان نُيز چند امُيرنشُين و
شاهزادهنشُين در مناطق آنُي، دوُين، قارص، خلاط (اخلاط) و كارُين
پدُيد آمد (هاكوپُيان، 140).
در آغاز سدۀ ۶ق
ارمنستان مُيان عدهاُي از امُيران سلجوقُي تقسُيم
شد. اُينان بر شهرهاُي آنُي، خلاط، قارص و ارزروم فرمانرواُيُي
داشتند. چند امُيرنشُين كوچك نُيز در مناطق كوهستانُي
دزورگت[۲]، زانگزور[۳]، ساسون و مُك باقُي مانده بودند. در
سدۀ ۵ق هنگامُي كه تركمانان به ارمنستان هجوم بردند و جلگههاُي
اُين سرزمُين را تصرف كردند، گروه كثُيرُي از ارمنُيان
رهسپار ناحُيۀ كُيلُيكُيه شدند و در آن سرزمُين ــ كه گاه به
ارمنستان صغُير نُيز شهرت ُيافت ــ چند حكومت ارمنُي پدُيد
آوردند. ُيكُي از خوُيشاوندان گاگُيك اول آخرُين
پادشاه دودمان باگراتونُي به نام روبِن در نواحُي كوهستانُي
كُيلُيكُيه دولتُي بنُياد نهاد و در
۴۷۲ق/ ۱۰۸۰م عمال بُيزانس را
از بخش اعظم آن سرزمُين بُيرون راند (همو، 147,145؛ پاسدرماجُيان،
۲۳۵).
پس از مرگ روبن در
۴۸۸ق/ ۱۰۹۵م فرزندش كنستانتُين
به جاُي او نشست. وُي كه به نام كنستانتُين اول شهرت
دارد، دودمان روبنُي ـ باگراتونُي را بنُياد نهاد و چند دژ مستحكم
را از تصرف مسلمانان خارج كرد (همو، ۲۳۷). در اُين
دوران كه به تقرُيب مصادف با جنگهاُي صلُيبُي بود، ارمنُيان
در كنار ترساُيان اروپا قرار گرفتند و آنها را در تصرف گردنههاُي
جبال توروس، فتح انطاكُيه و اورشلُيم و تصرف اِدِس(اِدسا ـ الرها ـ
اورفا) رهنمون شدند و به هنگام شكست و عقبنشُينُي، ترساُيان
را ُيارُي دادند (همو، ۲۳۷-۲۳۹).
توسعهطلبُيهاُي فرمانرواُيان دودمان روبنُي ازجمله توروس
اول ُيا تئودور
(۱۱۰۰-۱۱۲۹م) و برادرش لئون
اول (۱۱۲۹-۱۱۳۷م)، دولت بُيزانس
را به هراس افكند. درنتُيجه ُيانوس كومننوس دوم امپراتور بُيزانس
(۱۱۱۸-۱۱۴۳م) در
۵۳۱ق/ ۱۱۳۷م با استفاده از نزاعُي
كه مُيان لئون اول و شاهزادگان انطاكُيه پدُيد آمده بود، بر
قلمرو او لشكر كشُيد. سپاه لئون را درهم شكست و خود او را اسُير كرد
كه در اسارت جان سپرد. از ۱۱۳۷ تا
۱۱۴۳م اُين منطقه كه ارمنستان جدُيد نامُيده
مُيشد، مُيدان تاخت و تاز ُيونانُيان بُيزانسُي
و تركان سلجوقُي شد (همو، ۲۴۱؛ در نرسسُيان،
۳۸-۴۰). از ۴ فرزند لئون اول دو تن به نامهاُي
استفان و مله [۴]به سلطان نورالدُين زنگُي امُير حلب
پناه بردند. فرزند دُيگرش توروس به قبرس گرُيخت، ولُي بعد
پنهانُي به كُيلُيكُيه بازگشت و ارامنۀ آن
سامان را به شورش واداشت. مانوئل امپراتور بُيزانس كه نتوانست از عهدۀ دشمن
برآُيد، سلطان مسعود، امُير قونُيه را به ُيارُي طلبُيد.
با اُين وصف نتُيجهاُي حاصل نشد. سرانجام در
۵۵۴ق/ ۱۱۵۹م با مُيانجُيگرُي
بودوئن سوم پادشاه اورشلُيم صلح برقرار شد (پاسدرماجُيان،
۲۴۱-۲۴۳). مله كه در خدمت نورالدُين
سلطان حلب درآمده بود، به دُين اسلام گروُيد. او به كمك نورالدُين
توانست روبن دوم را از تخت براندازد و فرمانرواُي ارمنستان جدُيد
گردد. وُي ۳ بار با سپاهُيان بُيزانس جنگ كرد و سرانجام
به دست ارمنُيان كشته شد (همانجا).
پُيشروُي مداوم و بُيوقفۀ صلاحالدُين
اُيوبُي در عراق و جزُيره، زنگُيان را در معرض تهدُيد
قرار داد و آخرُين شاه ارمنستان و اتابك عزالدُين مسعود بن قطبالدُين
مودود را واداشت تا در برابر تجاوز سلطان اُيوبُي با ُيكدُيگر
متحد شوند (بازورث، ۵/ ۱۷۰؛ ابناثُير،
۱۱/ ۴۸۸- ۴۸۹). در ارمنستان شرقُي
شاه آن سرزمُين كه از نوادگان سكمان قطبُي بود، خواست تا از آق
سنقر دوم در برابر اُيلدگزُيان جانبدارُي كند. هنگامُي كه
نصرالدُينسكمان در ۵۸۱ق/ ۱۱۸۵م
بدون وارث و جانشُين درگذشت، مبارزۀ قدرت مُيان پهلوان اُيلدگز
كه براُي ُيافتن دعوُي جانشُينُي، با ُيكُي
از دختران شاه سالخوردۀ ارمنستان ازدواج كرده بود و صلاحالدُين اُيوبُي
درگرفت، پهلوان اُيلدگز خلاط را فتح كرد و صلاحالدُين، مُيافارقُين
را كه تحت حماُيت شاه ارمنستان بود، به تصرف درآورد و ضمُيمۀ قلمرو
خود كرد (بازورث، ۵/ ۱۷۰؛ ابن اثُير،
۱۱/ ۵۱۱ -۵۱۶).
پس از مرگ صلاحالدُين در
۵۸۹ ق/ ۱۱۹۳م، زنگُيان بار دُيگر
بُيشتر شهرها و قلاع جزُيره را متصرف شدند (بازورث، همانجا). دولت
سلجوقُيان آناتولُي در ۶۰۳ق/
۱۲۰۶م موفق شدند انطالُيه را به تصرف آورند و به
ُيك شهر تجارُي در حوالُي درُياُي مرمره دست ُيابند.
نُيروهاُي سلجوقُي در ۶۰۵ق/
۱۲۰۸م با ُيارُي ملك ظاهر پادشاه حلب از
دودمان اُيوبُي دست به جنگ مشتركُي بر ضد ارمنُيان كُيلُيكُيه
زدند و حاكم ارمنُي را سركوب كردند (اوزون چارشُيلُي، I/ 4).
از اواسط سدۀ ۵ ق در منطقۀ آنُي ارمنستان گروهُي از شدادُيان فرمانرواُيُي
داشتند و تا اواخر سدۀ ۶ق بر اُين سرزمُين حكومت كردند (كسروُي،
۳۱۶-۳۲۷).
در روزگارُي كه مغولان به اُيران
تاخته بودند، جلالالدُين خوارزمشاه در ۶۲۲ق/
۱۲۲۵م به ارمنستان لشكر كشُيد. پُيش از اُين
تارُيخ در ۶۱۷ق/ ۱۲۲۰م طلاُيهداران
مغول تا ارمنستان آمدند.
سباستاتسُي روُيدادنامه نوُيس،
آورده است كه در تارُيخ ُياد شده ۲۰ هزار تن از لشكرُيان
تاتار كه از «چُين و ماچُين» بُيرون شده بودند، ضمن گذر از
جلگههاُي آغوان (اران) تا گوگارْك (نوُيمبرُيان
[۱]كنونُي) در ارمنستان پُيش تاختند و به تبخُيس
[۲](تفلُيس) رسُيدند، ولُي سپس بازگشتند (ص 23؛ گالستُيان،
107، حاشُيۀ 5, 6). در ۶۲۲ق جلالالدُين خوارزمشاه ناحُيۀ دوُين
ارمنستان، گرجستان، گنجه و تفلُيس را تصرف كرد و آنگاه در
۶۲۴ق به خلاط لشكر كشُيد و اُين شهر را مدتُي
به محاصره گرفت و سرانجام آن را گشود (نسوُي، ۱۴۵،
۱۴۸، ۱۵۰، ۱۵۱،
۱۹۶، ۱۹۷،
۲۱۱-۲۱۵؛ گاندزاکتسُي، 149-150؛
استپانوس، 33). اسقف استپانوس در روُيداد نامۀ خود، مدت
محاصرۀ شهر تا تصرف آن را ۴۰ روز ذكر كرده است (ص 34). جلالالدُين
در ۶۲۳ق ُيرزنُيك و كمخ و سال بعد كارُين را
تصرف كرد (سباستاتسُي، 24). در ۶۲۵ق سپاه خوارزمشاه
شهرهاُي مك، توگوتاپ و خاربِرت (خاربرد ـ خرپوت) را وُيران كردند.
در سال بعد لشكر بُيشمارُي از مغول به گنجه حمله بردند، گروه كثُيرُي
را كشتند و زنان و كودكان را به اسارت بردند و پس از گذشت دو سال در ۶۲۸ق
به خلاط و آمد حمله بردند و غناُيم فراوان به چنگ آوردند (همو، نُيز
استپانوس، همانجاها). متعاقب آن مغولان شهرهاُي آنُي، قارص، لورُي
و دژ كاُين [۳]را تصرف كردند (همانجا). در ۶۳۳ق
لشكرُيان مغول به اران، گرجستان و ارمنستان حمله بردند و سرزمُينهاُي
سُيونُيك و آغستو (آقسطو[۴]) را متصرف شدند، سپس ضربۀ اصلُي
خود را متوجه شهر آنُي كردند و پس از تصرف شهر، بسُيارُي از
مردم را به قتل رسانُيدند. در اواخر همان سال ارمنستان شمالُي زُير
سلطۀ مغولان قرار گرفت (هاكوپُيان، 143-144). در
۶۴۱ق/ ۱۲۴۳م مغولان شهرهاُي
سباستُيا (سُيواس) و قُيسارُيه را تصرف كردند (ابن عبرُي،
۲۸۵؛ استپانوس، 35).
در سالهاُي ۶۳۹
-۶۴۳ق/ ۱۲۴۲-
۱۲۴۵م استانهاُي جنوبُي و غربُي
ارمنستان نُيز به تصرف مغولان درآمدند. در روزگار سلطۀ
مغولان تنُي چند از اُيشخانان (فرمانرواُيان محلُي) ارمنُي
از جمله در ولاُيتهاُي سُيونُيك، ساسون، وان، تابعُيت
مغولان را پذُيرفتند و باقُي ماندند، ولُي در بسُيارُي
از نواحُي دُيگر ارمنستان، اُيشخانان قدرت خود را از دست
دادند. گاندزاكتسُي مورخ ارمنُي سدۀ
۱۳م اُين ماجرا را با تفصُيل بُيان كرده است (ص
170-152؛ هاكوپُيان، 144).
منكوقاآن ادارۀ اراضُيمتصرفُي
خود در شرق را به ُيكُي از برادرانش قوبُيلاُي قاآن و
سرزمُينهاُي غربُي ُيعنُي اُيران، شام، مصر،
روم و ارمنستان را به برادر دُيگر خود هلاگو سپرد (رشُيدالدُين،
۲/ ۶۸۵).
ارمنستان تا سدۀ ۸ق گاه
زُير سلطۀ مغولان و گاه در تصرف تركان باقُي ماند. در
۸۰۲ق/ ۱۴۰۰م تُيمور به
ارمنستان و آسُياُي صغُير لشكر كشُيد و در سُيواس
كشتارُي دهشتبار به راه انداخت و حتى نوشتهاند كه در وان مدافعان
شهر را وامُيداشت تا از فراز برج و بارو خود را به زُير افكنند.
سرانجام، پس از مرگ تُيمور ارمنستان به تصرف تركمانان قراقوُيونلو
و سپس آققوُيونلو درآمد. امواج متعدد اُيلغارها، كشتارها و غارتگرُيها
موجب ضعف ارمنستان و مهاجرت ارمنُيان به دُيگر سرزمُينها شد.
تنها حدود ۲۰۰ هزار ارمنُي به شبهجزُيرۀ كرُيمه
و مولداوُي مهاجرت كردند (پاسدرماجُيان،
۲۸۲-۲۸۴). در عهد تُيمور سرزمُين
پرجمعُيت ارمنستان دستخوش قحط و گرسنگُي و وُيرانُي شد.
باگرات ُيكُي از فرمانرواُيان ارمنستان كه به گرجستان گرُيخته
بود، از دُين مسُيح برگشت (متسوپُي، ۱۴،
۱۵). در عهد دولت قراقوُيونلو مالُياتهاُي گزافُي
بر مردم ارمنستان تحمُيل شد (همو، ۳۶). در عهد آققوُيونلوها
مدتُي شهر ماردُين تختگاه جهانگُير (ح
۸۲۰-۸۷۴ق/ ۱۴۱۷-
۱۴۶۹م) بود كه بعدها به تصرف اوزون حسن درآمد (نك
: ه د، آققوُيونلو). سلطان محمد دوم، ملقب به فاتح پس از فتح طرابوزان
در ۸۶۵ق/ ۱۴۶۱م و از مُيان
برداشتن دولتهاُي محلُي كوچك و ضمُيمه كردن آنها به قلمرو
امپراتورُي عثمانُي در مرز ارمنستان با تركمانان مواجه گردُيد.
وُي تا هنگام مرگ، امپراتورُي خود را درشرق تا ارزروم گسترش داد.
بدُينسان تنها سرزمُين اصلُي ارمنستان در تصرف تركمانان آققوُيونلو
باقُي ماند (پاسدرماجُيان، ۲۸۹). اوزون حسن تا دم
مرگ بر مناطق پهناورُي كه ارمنستان جزو آن بود، فرمانرواُيُي
داشت (هُينتس، ۷۱). چندُي بعد شاه اسماعُيل صفوُي
تركمانان را در اُيران و ارمنستان مغلوب كرد و از ارمنستان بُيرون
راند.
از اواُيل سدۀ
۱۰ق جانشُينان سلطان محمدفاتح كار توسعۀ امپراتورُي
عثمانُي به سوُي شرق را از سرگرفتند. سلطان سلُيم اول به اُيران
حمله برد و با پُيروزُي در جنگ سالهاُي
۹۲۰-۹۲۲ق/
۱۵۱۴-۱۵۱۶م بخش اعظم ارمنستان
را به چنگ آورد (پاسدرماجُيان، همانجا). از همان اواُيل سدۀ
۱۰ق مُيان دولتهاُي اُيران و عثمانُي به
منظور تصرف ارمنستان جنگهاُي طولانُي آغاز شد كه به وُيرانُي
مجدد اُين سرزمُين انجامُيد. بهوُيژه قشون عثمانُي
خرابُيهاُي فراوان به بار آورد (نرسسُيان، 160-161). ابراهُيم
پچوُي كه شخصاً در چند جنگ شركت داشته، از وُيرانگرُي قشون
عثمانُي در شورهكل (شُيراك) در ۹۶۱ق/
۱۵۵۳م خبر داده است. وُي دربارۀ كشتار
بُيامان اهالُي و غارت آنان توسط لشكرُيان عثمانُي
نوشته است كه منطقه چنان وُيران شد كه هُيچ نشانهاُي از
آبادُي برجا نماند (۱/ ۳۱۲-۳۱۴).
به نوشتۀ هداُيت
در ۹۵۹ق/ ۱۵۵۲م شاه طهماسب صفوُي
عازم تسخُير ارمُينُيۀ صغرُي شد، دژ خلاط را
محاصره و فتح كرد و متعاقب آن عازم فتح قلعۀ ارجُيش
شد و آن را گشود، تا اُينكه حوالُي ارزروم مُيان دو سپاه پُيكار
درگرفت (۸/ ۹۷-۱۰۰). در ۲۹ مۀ
۱۵۵۵م/ ۸ رجب ۹۶۲ق مُيان
اُيران و عثمانُي پُيمان صلحُي منعقد شد كه به پُيمان
آماسُيه معروف است. طبق اُين پُيمان ارمنستان غربُي
(آناتولُي شرقُي) تحت سلطۀ دولت عثمانُي قرار گرفت و
ارمنستان شرقُي تابع اُيران شد (نرسسُيان، 161؛ اوزون چارشُيلُي،
II/ 361). اُين پُيمان كه نخستُينبار مُيان صفوُيان
و عثمانُيان منعقد شده بود، تا درگذشت شاه طهماسب
(۹۸۴ق/ ۱۵۷۶م) دوام ُيافت
(همانجا؛ هداُيت، ۸/ ۱۵۰). در
۹۸۶ق/ ۱۵۷۸م سپاهُيان عثمانُي
بار دُيگر جنگ با اُيران را آغاز، و به قفقاز حمله كردند و بخش بزرگُي
از آن سرزمُين را متصرف شدند (نرسسُيان، همانجا). جنگ تا
۹۹۷ق/ ۱۵۸۹م حدود ۱۲ سال
به درازا كشُيد (اوزون چارشُيلُي، III/ 58). پُيش از سلطنت شاه
عباس، در دوران فترت و آشفتگُي در اُيران، دولت عثمانُي اراضُي
وسُيعُي از ارمنستان را در اختُيار داشت.
در ۹۹۱ق/
۱۵۸۳م سندُي ارائه شد كه هماكنون در مركز
اسناد و نسخههاُي خطُي ماتناداران ارمنستان موجود است. اُين
سند گرچه اصُيل نمُينماُيد، به هر تقدُير نشانۀ فشار
شدُيدُي است كه در ادوار مختلف از عهد عباسُيان تا آن روزگار
بر مردم ارمنستان وارد مُيشده است. در عهد خلافت عباسُيان بار
مالُياتها سنگُين شد و تجمل دربار عباسُي موجب افزاُيش مُيزان
خراج و جزُيه از سرزمُينهاُي تابع گردُيد. در اواخر سدۀ
۸م، بهوُيژه در دوران خلافت هارونالرشُيد فشار مالُياتُي
سنگُينُي بر اهالُي ارمنستان وارد آمد و به نوشتۀ
مورخان ارمن شكل غارت آشكار به خود گرفت، چنانكه مردگان نُيز مشمول
پرداخت جزُيه بودند (هاكوپُيان، 111).
در دورانهاُي بعد سختگُيرُي
بر مردم ارمنستان شدُيدتر شد و چهبسا سبب ارائۀ سندُي
گردُيد تا شاُيد فرمانرواُيان دولت عثمانُي را به ملاحظه
وادارد. در مركز اسناد ماتناداران نسخهاُي خطُي با عنوان «عهدنامۀ محمد
پُيغمبر(ص) با جماعت ارامنه» وجود دارد كه ادعا شده در سال چهارم بعثت
به خط معاوُية بن ابُيسفُيان نوشته شده است. طبق اُين
معاهده جماعت ارامنه، كشُيشان و رئُيسان قبول جزُيه كردند و
مقرر شد كه هر فرد ارمنُي بالغ بر ُيك مثقال نقره به عنوان جزُيه
بپردازد. تعهدات دُيگرُي نُيز در عهدنامۀ مزبور قُيد
شده است كه از آن جمله اطاعت ارامنه از مسلمانان است. اُين عهدنامه
ظاهراً با شركت هرواند بن ضحاك ارمنُي و حضور چند شاهد، از جمله ابوبكر،
عمر، عثمان، علُي(ع)، جعفر بن ابُيطالب، عبدالله بن عمر و چند
تن دُيگر تدوُين شده است («اسناد فارسُي ...»، ۱/
۲۸۸-۲۹۰). اُين سند درست به نظر نمُيرسد،
زُيرا: ۱. ارمنُيان چگونه مُيتوانستند در سال چهارم
بعثت پُيامبر(ص) به چنُين تعهدُي تن درداده باشند؟ ۲.
عبدالله بن عمر كه به عنوان ُيكُي از شهود از وُي ُياد
شده است، در سال چهارم بعثت هنوز تولد نُيافته بود. گمان مُيرود
كه فشار مالُياتُي شدُيد بر مردم ارمنستان موجب بر ساختن چنُين
سندُي شده باشد. اُينكه شاه اسماعُيل صفوُي طبق فرمان،
داروغگان و عمال خوُيش در قفقاز را از اجحاف نسبت به عُيسوُيان
آن دُيار برحذر داشته، خود نشانهاُي از سابقۀ فشار مالُياتُي
بر مردم ارمنستان بوده است («اسناد فارسُي»، ۱/
۲۵۸- ۲۵۹).
شاه عباس پس از جلوس بر تخت شاهُي
ناگزُير از پذُيرفتن صلح دشوارُي شد كه طبق آن ارمنستان زُير
سلطۀ دولت عثمانُي قرار گرفت (فلسفُي، ۱/
۱۴۹؛ نرسسُيان، 161). در ۹۹۱ق/
۱۵۸۳م پُيش از پادشاهُي شاه عباس، فرهاد
پاشا پس از تصرف ارزروم از راه قارص به ولاُيت چخور سعد (ارمنستان)
تاخت و آنجا را به همراه اُيروان متصرف شد و كلُيساُي اچمُيادزُين
و چند كلُيساُي دُيگر را وُيران كرد (فلسفُي،
۱/ ۷۹). از ۹۹۹ق/
۱۵۹۰م بنابر پُيمانُي كه مُيان نماُيندگان
شاه عباس و سلطان مراد سوم در استانبول به امضا رسُيد، ارمنستان به
ضمُيمۀ شروان، گرجستان، قراباغ و چند ناحُيۀ دُيگر به
دولت عثمانُي واگذار شد (همو، ۳/ ۲۰۱). اُين
نواحُي تا ۱۰۱۲ق/ ۱۶۰۳م
در تصرف دولت عثمانُي بود (همانجا). تا آغاز ۱۰۱۳ق
ارمنستان، قراباغ و دژهاُي بزرگ اُيروان و نخجوان از تصرف تركان
به درآمد (همو، ۳/ ۲۰۱- ۲۰۲).
در عهد شاه عباس ۱۳ ولاُيت
از توابع اُيران از جمله چخورسعد (ارمنستان) توسط بُيگلربُيگُي
اداره مُيشد (همو، ۲/ ۳۹۷). هنگامُي كه
سلطان عثمانُي سردار بزرگ خود سنان پاشا را با سپاهُيگران روانۀ اُيران
كرد، شاه عباس به منظور درهم شكستن دشمن فرمان داد تا شهرهاُي
ارمنستان را وُيران كنند و از غلات و آزوقه چُيزُي بر جاُي
نگذارند و تمامُي مردم آن نواحُي را به داخل اُيران كوچ
دهند تا كمُيِ آب و آزوقه مانع پُيشرفت سپاه دشمن گردد (همو،
۳/ ۲۰۲). به نوشتۀ اسكندربُيك منشُي، در
اُين ماجرا قرُيب ۲۰ هزار «غُيرملت» در مُيانۀ
قزلباش مسلمان شدند (۲/ ۶۶۶). ارامنۀ جلفا
به اصفهان كوچ داده شدند (همو، ۳/ ۲۰۵) و اراضُي
كنار زاُيندهرود مُيان آنان تقسُيم شد تا موافق مُيل خود
خانه و كلُيسا بسازند و آنجا را جلفا بنامند (همانجا). حدود ۲۴
هزار و به قولُي ۲۷ هزار خانوار ارمنُي به گُيلان
و مازندران كوچانده شدند، ولُي گوُيا بهسبب بُيمارُي
مالارُيا اغلب تلف شدند و بُيش از ۵ ُيا ۶ هزار
خانوار از آنان باقُي نماند (همو، ۳/ ۲۰۶؛ تاورنُيه،
۴۰۰). سرانجام در ۱۰۳۰ق/
۱۶۲۰م دولت عثمانُي به مصالحه با اُيران تن
در داد (فلسفُي، ۵/ ۱۰۴-۱۰۷). به
موجب اُين مصالحه بخش شرقُي ارمنستان (چخورسعد) شامل مناطق اُيروان،
نخجوان و قراباغ در تصرف اُيران باقُي ماند. اُين منطقه شامل
شهر اچمُيادزُين مقر جاثلُيق سراسر ارمنستان نُيز بود.
مؤلفان ارمنُي متذكر شدهاند كه آن بخش از ارمنستان كه تابع اُيران
بود، در مقاُيسه با بخش زُير سلطۀ تركان عثمانُي،
از نظام آزادترُي برخوردار بود، ولُي بعدها بهسبب انحطاط اُيران
در سدۀ ۱۸م اوضاع رو به وخامت نهاد (پاسدرماجُيان،
۲۹۳، ۲۹۴).
پس از روُي كار آمدن نادر، جنگُي
مُيان لشكرُيان او و قواُي عثمانُي به فرماندهُي
توپال پاشا در ۱۱۴۲ق/ ۱۷۲۹م
درگرفت كه به شكست نادر انجامُيد (مروُي، ۱/
۲۸۵-۲۹۵؛ رُياحُي، ۱/
۱۹)، ولُي در ۱۱۴۶ق وُي توانست
توپال پاشا را مغلوب نماُيد. متعاقب آن نادر به قفقاز لشكر كشُيد و
داغستان، گنجه، قراباغ و اُيروان را تصرف كرد (مروُي، ۱/
۳۷۱، ۳۷۹، ۴۰۷). سپس در
۱۱۴۸ق/ ۱۷۳۵م از طرُيق
سرزمُينهاُي لورُي و كازاخ تا مرز قارص ارمنستان پُيش
رفت و در همُين سال تركان عثمانُي را از قفقاز بُيرون راند.
آنگاه از طرُيق آرارات به اچمُيادزُين رفت (كرتاتسُي،
197, 198). كرتاتسُي مورخ ارمنُي كه با نادر دُيدار داشته، شرح
مبسوطُي دربارۀ تارُيخ ارمنستان در روزگار وُي نگاشته است.
در اواخر سدۀ
۱۲ق به سبب جنگهاُي متمادُي، ارمنستان دستخوش وُيرانُي
گشت. روسُيه كه در اُين زمان دولتُي نُيرومند بود، به
سوُي مناطق جنوب روُي آورد و توجه ارامنه را به خود معطوف كرد
(پاسدرماجُيان، ۲۹۵). در اواخر سدۀ
۱۸م در ارمنستان همانند دُيگر نواحُي قفقاز، خاننشُينهاُيُي
چون اُيروان، نخجوان، قراباغ و جز آنها پدُيد آمد. بخش مركزُي
و منطقۀ بزرگُي از بخش شرقُي ارمنستان تابع خاننشُين اُيروان
بود كه به ۱۵ ناحُيه تقسُيم مُيشد (نرسسُيان،
183)، ولُي ارمنستان غربُي و جنوب شرقُي ازجمله واسپوراگان، تارون،
ساسون، قارص، كارُين و جز آنها تحت سلطۀ دولت عثمانُي
قرار داشت كه پاشاهاُي ترك بر آن فرمان مُيراندند و به تقرُيب
نُيمه مستقل بودند (همو، 183, 184). الكساندر اول امپراتور روسُيه
(۱۸۰۱-۱۸۲۵م) پس از الحاق
گرجستان غربُي به روسُيه
(۱۸۰۳-۱۸۱۰م)، سرزمُينهاُيُي
از ارمنستان را نُيز كه تابع گرجستان بودند، به چنگ آورد. در
۱۲۱۹ق/ ۱۸۰۴م مُيان روسُيه
و اُيران جنگ در گرفت و در ۱۲۲۰ق بخش شرقُي
شُيراك، ساحل چپ آخورُيان (آرپاچاُي) ضمُيمۀ روسُيه
شد و خان قراباغ تابعُيت روسُيه را پذُيرفت.
پس از انعقاد عهدنامۀ
گلستان در ۱۲۲۸ق/ ۱۸۱۳م خاننشُينهاُي
قراباغ، شُيراك، لورُي، شمشاط، زانگزور و چند منطقۀ دُيگر
ضمُيمۀ امپراتورُي روسُيه شد (همو، 189-190). در سالهاُي
۱۲۱۹- ۱۲۲۸ق سپاهُيان روسُيه
دوبار كوشُيدند تا اُيروان را به چنگ آورند. در پاُيُيز
۱۲۲۳ق دومُين محاصرۀ اُيروان
كه توسط خانهاُي دستنشاندۀ فتحعلُي شاه قاجار اداره مُيشد، از سوُي سپاهُيان
روس آغاز شد. مهاجمان روس از دومُين محاصرۀ شهر اُيروان
نُيز طرفُي نبستند (همو، 183,190). تصرف اُيروان بعدها پس از
انعقاد پُيمان گلستان در دورۀ دوم جنگهاُي اُيران و روس صورت پذُيرفت (همو، 193).
طبق عهدنامۀ تركمانچاُي كه در ۵ شعبان ۱۲۴۳ق/
۲۲ فورُيۀ ۱۸۲۸م منعقد گردُيد، خاننشُينهاُي
اُيروان و نخجوان به دولت روسُيه واگذار شد (نك : تاجبخش،
۷۶، ۷۷).
جنگ اُيران و روس تازه به پاُيان
رسُيده بود كه جنگ مُيان روسُيه و عثمانُي آغاز شد (نُيمان،
18). سپاهُيان روس شهر قارص را محاصره، و آن را تصرف كردند. متعاقب آن
حمله به ارزروم آغاز شد. ارتش عثمانُي در ۱۲۴۵ق/
۱۸۲۹م شكستهاُي متعددُي را متحمل شد و در
نتُيجه به پُيمان مشهور آدرُيانوپل (ادرنه) تن در داد. بخشهاُي
بزرگُي از قفقاز را سپاهُيان عثمانُي ترك گفتند، ولُي
ارمنستان غربُي همچنان در دست پاشاهاُي ترك باقُي ماند (نرسسُيان،
194, 195) با باقُي ماندن ارمنستان غربُي تحت سلطۀ دولت
عثمانُي، مهاجرت ارامنه از آن سرزمُين آغاز شد و حدود
۹۰ هزار نفر از قارص، ارزروم و دُيگر نواحُي ارمنستان
غربُي به ارمنستان شرقُي مهاجرت كردند. در نتُيجۀ اُين
مهاجرتها جمعُيت ارمنستان شرقُي فزونُي ُيافت و وضع
اقتصادُي آن بهتر شد (همو، 196). فشار اقتصادُي بر مردم ارمنستان
پس از الحاق به روسُيه نُيز كاستُي نپذُيرفت. درنتُيجه
مردم اُين سرزمُين تا ۱۸۸۵م چندُينبار
به شورشهاُيُي دست زدند. در ۱۸۶۰م پُيشهوران
ارمنستان سر به شورش برداشتند (همو، 203, 204) در نُيمۀ دوم
سدۀ ۱۹م حدود ۳ مُيلُيون نفر در ارمنستان غربُي
سكنُي داشتند. در سالهاُي ۱۸۶۲م،
۱۸۶۳م و ۱۸۷۲م چند شورش برضد
دولت عثمانُي در ارمنستان غربُي روُي داد ( آرمنُيا، 37).
در تابستان ۱۸۷۵م در بُسنُي و هرزهگوُين، و
در ۱۸۷۶م در بلغارستان شورشهاُيُي برضد دولت
عثمانُي روُي داد. الكساندر دوم امپراتور روسُيه با استفاده
از فرصت به حماُيت از شورشُيان برخاست. سلطان عثمانُي عبدالحمُيد
كه در ۱۲۹۳ق/ ۱۸۷۶م زمام
امور را در دست گرفته بود، به روسُيه اعلان جنگ داد. در جرُيان
جنگ، فرماندهُي ارتش روسُيه به ژنرال لورُيس ملُيكوف
كه ارمنُي تبار بود، سپرده شد. وُي در
۱۸۷۷م شهرهاُي قارص، اردهان، آلاشگرد، باُيزُيد،
باطوم و در ۸ فورُيۀ ۱۸۷۸ ارزروم را متصرف شد (نرسسُيان،
214). قرارداد مشهور سن استفانو در ۱۸۷۸م و متعاقب آن
پُيمان برلن در همان سال، مشكل ارمنستان را حل نكرد. ارزروم، باُيزُيد
و آلاشگرد از سوُي روسُيه به دولت عثمانُي بازگردانده شد (همو،
217, 218؛ كارزو، ۷۰- ۷۸). در
۱۸۹۴م سپاهُيان عثمانُي در جرُيان
سركوب شورش ساسون حدود ۱۰ هزار تن از مردم آن ناحُيه را قتل
عام كردند. در پاُيُيز ۱۸۹۵م ارمنُيان
ساكن طرابوزان، ارزروم، سُيواس، وان، باُيزُيد و دُيگر
نواحُي موردستم و آزار قرار گرفتند. در سالهاُي
۱۸۹۴-۱۸۹۶م حدود
۳۰۰ هزار نفر از ارمنُيان كشته شدند (آرمنُيا، 38).
در بهار ۱۹۰۴م روستاُيُيان ارمنُي ناحُيۀ ساسون
به قُيام مسلحانه دست زدند كه به فرمان سلطان عبدالحمُيد سركوب
شدند.
در ۱۹۱۲م
نخستُين جنگ بالكان آغاز شد كه با شكست امپراتورُي عثمانُي خاتمه
ُيافت. با شكست امپراتورُي عثمانُي، دولت روسُيه ضمن حماُيت
از اقوام اسلاو اروپاُي شرقُي، خواستار حل مسألۀ ارامنه در
ارمنستان غربُي شد. در ژوئن ۱۹۱۳ دولت روسُيه
طرح ُيكُي شدن ولاُيتهاُي ارزروم، وان، بدلُيس، دُيار
بكر و خاربرد (خرپوت) را تحت ادارۀ ُيك فرماندار كل ارمنُي مطرح كرد كه شامل گونهاُي
خودمختارُي ملُي بود. طرح مزبور با مخالفت دولتهاُي آلمان و
عثمانُي و بُياعتناُيُي دولتهاُي فرانسه و انگلستان
مواجه شد و سرانجام تحقق نُيافت (نرسسُيان، 258, 259) مدتُي
پس از آغاز جنگ جهانُي اول دولت عثمانُي به بلوك نظامُي
آلمان و اترُيش پُيوست و به پُيكارهاُيُي برضد روسُيه
در اراضُي قفقاز دست زد.
از اواخر سال
۱۹۱۴ و اواُيل ۱۹۱۵م
كشتار ارامنه در تركُيۀ كنونُي آغاز شد (همو، ۲۶۴) كه در طول سالهاُي
۱۹۱۵ و ۱۹۱۶م ادامه ُيافت.
دربارۀ كشتار ارامنه در اُين سالها اختلافنظرهاُيُي وجود
دارد. مآخذ ترك، شمار ارمنُيان مقتول را بُين ۲۰۰
تا ۳۰۰ هزار نوشتهاند (ورنر، 65). مآخذ فرانسوُي نُيز
اتفاقنظر ندارند. برخُي شمار كشتهشدگان ارمنُي را حدود
۵۰۰ هزار نفر (همانجا) و برخُي دُيگر ۵/
۱ مُيلُيون نوشتهاند (نك : رُيشاردو، 410). حتى در
دائرةالمعارفهاُي بزرگ شوروُي نُيز شمار كشتگان و تبعُيدُيان
ُيكسان نُيست. در «دائرةالمعارف بزرگ شوروُي» چاپ دوم شمار
ارامنۀ مقتول و نفُي بلد شده هرُيك ۱مُيلُيون نفر
آمده است (BSE2, III/ 65) ولُي در «دائرةالمعارف بزرگ شوروُي»
چاپ سوم شمار مقتولان ۵/ ۱ مُيلُيون و نفُي بلد
شدگان ۶۰۰ هزار نفر ذكر شده است (BSE3,
II/ 224).
در ۱۹۱۶م ارتش
روسُيه به همراه واحدهاُي جنگُي شامل داوطلبان ارمنُي،
ولاُيات شرقُي تركُيه ازجمله وان، بدلُيس، ارزروم،
طرابوزان و ارزنجان را تصرف كردند (مخمورُيان، 138؛ پاسدرماجُيان،
۴۸۵).
در اواخر سدۀ
۱۹م در مُيان گروههاُي ارمنُي ۳ حزب عمده
پدُيد آمد: ۱. حزب آرمناكان كه در ۱۸۸۵م
تأسُيس شد و تا ۱۸۹۶م دوام ُيافت (آقاسُي،
۱۶۲). ۲. حزب انقلابُي هُنچاكُيان كه توسط
گروهُي ماركسُيست در ۱۸۸۷م بنُيان ُيافت
و در ۱۹۰۵م به حزب دموكرات سوسُيال هنچاكُيان
و در ۱۹۰۹م به حزب سوسُيال دموكرات هنچاكُيان
تغُيُير نام داد (همو، ۱۸۲، ۳۳۵).
افراد اُين حزب در شورش مشهور ناحُيۀ ساسون واقع
در ولاُيت بدلُيس (اوت ۱۸۹۵) نقش و شركت
داشتند (همو، ۲۰۵، ۲۰۶). بعدها اُين
حزب دچار تفرقه شد (همو، ۲۱۷-۲۱۸). ۳.حزب
داشناكسوتُيون (داشناك) ُيا فدراسُيون انقلابُي ارامنه،
در ۱۸۹۰م تأسُيس شد كه رهبرُي آن را ناسُيونالُيستهاُي
ارمنُي داراُي هدفهاُي سوسُيالُيستُي برعهده
داشتند (همو، ۲۹۵). بعدها دو حزب دُيگر: حزب كمونُيست
و حزب آزادُيخواه رامگاوار ارمنستان پا به عرصۀ وجود نهادند و
هرُيك در تارُيخ اُين سرزمُين نقشُي اُيفا
كردند (روشندل، ۹۲).
پس از انقلاب بلشوُيكُي در
روسُيه، ارمنُيان قفقاز به رهبرُي حزب داشناكسوتُيون در
۲۸ مۀ ۱۹۱۸ در اُيروان حكومت جمهورُي
اعلام كردند و سرزمُين ارمنُينشُين ناحُيۀ قفقاز
را جمهورُي ارمنستان نامُيدند. در همُين سال آرام مانوكُيان
به سمت نخستُين رئُيسجمهور ارمنستان برگزُيده شد. وُي
سفُيرانُي به كشورهاُي مختلف اعزام داشت كه سفُير
جمهورُي مستقل ارمنستان در اُيران شخصُي به نام آرغونُيان
بود. مساحت اراضُي اُين جمهورُي نوبنُياد ۱۲
هزار كمـ۲ و جمعُيت آن حدود ۱ مُيلُيون نفر بود كه
متجاوز از ۳۰۰ هزار نفر آنان را پناهندگان ارمنستان غربُي
تشكُيل مُيدادند (آقاسُي، ۳۰۰). پس از انقلاب
بلشوُيكُي روسُيه با خروج اُين كشور از جنگ جهانُي
اول و طبق قرارداد صلح برست لُيتوفسك [۱]در ۹ ژانوُيۀ
۱۹۱۸ دولت روسُيه ولاُيات قارص، اردهان و
باطوم را كه در جنگ با دولت عثمانُي متصرف شده بود، بازپس داد (BSE3, IV/ 26).
در ۱۹۱۹م
ارامنه درصدد فتح آناتولُي شرقُي برآمدند. حملات ارامنه به
روستاهاُي تركُيه در ماه مۀ ۱۹۲۰
آغاز شد. گرچه دولت تركُيه در آن زمان سرگرم جنگ با ُيونان بود،
با اُين وصف درصدد پاسخ به تهاجم ارامنه برآمد. در ۳۰
اكتبر همان سال قارص از سوُي نُيروهاُي ترك تصرف شد. پُيشروُي
تركان سبب شد كه حكومت اُيروان تقاضاُي ترك مخاصمه كند و به
انعقاد پُيمان صلح الكساندروپُل (لنُيناكان) تن در دهد، ولُي
اُين معاهده هرگز به امضا نرسُيد. در نوامبر
۱۹۲۰ ارتش ُيازدهم سرخ بلشوُيكها طُي
حملهاُي حكومت داشناكها را ساقط، و حكومت شوروُي را در ارمنستان
برقرار كرد. بدُينسان جمهورُي ارمنستان در اشغال بلشوُيكها
قرار گرفت. در فورُيۀ ۱۹۲۱ حزب داشناكسوتُيون طُي عملُياتُي
دوباره قدرت را در اُيروان به دست گرفت، ولُي اندكُي بعد
سرانجام از نُيروهاُي بلشوُيك شكست خورد و ارمنستان بار دُيگر
به صورت جمهورُي شوروُي سوسُيالُيستُي درآمد. در
مارس ۱۹۲۱ پُيمانُي مُيان روسُيه
و تركُيه به امضا رسُيد كه طبق آن ولاُيات قارص و اردهان
دوباره به تركُيه واگذار شد، ولُي باطوم در اختُيار روسُيه
قرار گرفت (BSE2, III/ 66؛ آفاناسُيان،
۱۶۱-۱۷۳، ۲۱۲-
۲۱۸؛ روشندل، ۹۴). از ۲۲ مارس
۱۹۲۲ تا ۵ دسامبر ۱۹۳۶
ارمنستان ُيكُي از جمهورُيهاُي عضو فدراسُيون ماوراء
قفقاز بود كه در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ بهصورت ُيكُي
از جمهورُيهاُي عضو اتحاد جماهُير شوروُي درآمد. در
۲۳ مارس ۱۹۳۷ قانون اساسُي جمهورُي
شوروُي ارمنستان با اقتباس از قانون اساسُي سال
۱۹۳۶م اتحاد شوروُي به تصوُيب رسُيد (BSE3, II/ 226).
آخرُين بازنگرُي در قانون اساسُي ارمنستان در ۱۴
آورُيل ۱۹۷۸ صورت گرفت كه تا فروپاشُي
اتحاد شوروُي به قوت خود باقُي بود (روشندل، ۷۳،
۷۴). پس از فروپاشُي اتحاد شوروُي در
۱۹۹۱م قانون اساسُي جدُيد جمهورُي
ارمنستان تدوُين و به تصوُيب مجلس آن كشور رسُيد.
مسألۀ قراباغ علُيا
قراباغ علُيا استان خودمختارُي
است شامل ۵ ناحُيه: گَدروت، مَرداكِرت، مارتونُي، عسكران
(استپاناكرت) و شوشا (شوشُي). مساحت آن ۴۰۰‘۴
كمـ۲ و جمعُيت آن در ۱۹۸۹م،
۱۸۸ هزار نفر نوشته شده است كه از اُين عده
۱۵۸ هزار نفر ارمنُي بودند (مرادُيان، 75). اُين
سرزمُين در ادوار گوناگون نامهاُي متعدد و متفاوت داشته است. در
سنگنوشتههاُي اورارتوُيُي نام قراباغ بهصورت اورتخُينُي
[۲]و اورتخه (آروتونُيان، I/ 211-212؛ مرادُيان، همانجا)
آمده كه نام ارمنُي آرتساخ برگرفته از آن است («قراباغ[۳]...»،
7). مؤلفان ُيونان باستان اُين سرزمُين را اورخُيستنا نامُيدهاند
(استرابن، V/ 322, 323). در اواُيل سدههاُي مُيانه اُين
سرزمُين به دو نام دُيگر نُيز خوانده مُيشد كه ُيكُي
تساودك [۴]و دُيگرُي خاچِن بوده است (مرادُيان،
همانجا). خاچن از واژۀ ارمنُي خاچ به معناُي صلُيب آمده است. اُين
سرزمُين از ا¸ن رو خاچن نامُيده شد كه ساكنان آن را مسُيحُيان
ارمنُي تشكُيل مُيدادهاند («قراباغ»، 8).
نام قراباغ نخستُينبار در سدۀ
۸ق در اثرُي گرجُي آمده (همانجا) و نُيز حمدالله مستوفُي
در نزهةالقلوب آن را قراباغ اران نامُيده است (ص
۱۸۱-۱۸۲). بخش جلگهاُي آن را در
زبان فارسُي «باغ سفُيد» و بخش كوهستانُي آن را «باغ سُياه»
مُينامُيدند كه ترجمۀ تركُي آن قراباغ است (مرادُيان، 76). در نُيمۀ نخست
سدۀ ۶قم آرتساخ (قراباغ) كه بخشُي از قلمرو دولت ُيرواندُيان
ارمنستان بهشمار مُيرفت، تابع دولت ماد و از ۵۵۰ تا
۳۳۱قم تابع دولت هخامنشُي بود («قراباغ»، 10). پس از
تقسُيم ارمنستان مُيان دو امپراتورُي روم شرقُي (بُيزانس)
و اُيران در ۳۸۷ تا ۴۲۸م آرتساخ
همچنان بخشُي از ارمنستان بود، سپس به صورت بخشُي از مرزبانُي
آلبانُياُي قفقاز درآمد كه تابعُيت اُيران را داشت. در پاُيان
سدۀ ۶ و اواُيل سدۀ ۷م مرزبانُي آلبانُيا به چند شاهزادهنشُين
كوچك منقسم شد. در جنوب اوتُيك و آرتساخ شاهزادهنشُينهاُي
ارمنُي با عنوان آرانشاهان وجود داشتند (همان، 10,11). در سدۀ
۷م دودمان مهران كه از تبار اُيرانُي بودند، زمام امور
آلبانُيا از جمله اوتُيك و آرتساخ را به دست گرفتند (مرادُيان،
79). از سدۀ ۵ق/ ۱۱م تركان سلجوقُي به قفقاز راه ُيافتند.
بعدها مغولان و تركمانان قراقوُيونلو و آق قوُيونلو ارمنستان و اران
را به تصرف آوردند (همو، 79, 81). از سدۀ ۸ق گروههاُي غُيرارمنُي
به قراباغ كوچ كردند. ۲۴ قبُيله در قراباغ اران سكنى
گرفتند كه آنان را به تركُي «اُيگُيرمُي دورت =
۲۴» مُينامُيدند («قراباغ»، 13؛ بدلُيسُي،
۴۲۴). بخشُي از قباُيل ترك كه با عنوان «اوتوز اُيكُي
=۳۲) در دشت مُيل و مغان استقرار داشتند، نام
«۲۴» بر خود نهادند. در رأس گروه «۳۲»، قبُيلۀ جوانشُير
قرار داشت (جوانشُير، ۶؛ «قراباغ»، همانجا). اُينان در
۱۱۳۴ق/ ۱۷۲۲م با شورش ارمنُيان
به رهبرُي داوُيد بُيك به مقابله برخاستند. پس از مرگ
نادرشاه (۱۱۶۰ق/ ۱۷۴۷م) اُين
گروه به جلگۀ قراباغ رفتند و با قباُيل دمُيرچُي و حسنلو از گرجستان
و گروههاُيُي از كنگرلوهاُي نخجوان و شاهسونهاُي مغان در
آمُيختند. افراد قبُيلۀ جوانشُير به نواحُي كوهستانُي قراباغ حمله بردند و به
عنوان خوانُين محلُي موقعُيت خود را تثبُيت كردند (همان،
13, 14).
در ۱۸۱۳م طبق
معاهدۀ گلستان، قراباغ به روسُيه واگذار شد. ۹ سال بعد خاننشُين
قراباغ منحل گردُيد و به همراه دُيگر خانات به ولاُيت تابع
امپراتورُي روسُيه بدل شد (همانجا). مُيرزا جمال جوانشُير
قراباغُي كه فرزند ُيكُي از سرانقبُيلۀ جوانشُير
بوده (باباُيف، 5)، در اثر خود تارُيخ قراباغ به دو نكتۀ مهم
اشاره كرده است: وُي ولاُيت قراباغ را «از جملۀ مملكت
اران» نوشته (ص ۳)، ولُي مردم آن را در قدُيم ارمنُي
و غُيرملت (غُيرمسلمان) دانسته (ص ۴) و از محال خمسۀ ارمنُي
در قراباغ ُياد كرده است (ص ۶، ۱۰). در
۱۲۸۵ق/ ۱۸۶۷م قفقاز به
۵ استان تقسُيم شد و قراباغ علُيا بهصورت بخشُي از
استان ُيلُيزاوت پل [۵](الُيزابت پل) در آمد. اُين
وضع تا ۱۹۱۷م ادامه ُيافت («قراباغ»، 16). در
سالهاُي ۱۹۱۸-۱۹۲۰م
قراباغ علُيا توسط شوراُي ملُي ارامنه اداره مُيشد.
جمهورُيهاُي ارمنستان و
آذرباُيجان بارها بر سر ناحُيۀ قراباغ اختلاف و درگُيرُي
داشتند. سرانجام در ۷ ژوئُيۀ ۱۹۲۳ بخش
كوهستانُي قراباغ كه تا ۱۹۱۷م بخشُي از
استان ُيلُيزاوت پل (= گنجه) بود، با نام استان خودمختار قراباغ
كوهستانُي (علُيا) به صورت ُيكُي از استانهاُي تابع
جمهورُي شوروُي آذرباُيجان درآمد كه خان كند (استپاناكرت) مركز
آن نامُيده شد (همان، 23؛ BSE3, XVII/ 199: نُيز نك : ه د،
استپاناكرت). در آغاز سال ۱۹۸۸م اجلاسُيۀ شوراُي
نماُيندگان خلق بخشهاُي خودمختار قراباغ علُيا قطعنامهاُي
مبنُي بر خروج از تابعُيت جمهورُي شوروُي آذرباُيجان
و الحاق به جمهورُي شوروُي ارمنستان را تصوُيب كرد. در
۲۰ فورُيۀ همان سال اجلاسُيۀ شوراُي نماُيندگان خلق استان قراباغ در شهر استپاناكرت
برگذار شد و خروج استان از جمهورُي شوروُي آذرباُيجان و الحاق
آن به جمهورُي شوروُي ارمنستان را اعلام كرد. از آن زمان و بهوُيژه
پس از فروپاشُي اتحاد جماهُير شوروُي در
۱۹۹۱م اختلاف مُيان دو جمهورُي آذرباُيجان
و ارمنستان شدت گرفت كه با برخوردهاُيُي نُيز همراه بوده، و
تاكنون حل نشده باقُي مانده است.
دُين
از دُين دُيرُينۀ ارمنُيان
آگاهُي چندانُي در دست نُيست. چنُين بهنظر مُيرسد
كه ارمنُيان همانند بسُيارُي از همنژادان آرُياُيُي
خوُيش دُيندارُي را با اعتقاد به نُيروُي طبُيعت
آغاز كرده باشند (پاسدرماجُيان، ۱۰۳). موسُي خورنُي
به نقل از مارآباس كاتُينا دربارۀ اساطُير ارمنُي آورده
است كه هاُيك تُيرانداز، بِل (بعل) را كشت (ص 20). برخُي
محققان هاُيك را با آپولون همانند دانستهاند (درنرسسُيان،
۶۰). تورك [۶]تنومند پهلوان كه از اخلاف پاسكام نوادۀ هاُيك
بود (موسى خورنُي، 64)، با خداُي تندر و توفان از خداُيان حتُيان
برابر شده است (درنرسسُيان، همانجا). طبق رواُيتهاُي دُينُي
مردم ارمنُي، جنگل سوسُياتْس واقع در اُيروان مورد احترام، و
جنبش برگهاُي درختان آن جنگل وسُيلهاُي براُي پُيشگوُيُيهاُي
كاهنان بود و آنوشاوان «انوشروان» فرزند كاردوس نگهبان جنگل بهشمار مُيرفت
(آبراهامُيان، ۱۰۰).
گروهُي از محققان، دُين قدُيم
ارمنُيان را متأثر از آُيُين كهن اُيرانُي دانستهاند
(همانجا). داستان بُيوراسپ (ضحاك) كه از اساطُير اُيرانُي
كهن بوده، به ارمنستان نُيز راه ُيافته است (موسى خورنُي،
48-49). در ادوار تارُيخُي كهن، ارمنُيان اُيزدان اُيرانُي
را ستاُيش مُيكردند. اهورا مزدا به عنوان پدُيدآورندۀ آسمان
و زمُين به آُيُين كهن ارمنُيان راه ُيافت. بعضُي
مؤلفان، نفوذ اهورامزدا به آُيُين ارمنُيان را متأثر از نفوذ
پارتُيان دانستهاند (درنرسسُيان، پاسدرماجُيان، همانجاها).
ارمنُيان، اهورامزدا را آرامازد مُينامُيدند (آبراهامُيان،
۱۰۱). زُيارتگاه عمدۀ آرامازد در
ناحُيۀ آنُي بوده است (راسل، 159؛ اُيرانُيكا، II/ 439؛
درنرسسُيان، همانجا). ارمنُيان، آرامازد را خداُي روز نو ُيا
سال نو مُينامُيدند كه در زبان ارمنُي به صورت ناواسارد و
مركب از دو واژۀ ناوا = نو و ساردا = سال آمده است (آبراهامُيان،
۱۰۲). ارمنُيان در نخستُين ماه سال نو (فروردُين)
جشنهاُي بزرگ برپا مُيكردند. مُيترا (مهر) اُيزد روشناُيُي
و اناهُيتا (اناهُيت) اُيزد آبادانُي، خرد و بارورُي
از اُيزدان محبوب ارمنُيان بودهاند. اناهُيت فرزند آرامازد بوده
است. پرستشگاههاُي اناهُيت در نواحُي ُيرُيزا، آرماوُير،
آرتاشات، آشتُيشات قرار داشت. در آشتُيشات تندُيس زرُينُي
از اناهُيت وجود داشته كه ارمنُيان آن را وُسكه ماُير (مادر
زرُين) مُينامُيدند. مُيتراُي اُيرانُي نُيز
طرفداران بسُيارُي داشت. نامهاُي خاص ارمنُي چون مُيهران،
مهروژان، مُيهردات و جز آنها كه همه از مهر مشتق شدهاند، نشانهاُي
از احترام اُين اُيزد در مُيان ارمنُيان بوده است (همو،
۱۰۳-۱۰۴). ورثرغن [۷](بهرام) اُيزد
جنگ و پُيروزُي (دلاورُي) با نام واهاگِن در مُيان ارمنُيان
شهرت داشت (راسل، 189). ارمنُيان، واهاگن را اُيزد رعد و نُيرومندُي
نُيز دانستهاند (نورُيزاده، ۷۲). ستاُيش بهرام از
ادوار كهن به ارمنستان نفوذ كرده بود (پورداود، ۲/
۱۱۴-۱۱۵). تُير كه در زبان ارمن به همُينصورت
و نُيز به شكل تُيور [۸]آمده است (راسل، 292)، دبُير
آرامازد بوده، و اعمال نُيك و بد مردم را مُينوشته است (درنرسسُيان،
۱۰۴). پرستشگاه تُير در ُيرازاموُين
[۹]قرار داشت (آبراهامُيان، ۱۰۶). برجستهترُين
نمونۀ امتزاج اُيزدان ارمنُي با اُيزدان پارتُي در ناحُيۀ ملطُيۀ كنونُي
دُيده شده است (لانگ، ۳/ ۶۴۷).
دُيوان ُيا ارواح شرُير
در آُيُين ارمنُيان نُيز همانند دُيوان در آُيُين
كهن اُيرانُي هستند. در زبان ارمنُي دئوا ُيا روح شرُير
همان دئوه [۱۰](دُيو) در زبان پارسُي باستان است (نك :
همانجا؛ آُيوازُيان، ۵۰).
از دُيگر اُيزدان ارمنُي
«نانه» است كه دختر آرامازد شمرده مُيشد. او را نانُي و نان نُيز
نامُيدهاند كه به مفهوم مادر، مادر بزرگ و مشابه واژۀ ننۀ فارسُي
است. مقام اُين الهه در اساطُير ارمنُي روشن نُيست (نورُيزاده،
۷۱). اعتقاد به جهان زُيرزمُين در هُيأت «ساندرامِت»
ُيا «اِسپاندارامِت» آمده كه معادل اسپندارمذ در اساطُير اُيران
است. ارمنُيان خورشُيد و ماه و ستارگان را نُيز ستاُيش مُيكردند.
اعتقاد به نقش ستارگان نُيز در مُيان مردم ارمنستان باستان راُيج
بود و ستارگان نامهاُي وُيژهاُي داشتند (همو، ۷۵،
۷۶). در ارمنستان باستان آتش نُيز پرستُيده مُيشد
كه بقاُياُي آن در عصر مسُيحُيت همچنان ادامه ُيافت
و ُيكُي از جشنها و مراسم كلُيساُي ارمنُي شد كه آن
را «دُيارن اندآراج» مُينامُيدند. اُين جشن «ترانتاز» و
بعدها «دَرِنْدِز» نُيز خوانده شد (همانجا). ارمنُيان به زمان نُيز
معتقد بودند و آن را «ژاماناك» مُينامُيدند كه همانند واژۀ زمانۀ پارسُي
و از بعضُي جهات شبُيه زروان (زمانۀ بُيكرانه)
است (همو، ۷۷). در اساطُير ارمنُي آب نُيز محترم
بود و براُي آب، رود، باران و درُيا الههاُي به نام «نار»
وجود داشت (همانجا). مردم ارمنستان درختان را نُيز گرامُي مُيداشتند
(همو، ۷۸). ارمنُيان دروژ را كه معادل واژۀ دروغ
در زبان پارسُي است، مادُينه مُيپنداشتند (لانگ، ۳/
۶۴۷، ۶۴۸). جُيمز راسل در كتاب مشروح
خود با عنوان «آُيُين زرتشت در ارمنستان» بسُيارُي از
مسائل مربوط به امتزاج آُيُينهاُي كهن ارمنُي و اُيرانُي
را به شرح آورده است.
لانگ بر آن است كه شرك و بتپرستُي
ارمنُيان متعلق به دوران استُيلاُي اورونتُيان و اواُيل
روزگار آرتاكسُيان است (۳/ ۶۴۶). در آُيُين
كهن ارمنُي پُيامبرُي همانند زرتشت و كتابُي چون اوستا
وجود نداشت. ولُي ارمنُيان انتظار موعودُي را داشتند كه مردم
و گُيتُي را از بدُيها پاك گرداند. اُين نظر در داستان
آرتاوازد آمده است (آبراهامُيان، ۱۰۱).
بنابر رواُيات، نخستُين
مبشران آُيُين مسُيح در ارمنستان دو حوارُي به نامهاُي
تادِئوس و بارتلمُي [۱۱]بودند ( آرمنُيا، 67). موسى خورنُي،
تادئوس را ُيكُي از ۷۰ شاگرد توماس، از ۱۲
حوارُي مسُيح، نوشته است كه براُي تبلُيغ آُيُين
وُي به شهر ادسا [۱۲](ادس = الرها) رفته بود (ص 86). سركُيسُيان
ُيادآور شده كه در مُيان ۱۲ حوارُي مسُيح،
شخصُي به نام تادئوس وجود داشته است (تعلُيقات، 243، حاشُيۀ 358).
فائوستوس نُيز بهوجود اُين شخص اشاره كرده است (ص 7) و موسى خورنُي
از حوارُي دُيگرُي با نام بارتلمُي هم ُياد كرده
است (ص 90). گوُيا اُين دو تن از اهالُي سورُيه بودهاند
(پاسدرماجُيان، ۱۱۸). تادئوس در جنوب و بارتلمُي در
شمال ارمنستان به تبلُيغ آُيُين مسُيح مُيپرداختند
(درنرسسُيان، ۶۳). كلُيساُي مسُيحُي رواُيت
مربوط به بارتلمُي و مرگ همراه با شكنجۀ او را در شهر
اَرِبانوس كه گوُيا در فاصلۀ مُيان دو درُياچۀ وان و اورمُيه واقع بوده،
مورد تأُيُيد قرار داده است ( آرمنُيا، 67؛ موسى خورنُي،
همانجا؛ سركُيسُيان، همان، 243، حاشُيۀ 362). فعالُيت
تادئوس را در فاصلۀ سالهاُي ۳۵-۴۳م و فعالُيت تبلُيغاتُي
بارتلمُي را در فاصلۀ سالهاُي ۴۴-۶۰م نوشتهاند ( آرمنُيا،
همانجا).
از آغاز سدۀ ۲م گروهُي
مسُيحُي در ارمنستان مُيزُيستند و تلاشهاُيُي براُي
تبلُيغ آُيُين مسُيح صورت مُيگرفت. با اُين
وصف مردم آُيُين كهن خود را رها نكردند. در سدههاُي ۲ و
۳م شمارُي از مردم آُيُين مسُيح را پذُيرفتند،
ولُي آزار مسُيحُيان نُيز ادامه داشت. در
۲۸۷م، در عهد سلطنت تُيرداد سوم فرزند خسرو اول، شاه
ارمنستان، آزار مسُيحُيان شدت گرفت (پاسدرماجُيان،
۱۱۹؛ درنرسسُيان، همانجا). مورخان، گرُيگور مقدس
فرزنداَناك از شاهزادگان پارتُي را بزرگترُين مبلغ آُيُين
مسُيح در ارمنستان دانستهاند. ازاُينرو شاخۀ مسُيحُي
عمدۀ ارمنستان را گرُيگورُي مُينامند (همانجا؛ فائوستوس،
8). موسُي خورنُي او را از سرزمُين پهلوُيان (پارتُيان)
و از دودمان شاهُي سورن (پهله سورن) دانسته است (ص 140). گفته شده
است كه تُيرداد سوم به بُيمارُي سختُي گرفتار آمد كه
پزشكان از درمان او درماندند. سرانجام گرُيگور او را درمان كرد. پس از اُين
واقعه تُيرداد به آُيُين مسُيح درآمد و در
۳۰۱م مسُيحُيت را دُين رسمُي ارمنستان
اعلام كرد (پاسدرماجُيان، ۱۱۹؛ در نرسسُيان،
۶۳، ۶۴؛ آرمنُيا، همانجا).
كلُيساُي ارمنُي با
مصادرۀ اموال و املاك متعلق به پرستشگاههاُي پُيشُين، ثروت
فراوان به دست آورد، چنانكه املاك آن را نزدُيك به ۱۰
هزار ملك زراعتُي نوشتهاند (پاسدرماجُيان،
۱۲۰-۱۲۱). در ارمنستان مدارس وُيژۀ طلاب
علوم دُينُي تأسُيس گردُيد كه كشُيشان و اسقفهاُي
بسُيارُي در آنها تعلُيم و پرورش ُيافتند. بعدها مقام كشُيش
و اسقف به صورت امتُياز خانوادگُي درآمد. نمونۀ آن مقام
جاثلُيقُي ارمنستان بود كه بُيش از ُيك سده در خاندان
گرُيگور باقُي ماند. گرُيگور در ۳۲۵م درگذشت
(همو، ۱۲۱-۱۲۲).
در كلُيساُي ارمنُي
احكام و تعالُيم به عنوان دو امر مجزا از ُيكدُيگر شناخته شدهاند.
احكام مسائل مشخص برگرفته از انجُيل است، ولُي تعالُيم براساس
رواُيتها بنا شده است. كلُيساُي ارمنُي تنها ۳ مجمع
جهانُي كلُيساُيُي را به رسمُيت مُيشناسد كه
نخستُين آنها انجمن دُينُي نُيقُيه [۱](ازنُيق
كنونُي در تركُيه) است. اُين مجمع در ۳۲۵م
تأسُيس شد ( آرمنُيا، 68). دو مجمع كلُيساُيُي دُيگر،
ُيكُي مجمع قسطنطنُيه (۳۸۱م) و دُيگرُي
مجمع اِفسوس (۴۳۱م) بودهاند (روشندل، ۳۰).
در سدۀ ۵م
ساهاك اسقف اعظم و مسروپ ماشتوتس [۲]نسخههاُي ُيونانُي
انجُيل را با همكارُي ُيزنُيك كُقباتسُي (قُلبُي)
كه از مردم روستاُي كُقب (قُلب) در منطقۀ آُيرارات
بود، با تصحُيحاتُي به ارمنُي باستان (گرابار) ترجمه كردند.
در ۴۴۹م ُيزنُيك
در اجلاس آرتاشات به مقام اسقف اعظمُي ناُيل شد. در
۴۵۰م ُيزدگرد دوم شاه ساسانُي كه سُياست
زرتشتُي كردن ارمنُيان را در پُيش گرفته بود، جنگ با ارمنستان
را آغاز كرد و گروهُي از بزرگان دُينُي ارمنستان را به اسارت
گرفت و به قتل رسانُيد. در ۴۸۱م مسُيحُيان
ارمنستان سر به شورش برداشتند. با مردود دانستن آُيُين زرتشت و وُيرانكردن
آتشكدهها، بار دُيگر مسُيحُيت بهصورت دُين رسمُي
ارمنستان درآمد (نعلبندُيان، مقدمه بر...، ۵؛ مُيلر،
۲۹۶-۲۹۹).
در ۴۵۱م انجمن مذهبُي
كالسدون [۳]به طرُيقت پاپ لئون بزرگ گروُيد كه بر مبناُي
آن دو جوهر جداگانۀ انسانُي و الهُي در ذات مسُيح وجود داشته است كه
با هم متحدند، ولُي ممزوج نشدهاند. در ۴۹۱م كلُيساُي
ارمنُي به صورتُي قاطع از كلُيساُي رم و كلُيساُي
بُيزانس (روم شرقُي) جدا شد. كلُيساُي كاتولُيك رم
و كلُيساُي ارتدكس ُيونان (بُيزانس) از چنُين فرمولُي
پُيروُي مُيكردند و مدعُي بودند كه ُيك چهرۀ خداُيُي
و دو طبُيعت كامل وجود دارد كه ُيكُي از اُين دو الهُي
و دُيگرُي انسانُي است . در ضمن به دو اراده و دو صورت تظاهر
نُيرو نُيز معتقد بودند. اما فرمول كلُيساُي ارمنُي به
گونهاُي دُيگر بود؛ اُينان با اُينكه وجود ُيك چهره ُيا
مظهر خداُيُي و دو طبُيعت كامل را مُيپذُيرفتند، مدعُي
بودند كه اُين دو بهصورتُي هماهنگ با ُيكدُيگر پُيوند
ُيافتهاند كه ُيكُي ارادۀ پُيوسته و هماهنگ واحد و دُيگرُي
نُيروُي پُيوسته و هماهنگ متحد است ( آرمنُيا، 68). چون
راز تحقق و تجسم مسُيح همان راز «انسان خداُيُي» است، از اُينرو
خداوند در وجود مسُيح تحقق و تجسم ُيافته است. پس باُيد ارادۀ خدا -
انسان واحد ُيگانه باشد و ظهور آن نُيز با همۀ عظمت، از دو
مبدأ منشأ گرفته است. هرگاه ارادۀ هماهنگ جامع و واحد موجود نباشد، آنگاه باُيد از دو اراده ُياد
كرد. اُين نُيز بدان معناست كه تحقق و تجسم كامل، جامع و هماهنگ
صورت نگرفته است (همان، 69).
برخُي از محققان، كلُيساُي
ارمنُي را مونوفُيزُيت [۴](طرُيقت تكجوهرُي)
مُيدانستند. ولُي كلُيساُي ارمنُي در زمُينۀ مسُيحشناسُي
ادعاُي آرُيانگراُيان را كه مدعُي منشأ انسانُي مسُيح
بودند و همچنُين نظر پُيروان اوتوخس [۵]در اواسط سدۀ
۵م را كه تنها طباُيع الهُي براُي مسُيح قائل
بودند، افراطُي و مردود مُيدانست (همانجا). در روش كلُيساُي
ارمنُي نكتۀ حاُيز اهمُيت وفادارُي به سنتهاُي اولُيه
است. كلُيساُي ارمنُي خود را اصُيل و ملهم از حوارُيون
مسُيح مُيداند و با روش محافظهكارانۀ خود هرگونه
افزودهها و نوآورُيهاُيُي را كه ناقض معتقدات اولُيه
باشند و آن را خدشهدار كنند، مردود مُيشمارد. البته اُين اختلافها
در ۴ مركز اسقفهاُي بزرگ مسُيحُيت (رم، اسكندرُيه،
انطاكُيه و قسطنطنُيه) رُيشه داشته است (پاسدرماجُيان،
۱۴۴). كلُيساُي ارمنُي دربارۀ احكام
سادهنگر بود و از غلو پرهُيز داشت ( آرمنُيا، همانجا).
در كلُيساُي ارمنُي
سلسله مراتب بدُين قرار است: كاتولُيكوس (جاثلُيق)، پس از
او پاترُيارخوس (بطرُيرك) ، سپس اسقف اعظم و اسقف و پس از او
متخصص الهُيات كه وارداپت [۶]نام دارد، پس از وارداپت مقام
آواگرتس [۷]و بعد از او اُيرتس [۸](كشُيش) است. پس از
اُيرتس، ساركاواگ [۹]و در آخر دپُير [۱۰]قرار دارد
كه احتمالاً همان دبُير است (همان، ۷۰؛ آُيوازُيان،
۵۴).
كلُيساُيِ اچمُيادزُين
از دُيرباز مقر بطرُيرك اعظم و جاثلُيق همۀ ارمنُيان
بوده است. اُين ناحُيه و كلُيساُي بزرگ آن در نزدُيكُي
اُيروان واقع است. انتخاب جاثلُيق كلُيساُي ارمنُي
دائمُي است كه در كلُيساُي اچمُيادزُين صورت مُيگُيرد.
بنابر معمول حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ تن از نماُيندگان
كلُيساهاُي ارمنُي سراسر جهان در اُين انتخابات شركت
دارند. جاثلُيق ارمنُيان از مُيان اسقفها برگزُيده مُيشود.
انتخاب جاثلُيق شامل دو مرحله است: مرحلۀ نخست با رأُي
مخفُي و محاسبۀ آراء اكثرُيت صورت مُيگُيرد كه طُي آن ۵
اسقف مدعُي مقام جاثلُيقُي برپاُيۀ اكثرُيت
آراء انتخاب مُيشوند. در مرحلۀ دوم ُيكُي از ۵
اسقف برگزُيده بهعنوان جاثلُيق، براُي تمام عمر، انتخاب مُيشود.
تا ۱۹۹۴م جاثلُيق
ارامنه وازگن اول بود كه در ۱۹۵۵م به اُين
مقام برگزُيده شده بود ( آرمنُيا، 70-71). پس از درگذشت وُي، ُيكُي
از اسقفها موقتاً براُي مدت ۶ ماه بهعنوان جانشُين او انتخاب
شد. در آورُيل ۱۹۹۵/ فروردُين
۱۳۷۴ گارگُين دوم به سمت ُيكصد و سُي و
ُيكمُين جاثلُيق سراسر ارمنستان برگزُيده شد ( آلُيك،
۱؛ آراكس، ۳).
زبان
زبان ارمنُي شاخهاُي از
گروه زبانهاُي هند و اروپاُيُي است (BSE3,
II/ 248) كه برخُي
آن را شاخهاُي مستقل از اُين گروه دانستهاند (درنرسسُيان،
۶۷؛ BSE2, III/ 107). ارمنُيان زبان خود را هاُيوتسلزو
[۱۱]ُيا هاُيرن [۱۲]مُينامند كه از نام
«هاُي» اقتباس شده است (همانجا). باستانشناسان به وجود متون كهن ارمنُي
از سدۀ ۲قم اشاره كردهاند، ولُي هُيچ اطلاعُي از نوع
خط آنها به دست ندادهاند و اُين نكته هنوز چنانكه باُيد روشن نشده
است. موسُي خورنُي گرچه به كتُيبههاُي پرستشگاهها و دُيوانهاُي
شاهُي اشاره كرده، اما او نُيز هُيچ اشارهاُي به خطوط
آنها نكرده است. او در جاُي دُيگر به فقدان خط و زبان ارمنُي
اشاره كرده، و ُيادآور شده است كه مطالب مربوط به ارمنستان به خط و
زبان پارسُي و ُيونانُي نگاشته مُيشده است (ص 8).
زبان ارمنُي طُي زمانُي دراز (حدود ۸۰۰ سال)
با زبانهاُي قومُي حتُيان، اورارتُيان، سوبارها، مُيتانُيان
و دُيگران كه پُيش از ارمنُيان در منطقه مُيزُيستند و
نُيز با زبانهاُي اقوام مهاجم ازجمله فرُيگُيان از غرب و
سكاها از شمال درآمُيخت. در جرُيان اختلاط زبانُي، سرانجام دو
زبان قومُي نزدُيك به ُيكدُيگر، آرمه و هاُياسا،
برترُي ُيافتند. محققان اُين دو زبان را منشأ زبان ارمنُي
دانستهاند (نك : BSE2، همانجا).
چنُين به نظر مُيرسد كه در
دوران پادشاهُي آرتاشس اول (۱۸۹-۱۶۱قم)
مردم ارمنستان داراُي زبانُي مشترك بودند (همانجا). نفوذ زبانهاُي
اُيرانُي، بهوُيژه پارتُي و پارسُي مُيانه بر
زبان ارمنُي اندك نبوده است. بر اُين دو، زبانهاُي ُيونانُي
و سرُيانُي را نُيز باُيد افزود (درنرسسُيان،
۶۸؛ آُيوازُيان، مقدمه، ۱۲). برخُي
محققان، خطوط تصوُيرُي پُيدا شده در محلُي از درۀ ارس
را مربوط به زبان ارمنُي باستان مُيپندارند، ولُي دلُيل
روشنُي بر اثبات اُين مدعا وجود ندارد (درنرسسُيان،
۶۷). گروهُي بر اُين عقُيدهاند كه از سدۀ
۲ ق م «گرابار» زبان مشترك قوم ارمنُي بوده است (نورُيزاده،
۱۰۶-۱۰۷؛ نُيز نك : BSE2،
همانجا). اشعار و ترانههاُيُي از عهد باستان و پُيش از ابداع
خط و نوشتار ارمنُي برجاُي مانده كه موسُي خورنُي برخُي
از آنها را در كتاب خود آورده است (ص 45, 46).
پُيش از تقسُيم ارمنستان مُيان
دو دولت روم شرقُي (بُيزانس) و اُيران، در آن سرزمُين
از خط آرامُي، سرُيانُي و ُيونانُي استفاده مُيشد،
ولُي پس از آن استفاده از زبانهاُي سرُيانُي و پارسُي
مُيانه (پهلوُي) معمول گردُيد و در دُيوانهاُي دربارُي
به كار گرفته شد، اما خط و زبان پارسُي برترُي داشت (نورُيزاده،
۹۷، ۹۸). از سدۀ ۵م به بعد آثار برجستهاُي
به زبان و خط ارمنُي نوشته شد كه از آن جملهاند «ماجراهاُي اسكندر» و
نُيز ترجمۀ «قاطُيغورُياس»، «ماوراءالطبُيعه» و «آنالوطُيقا»
از آثار ارسطو (درنرسسُيان، ۷۶). در رشتۀ تارُيخ
از آثارُي چون «تارُيخ گراُيش ارمنستان به مسُيحُيت»،
تألُيف گرُيگور روشنگر؛ كتاب «تارُيخ واردان و جنگ
ارمنُيان» نوشتۀ ُيغُيشه،
«تارُيخ» موسى خورنُي؛ «تارُيخ» غازار پاربتسُي
[۱۳](لازار فاربُي) در سدۀ ۵م مُيتوان
ُياد كرد. بعدها آثار دُيگرُي دربارۀ فتوح مسلمانان
از سبئوس [۱۴](همو، ۷۷) و حملۀ تركان سلجوقُي
نوشتۀ آرُيستاكس لازتُيورتُي [۱۵](همو،
۷۷- ۷۸) و نُيز «تارُيخ آلبانُيا»
(آغوانك) از موسى كاغان كاتواتسُي در سدۀ
۱۰م نوشته شد (همو، ۷۹).
زبان گرابار كه تا دهههاُي ششم
و هفتم سدۀ ۱۹م به عنوان زبان گفتارُي و نوشتارُي قوم
ارمنُي به حُيات خود ادامه داد (نورُيزاده،
۱۰۷)، از سدۀ ۱۲م براُي قشرهاُي وسُيع مردم چندان
مفهوم و قابل استفاده نبود. ازاُينرو گروهُي از زبانشناسان، گرابار
را زبان خاص اشراف نامُيدند. در دورههاُي اسلامُي زبان ارمنُي
بجز از زبانهاُي ُياد شده، زُير تأثُير زبانهاُي فارسُي،
عربُي و تركُي نُيز قرار گرفت و درنتُيجه، زبان ارمنُي
به غنا و پُيشرفتهاُيُي دست ُيافت. در سدۀ
۶م عناصر ُيونانُي بهصورتُي تصنعُي در نحو زبان
ارمنُي اثر گذاردند. با اُين وصف تنُي چند از نوُيسندگان
ارمنُي كوشُيدند تا با كمك عناصرُي از درون زبان گرابار اُين
زبان را زنده نگاه دارند. به تقرُيب از سدۀ
۱۲م با گسترش شهرنشُينُي و ظهورقشرهاُي جدُيد
اجتماعُي كوششهاُيُي بهمنظور سهلالوصول بودن آثار ادبُي صورت
گرفت. طُي سدههاُي ۱۱ و ۱۲م منظومههاُيُي
به زبان ارمنُي مُيانه پدُيد آمد. در سدههاُي
۱۶-۱۸م با كوشش در راه اتحاد قومُي ، عناصر زبان
ادبُي جدُيد شكل گرفتن آغاز كرد (BSE2, III/
107).
در ربع چهارم سدۀ
۱۹م زبان گفتارُي و نوشتارُي جدُيد ارمنُي
به نام «آشخارهابار» جاُيگزُين زبان گرابار شد (نورُيزاده،
همانجا). آشخارهابار برپاُيۀ امتزاج لهجههاُي شرقُي و غربُي پدُيد آمد و هنوز
صورتُي واحد و فراگُير نداشت. زبان و ادبُيات ارمنُي به
دو گونه گفته و نوشته مُيشد. مردم ارمنستان كه از اُين دوگانگُي
ناخرسند بودند، آنها را گوُيش بربرُي مُينامُيدند. در
آواشناسُي و صرف، مُيان اُين دو گوُيش تفاوتهاُيُي
وجود داشت، ولُي مانع درك مفاهُيم نبود. صورت نحوُي اُين
دو گوُيش همانند بود. در اواسط سدۀ ۱۹م آشخارهابار جاُيگاهُي
برتر ُيافت.
آبووُيان [۱۶]نوُيسندۀ
روشنگر ارمنُي در تشكل زبان ادبُي معاصر ارمنُي نقشُي
بسزا اُيفا نمود (BSE2، همانجا). در سدههاُي ۱۹ و
۲۰م اُين زبان جدُيد از سوُي گروه كثُيرُي
از اهل ادب چون م. نعلبندُيان، رافُي، اوهانسُيان، تومانُيان،
اُيساكُيان، هاكوپُيان، ترُيان و دُيگران كمال ُيافت.
از اُين پس زبان ارمنُي با استفاده از عناصر گوُيش عامه،
رفتهرفته از سُيطرۀ زبان گرابار خارج شد و آشخارهابار كه در ارمنستان شرقُي رواج
داشت، مرحلۀ تازهاُي از پُيشرفت را آغاز كرد (همان، III/ 108).
برخُي محققان، زبان ارمنُي
را به ۳ دورۀ زبان باستانُي (سدههاُي ۵-۱۱م)، زبان
مُيانُي (سدههاُي ۱۱-۱۷م) و زبان جدُيد
(از سدۀ ۱۷م بهبعد) مربوط دانستهاند و برآنند كهزبانجدُيد
از اواخر سدۀ ۱۹م با آثار ادبُي وُيژۀ خود در مُيان
قوم ارمنُي رواج ُيافت (BSE3, II/ 248-249).
تأثُير زبانهاُي اُيرانُي
بر زبان ارمنُي از طرُيق وام واژهها در زبان محاوره و زبان ادبُي
صورت گرفته است. هِراچُيا آجارُيان شمار واژههاُي زبانهاُي
اُيرانُي در زبان ارمنُي را ۴۱۱‘۱
دانسته است (نورُيزاده، ۱۰۸).
ادبُيات مردمُي ارمنُي
در سدههاُي ۱۳ و ۱۴م از شاهنامۀ فردوسُي
تأثُير پذُيرفت. در عصر سلجوقُيان، خوانندگان و نوازندگان دورهگرد،
اغلب به نقل اشعار و داستانهاُي شاهنامه مُيپرداختند. تأثُير
شاهنامه به گونهاُي شد كه بعدها در صومعهها و كلُيساها نُيز
مُيان كشُيشان طرفدارانُي پُيدا كرد، بهگونهاُي كه
كنستانتُين ُيرزنگاتسُي (ز ۱۲۵۰ ُيا
۱۲۶۰م) شعرهاُيُي با آهنگ شاهنامه سرود كه
مورداقبال فراوان قرار گرفت (همو، ۱۱۸). گرُيگور
نارِگاتسُي در سدۀ ۱۰م شعرهاُيُي شبُيه اشعار شاهنامه سرود
(همانجا). اقبال قوم ارمنُي به قهرمانان اساطُيرُي اُيران
در اثر ملُي ارامنه «ساسونتسُي داوُيت» تجلُي ُيافته
است. در اُين اثر «زال» به عنوان برادر «داوُيت» معرفُي شده
است (همو، ۱۱۹).
شمار گوُيشهاُي ارمنُي
را تا ۴۰ گوُيش نوشتهاند. برخُي از اُين گوُيشها
كه در ارمنستان غربُي رواج داشتند، طُي سالهاُي جنگ اول
جهانُي از مُيان رفتند (BSE2, III/ 108). از اواسط سدۀ
۱۹م بررسُي دقُيق گوُيشهاُي ارمنُي
آغاز شد. بُن، پِترمان، مولر و دُيگران پژوهشهاُيُي در طرُيق
اثبات رُيشۀ هندو اروپاُيُي زبان ارمنُي انجام دادند (همانجا).
الفباُي زبان ارمنُي پُيش
از سدۀ ۵م داراُي ۲۲ حرف بود و به نام حروف دانُيالُي
شهرت داشت (نورُيزاده، ۹۸، ۹۹). در سالهاُي
۴۰۵-۴۰۶م كشُيشُي بهنام مسروپ
ماشتوتس بر پاُيۀ خط و نوشتار ُيونانُي (بُيزانسُي) و آرامُي
مناطق شمالُي، الفباُي جدُيدُي براُي زبان ارمنُي
ابداع كرد (BSE3, II/ 249) گروهُي از زبانشناسان برآنند كه مسروپ
ماشتوتس برخُي حروف الفباُي ارمنُي را از حروف پارسُي
اقتباس كرده، و به صورت معكوس در الفباُي ارمنُي جا داده است
(نورُيزاده، ۱۰۴). الفباُي كهن ارمنُي همان
است كه با ۳۸ حرف تاكنون نُيز برجا مانده است.
۲۲ قرن تارُيخ مؤُيد
قدمت ادبُيات ارمنُي است. ادبُيات ارمنُي را به
۳ بخش مُيتوان تقسُيم كرد: ۱. اساطُير و داستانهاُي
عامُيانه، ۲. ادبُيات قدُيم كه تارُيخ آن را از
روزگار باستان و عهد اورارتو تا نُيمۀ نخست سدۀ
۱۸م دانستهاند، ۳. ادبُيات جدُيد ارمنُي از
نُيمۀ دوم سدۀ ۱۸م تا روزگار معاصر. اساطُير و داستانهاُي عامُيانۀ ارمنُي
از اعماق قرون و اعصار برجا مانده و سُينه به سُينه نقل شدهاند
كه داستانِ هاُيك، آراُي زُيبا، واهان، قطعاتُي دربارۀ
داستان آرتاشس و ساتِنُيك، داستان تُيگران و نُيز داستان
اژدهاك از آن جملهاند. اُين داستانها در كتاب «تارُيخ ارمنستان»
موسىخورنُي آمده است. در داستانهاُي عامُيانۀ ارمنُي
نُيز قطعاتُي از پُيكار مُيان نُيروهاُي خُير
و شر، جهان نور و ظلمت و پهلوانان دلاور وجود دارد كه عمدهترُين آنها
داستان داوُيد ساسونُي است. در ضمن از ترانههاُي خوانندگان
دورهگرد، داستان گوغتان را نُيز مُيتوان ُياد كرد (BSE3, II/ 238-239؛ تولولُيان، ۶).
ادبُيات قدُيم ارمنُي
شامل ادبُيات مكتوب است كه كهنترُين آنها سنگنوشتههاُي
اورارتوُيُي هزارۀ نخست قم است. در سدۀ ۱قم و عصر شكوفاُيُي هلنسُيم در ارمنستان نماُيشنامههاُيُي
به زبان ُيونانُي نوشته شده بود. با نفوذ مسُيحُيت در
ارمنستان به تقرُيب آثار مربوط به دوران بتپرستُي از مُيان
رفت و جاُي خود را به ادبُيات كلُيساُيُي و مذهبُي
داد. در اُين دوره بخشهاُيُي از كتاب مقدس (انجُيل) ترجمه
شد و آثار مورخان به وُيژه آگاثانگلوس (آگاثانگغوس)، فائوستوس بوزند، ُيغُيشه،
لازار فاربُي (غازار پاربتسُي) و موسُيخورنُي پدُيد
آمدند كه از اهمُيت وُيژهاُي برخوردار بودند (همو،
۱۰، ۱۳، ۱۴؛ BSE3, II/
239). از آثار
فلسفُي و دُينُي مهم اُين دوره كتاب مشهور ُيزنُيك
كقباتسُي است. جا دارد از اثر آنانُيا شُيراگاتسُي در زمُينۀ جغرافُيا
و تارُيخ نُيز ُياد شود كه تارُيخ نگارش آن سدۀ
۷م است (تولولُيان، ۱۴، ۱۵). سدۀ
۹م عصر ناكامُيها و وُيرانُيها در ساُيۀ جنگهاُيُي
بود كه از دربار خلافت عباسُيان بر مردم ارمنستان تحمُيل مُيشد.
در اُين دوره حماسۀ داوُيد ساسونُي پدُيد آمد (همو، ۱۶). نُيمۀ دوم
سدۀ ۱۰ و اواُيل سدۀ ۱۱م نوشتههاُي
نارِگاتسُي سرشار از مطالب دُينُي و توجه به مبدأ بود (همو،
۱۹، ۲۰). سدههاُي ۱۲-۱۴م
را در تارُيخ ادبُيات ارمنُي عصر كُيلُيكُيه نامُيدهاند
(همانجا). در سدههاُي ۱۳-۱۶م ادبُيات ارمنُي
به مدارج عالُي دست ُيافت. طُي سدههاُي
۵-۱۸م به وجود ۵۰۰ مؤلف ارمنُي
اشاره شده است.
دورۀ جدُيد
ادبُيات ارمنُي از نُيمۀ دوم سدۀ
۱۸ و اواُيل سدۀ ۱۹م است. در اُين دوره مُيتوان از سراُيندگانُي
چون ساُياتنُوا ُياد كرد كه ترانههاُيُي به زبانهاُي
تركُي و ارمنُي از او برجاُي مانده است (همو، ۳۱،
۳۲). در جلفاُي اصفهان نُيز نمونههاُي ارزشمندُي
از آثار مكتوب ارمنُي باقُي است. با پذُيرفتهشدن زبان
آشخارهابار به جاُي گرابار، ادبُيات ارمنُي دوران شكوفاُيُي
جدُيدُي را آغاز كرد. از اُين زمان آثار متعددُي در رشتههاُي
مختلف علم، ادب، فرهنگ و هنر به زبان ارمنُي چاپ و منتشر شد كه درخور
توجه است (BSE3, II/ 239-241؛ براُي اطلاع بُيشتر دربارۀ ادبُيات
ارمنُي طُي ۱۰۰ سال اخُير، نك : نورُيزاده،
جم ).