responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 66

ختنه و ختنه سوران

نویسنده (ها) : علی آنی زاده

آخرین بروز رسانی : شنبه 28 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَتْنه و خَتْنه‌سوران، ختنه به بریدن پوست اضافی نوک آلت تناسلی پسربچه‌ها گفته می‌شود و ختنه‌سوران به‌عنوان یکی از جلوه‌های آیینی تشرف، جشنی است که بدین مناسبت برگزار می‌شود. این جشن در باور مسلمانان ایران، یکی از شاخصهای مشرف‌شدن به دین اسلام است و در مناطق مختلف، با باورها و آداب خاصی برگزار می‌شود.

ختنه‌سوران از «ختنۀ» عربی و «سور» فارسی که آن علامت احتفال است، تشکیل شده است ( لغت‌نامه ... ). ختنه گذشته از تداول در نزد مسلمین، بین یهود نیز واجب بوده است و حتى قبل از شیوع نزد یهود، بین مصریان (نک‌ : نجم‌آبادی، ۱ / ۹۳، ۱۰۷) و اقوام قدیم جنوب آفریقا و حتى ساکنان قدیم کنعان رواج داشته است. بااین‌همه، یهود ختنه را علامت ممیزۀ قوم اسرائیل می‌دانند (دایرةالمعارف فارسی، ۱ / ۸۸۴). در روایات امامان معصوم، پیشینۀ ختنه به دوران حضرت ابراهیم (ع) می‌رسد؛ بدین‌گونه که پس از تولد اسماعیل، ساره (همسر اول ابراهیم)، هاجر (همسر دوم ابراهیم و مادر اسماعیل) را به سبب نبود آثار ختنگی در اسماعیل مورد سرزنش و ملامت قرار داد، اما با دعای ابراهیم، خداوند اسماعیل را ختنه‌شده قرار داد؛ آنگاه پس از بارداری ساره و زایمان او، فرزندش اسحاق ختنه‌نشده به دنیا آمد. در این هنگام خداوند به ابراهیم وحی فرمود که اسحاق را با آهن ختنه نماید (دایرةالمعارف تشیع، ۷ / ۸۳-۸۴).

در دین مسیحیت، برخلاف یهودیت ــ که ختنه واجب بـود ــ ختنه از درجۀ اعتبار ساقط، و آیین تعمید برای ذکور و اناث، برای پاک شدن جایگزین ختنه گردید (میلر، ۲۳-۲۴). از ۴ انجیل معتبر، در دو انجیل متى و لوقا به وقت ختنه شدن عیسى در هشتمین روز، و نیز به اتمام تطهیر (ختنه) اشاره شده است (نک‌ : همو، ۳۵). گفته شده که ختنه نوعی قربانی کردن نمادین است و «جشن مربوط به آن نیز فدیه و نثاری است که هم به منظور معارفه، و هم برای جلب خیر و دفع شر، برگزار می‌شود. ختنه و سنت با تطهیر و پاکی[۱] هم‌معنی است. بریدن غَلَفۀ کودک، رمزی از قربانی تواند بود که ریمنی را از او می‌زداید و او را مقبول و پذیرفتنی می‌کند» (اسدیان، ۴۹).

بسیاری از مردم‌شناسان، ختنه را از مناسک گذر (ه‌ م) یا تشرف به شمار می‌آورند (لانتیه، ۱۴۵-۱۴۷؛ نیز نک‌ : رید، ۴۳۶- ۴۴۵؛ ناس، ۲۳-۲۴). عمل ختنه در نزد صابئین مندایی، نه‌تنها بلوغ و تکامل به حساب نمی‌آید، که آن را حرام، و نقصان بدنی و دست بردن در وضعیت طبیعی بدن می‌دانند (عربستانی، ۱۵۷، ۱۵۹، ۲۴۵). تنوع در سنت ختان در جوامع مختلف، نشان‌دهندۀ نقش و اهمیت اجتماعی این رفتار آیینی است (نک‌ : دبا، ۱۵ / ۳۶۰).

با مروری بر مراسم ختنه در میان اقوام مناطق مختلف جهان، این نکته را می‌توان یادآور شد که این مراسمِ گذر در هر منطقه، به گونه‌ای تعبیر شده است؛ گذر از ریمنی به پاکی، از نامسلمانی به مسلمانی، از کودکی به بلوغ، از خانوادۀ مادری به خانوادۀ پدری، از طفولیت به رجولیت، از کودکی به رزم‌جویی و در نهایت، در جرگۀ اهل ایمان قرار گرفتن. قشقاییها معتقدند کودک پس از ختنه به جرگۀ مردان وارد می‌شود (کیانی، ۲۵۵).

هرچند در قرآن کریم به سنت ختنه اشاره نشده است (ویکز، ۱ / xxiv)، اما در میان فرق اسلامی، شافعی ختنه‌کردن را واجب، و مالک آن را سنت شمرده است (دایرةالمعارف فارسی، همانجا). ختنۀ پسرها نشانۀ تعلق ایشان به دین اسلام است و در آغاز قرن ۲ ق / ۸ م، از ساکنان آسیای میانه ــ که اسلام را پذیرفته بودند ــ اجرای این رسم (ختنه) طلب نمی‌شده است (پتروشفسکی، ۹۳). در روایات اسلامی، ختنه در هفتمین روز تولد کودک مستحب دانسته شده، و علت تأکید در این روز، پاکیزه بودن و زود رویانده شدن گوشت کودک ذکر شده است (نک‌ : محقق، ۲ / ۶۹۶؛ طوسی، ۲ / ۵۱۲). بیهقی شرحی از جشن ختنه شدن چند تن از فرزندان سلطان مسعود غزنوی را آورده است: «و سلطان یک هفته به باغِ صد هزاره ببود و مثال داد ... تا از امیران فرزندان چند تن تطهیر کنند» (۲ / ۴۹۷). مؤلف احیاء الملوک نیز مراسم ختنۀ پسر یکی از امیران و جشن چهل‌روزه‌ای را که به این مناسبت برگزار شده بود، گزارش کرده است (نک‌ : شاه‌حسین، ۳۶۵-۳۶۶). همچنین نازک‌کار به آراستن فضا، خوانچه‌ها و عطرآگین‌کردن فضا در هنگام ختنه کردن اشاره کرده است (ص ۱۷۰). عبدالله مستوفی نیز شرح مفصلی از ختنه‌سوران یا «سنت‌کنان» آورده که

تصویری از برگزاری این جشن در بین اشراف و اعیان دورۀ قاجاریه است (۱ / ۲۰۶- ۲۰۸). در آثار سیاحانی که به ایران سفر کرده‌اند، می‌توان ردپای ختنه‌سوران را سراغ گرفت و ظرایف آیینی این جشن را در دورۀ صفویه، قاجاریه و پهلوی اول مشاهده کرد (نک‌ : دنبالۀ مقاله).

بیرجندیها ختنه کردن را «خنده سیر کِردَه»، و ختنه‌سوران را «خنده سیرُا» یا «خنده سُورُا» می‌گویند (رضایی، ۳۵۷). این جشن در بین ترکمنها هرچند به «سنت‌طوی» موسوم است، اما پس از ختنه، همگی شادمانه فرد ختنه‌شده را «قوچ بولدی» صدا می‌زنند؛ یعنی «قوچ شد». در برخی مناطق، مانند بندر ترکمن، گمیشان و خواجه‌نفس، این رسم را «سنت صدقه» هم می‌گویند (معطوفی، ۳ / ۲۰۴۵-۲۰۴۶). در مناطق ترک‌نشین کوهپایۀ نوبران ساوه نیز لفظ «سنت‌طویو» به کار می‌رود (سالاری، ۲۰۵). در فرهنگ گیل و دیلم، این جشن به ختنه‌سورئون و سنت‌سَری موسوم است (پاینده، ۳۶). در میان لرها و لکها (ایزدپناه، فرهنگ لری، ۵۰، فرهنگ لکی، ۴۹)، و نیز در اغلب مناطق لرستان (شادابی، ۸۷)، به آن «ختنه‌سیرو» می‌گویند. در مناطق بختیاری، ختنه‌سورون (خسروی، ۳۴۷)، در بوشهر و کازرون، «ختنه‌سورونی» (حمیدی، جعفر، ۲۸۰؛ بهروزی، ۲۴۰)، و در راور، به آن خَنسیرون گفته می‌شود (کرباسی، ۱ / ۱۳۶). در آشتیان، این واژۀ ترکیبی به فتح «ت» تلفظ می‌شود، یعنی خَتَنه‌سوران (نجفی، ۲۵۴). مردم ابیانه اصطلاح حَتنا (نظری، ۵۴۲) را برای عمل ختنه به کار می‌برند. مردم دوان نیز ختنه را سنت، جشن آن را ختنه‌سرونی، و کودک ختنه‌شده را «مَلِک دَما» یعنی شاه‌داماد می‌خوانند (لهسایی‌زاده، ۱۱۲).

اگرچه امروزه در بیشتر مناطق ایران، کودک را در روزهای نخستین تولد ختنه می‌کنند، اما درگذشته سن ختنۀ کودکان در نقاط مختلف متفاوت بوده است. در اردبیل درگذشته، در سن دو یا سه‌سالگی، و امروزه نوزادان را در ۱۰ روز اول تولد ختنه می‌کنند (صفری، ۲ / ۱۵۱). در بیرجند، کودکان در حدود پنج تا ده‌سالگی ختنه می‌شدند و در اصطلاح، کودکان را «می‌انداختند» و «دست حلال» می‌کردند (رضایی، ۳۵۵). در خراسان، اگر نوزاد را در ۳ یا ۷ روز پس از تولد ختنه کنند، مجلس ختنه‌سوران ساده برگزار می‌شود و اگر این زمان بگذرد، کودک را در پنج یا هفت‌سالگی ختنه می‌کنند که در این صورت مجلس ختنه باشکوه برگزار می‌شود (شکورزاده، عقاید ... ، ۱۶۰).

ترکمنها دو تا چهارسالگی را برای ختنه مناسب می‌دانند (معطوفی، ۳ / ۲۰۴۵) و مردمان معلم‌کلایۀ الموت زمانی را که کودک زبان باز می‌کند، برای این کار انتخاب می‌کنند؛ البته امروزه این آیین در چهلمین روز تولد کودک صورت می‌گیرد (حمیدی، علی‌اکبر، ۲۹۵). مردمان گیل و دیلم نیز اگر نوزاد را در ۱۰ روز پس از تولد به سبب لاغری و بیماری ختنه نکنند، این کار را تا حدود چهار تا پنج‌سالگی به عقب می‌اندازند (پاینده، همانجا). مردم ابیانۀ کاشان نیز کودک را معمولاً در بیست روزگی، چهل روزگی، یک‌ماهگی یا یک‌سالگی ختنه می‌کنند (نظری، همانجا). در سقز، گاه کودکان را در لحظۀ تولد ختنه می‌کنند (فاروقی، ۲۹۱). سنندجیها نیز کودکان را در روز هفتم تولد ختنه می‌کنند، مگر خانواده‌هایی که پس از ۶-۷ سال، تازه صاحب فرزند ذکور شده‌اند که در این صورت کودک را در هفت تا دوازده‌سالگی ختنه می‌کنند (ایازی، ۲۸۴). در سیرجان، هرچند امروزه کودکان را در روزهای نخستین پس از تولد، ختنه می‌کنند، اما در میان عشایر و روستاها باز به سبک قدیم کودکان را در سن پنج تا هفت‌سالگی ختنه می‌کنند (بختیاری، ۲۸۷). در ایرانشهر سیستان، نیز حداکثر سن را برای ختنه هفت‌سالگی می‌دانند و اجرای سنت بعد از آن را برای پدر و مادر پسر گناه می‌دانند (ناصری، ۱۴۹).

سفرنامه‌نویسان اروپایی نیز کم‌وبیش به سن ختنه توجه داشته‌اند. فرانکلین تصویر روشنی از ختنه‌سوران در دورۀ زندیه ارائه کرده و به اعتقاد ایرانیان به ختنه در ۴۰ روز نخست تولد تا چهارده‌سالگی اشاره کرده است (ص ۳۷- ۳۸). ادوارد پولاک، پزشک دربار ناصرالدین شاه، نیز سن ختنه را از سه تا سیزده‌سالگی ذکر کرده است (I / 198). هانری رنه د. آلمانی، سیاح فرانسوی دورۀ قاجار، نیز به ختنه در هفت‌سالگی اشاره کرده است (III / 54).

در اغلب مناطق ایران، ازجمله الموت، سعی می‌کنند روزی خجسته را برای این جشن انتخاب کنند (حمیدی، علی‌اکبر، همانجا). سعد بودن روز و ساعت در سمنان، درگذشته با مشورت ملای محل تعیین می‌شد (احمدپناهی، ۲۶۱). ترکمنها روزهای شنبه، و به‌ویژه چهارشنبه را برای ختنه بسیار مناسب می‌دانند (معطوفی، همانجا). مردم ابیانه نیز روز جمعه و روزهای پس از عید نوروز را برای ختنه فرخنده می‌دانند، چون معتقدند «فصل بهار زمان علف‌جوش است و زخم زود خوب می‌شود» (نظری، ۵۴۲-۵۴۳).

در بین عشایر قشقایی نیز این جشن در فصلی انجام می‌گیرد که ایل در حال کوچ نباشد (کیانی، ۲۵۶). اهالی سنندج اواخر بهار و اول تابستان را برای ختنه‌سوران تدارک می‌بینند (ایازی، همانجا). در لرستان نیز در اواخر تابستان و پس از برداشت محصول کشاورزی، ختنه‌سوران برگزار می‌شود (شادابی، ۸۷). عشایر کلهر موعد پنجه (ه‌ م)، یعنی از روز ۱۴ فروردین تا غروب ۱۸ فروردین را برای انجام کارهای خیر و شادی، ازجمله ختنه‌سوران، سعد و فرخنده نمی‌دانند (عناصری، ۱۹). محمود کتیرایی نیز روزهای سوم، پنجم، هفتم یا نهم را در باور ایرانیان مناسب برای انجام ختنه ذکر کرده است (ص ۵۹). تهرانیها روزهای نخستین تولد کودک ــ پیش از شب شش ــ یا یکی ـ دوسالگی را سن مناسب ختنه می‌دانند (بلوکباشی، ۶۶). در فرهنگ اعراب، معمولاً طفل را پس از صرف غذا ختنه می‌کنند و برای آنکه صدای گریۀ طفل شنیده نشود، در حین ختنه، سنج نواخته می‌شود (لوبن، ۴۶۵).

در بیرجند دو تا ۳ روز پیش از ختنه‌سوران، اتاق جشنگاه را به طرز زیبایی می‌آراستند؛ بدین صورت که دیوارهای اتاق را با دستمالهای سفید گل‌دوزی‌شده آذین می‌کردند و کف طاقچه‌ها را با دستمال، آیینه، گلاب‌پاش، قوری و جز آنها تزیین می‌کردند (بهالگردی، ۲۴). مردمان دوان نیز اتاق مخصوص ختنه‌شدن را با پارچه‌های رنگین می‌آراستند و به‌اصطلاح، حجله (ه‌ م) می‌بستند (لهسایی‌زاده، ۱۱۲).

در میان بسیاری از مردم ایران و ازجمله بلوچها، دعوت کردن با رسم بجاری همراه است، و آن دادن کمک نقدی و جنسی برای همیاری پدر خانواده است تا هزینۀ جشن سرشکن شود. البته در روز جشن نیز پس از صرف ناهار و چای، هر خانواده مبلغی را به پدر طفل می‌دهد که آن عمل را کمک یا همدستی می‌گویند (ناصری، ۱۵۰). در اغلب مناطق چهارمحال، چند نفر زن دو تا ۳ روز زودتر از روز موعود، مسئولیت دعوت برای جشن ختنه را به عهده دارند (نیکزاد، شناخت سرزمین چهارمحال، ۱ / ۱۵۵). در عشایـر قشقایی ــ که فـاصلـۀ طوایـف و بستگان زیـاد است ــ اسب‌سواری به طرف اقوام گسیل می‌شود و از آنان شفاهاً دعوت به عمل می‌آورد (کیانی، ۲۵۵). به نوشتۀ واسیلی نیکیتین، کنسول سابق روسیه در ایران که در سالهای جنگ جهانی اول در کردستان بوده، پدر خانواده مهمانها را دعوت می‌کرده است (ص ۲۴۲).

انتخاب فردی که کودک را به هنگام ختنه در آغوش می‌گیرد، یکی از جلوه‌های دیگر آیین ختنه‌سوران است که با آداب و شرایط خاصی صورت می‌گیرد، به گونه‌ای که برای فرد ختنه‌شده و فردی که کودک را در دامان می‌گیرد، الزاماتی را ایجاد می‌کند. در آذربایجان، این فرد «گِرْوه» نامیده می‌شود و باید سرشناس و مورد احترام طایفه باشد و چنانچه بین خانواده اختلافی باشد، این شخص باید در آن مجلس رفع کدورت کند. در میان شاهسونهای آذربایجان شرقی، این شخص بعدها بین خانوادۀ پدر و مادر کودک فوق‌العاده عزیز و محترم خواهد بود، به این علت که خون پسر در دامان او ریخته می‌شود. این حرمت تا بدانجا ست که در برخی طوایف آذربایجان غربی، «گروه» با خانوادۀ پسر محرم می‌شود. در این منطقه، تبادل هدیه یکی از اجزاء مراسم است. پس از انتخاب گروه، ابتدا پدر طفل هدیه‌ای برای او می‌فرستد و در روز مراسم، گروه به همراه خانوادۀ خود در مراسم شرکت کرده و تحفه‌ای برای پسر می‌آورد و پس از پایان مراسم، شب را به اتفاق خانواده در منزل پدر کودک می‌ماند؛ در مقابل، پدر پسر نیز هدایایی از قبیل گاو و گوسفند به گروه و خانواده‌اش می‌دهد؛ البته در این تبادل هدایا، معمولاً رسم است که گروه گوسفندان را به پسر پیشکش می‌کند و بقیۀ هدایا را با خود می‌برد («آداب ... »، ۲۲۸-۲۳۱). در برخی از طوایف، همه‌ساله بدین مناسبت بین گروه و خانوادۀ پسر هدایایی مبادله می‌شود؛ البته مبادلۀ هدایا گاه وسعتی بیشتر می‌یابد؛ مثلاً در ایل حیدرانلو، گروه موظف است هدایایی نیز به آشپز و خادم خانه بدهد (همان، ۲۳۱). تعیین گروه بیشتر در طوایف خلیکانلو (ایل حلالی)، میلان و حیدرانلو مرسوم است (همان، ۲۲۹-۲۳۱).

در خراسان، به شخصی که طفل را هنگام ختنه در دامان می‌گیرد، کریب یا کریو می‌گویند. او همچون ساقدوش در مجالس عروسی، هرگونه خدمتی را در مجلس ختنه‌سوران به عهده می‌گیرد. این شخص بعدها در خانوادۀ طفل «عموجان» خطاب می‌شود و اطاعت و احترام او بر طفل واجب می‌شود (شکورزاده، عقاید، ۱۶۱، حاشیۀ ۱). به گفتۀ نیکیتین، کردها این شخص را کِرْوه / کروو می‌گفته‌اند (همانجا). در میان ترکمنها، طفل را کسی در دامان نمی‌گیرد و دلاک روی زانوان کودک می‌نشیند و عمل را انجام می‌دهد؛ اما اذن ختنه را دایی کودک صادر می‌کند (گلی، ۳۴۰؛ معطوفی، ۳ / ۲۰۴۵). در لرستان، دایی یا عموی کودک او را در آغوش می‌گیرد و برای اتمام کار از سوی دلاک بچه را سرگرم می‌کند (کرزبر، ۳۰۲).

در میان مردم ایران، به هنگام ختنه‌سوران، بازیهای شادی‌بخشی برگزار می‌شود؛ مثلاً در بختیاری، بازیهایی همچون دستمال‌بازی و ترکه‌بازی (چوب‌بازی) (لمعه، ۲۷؛ «آداب»، ۲۵۱) رواج دارد. در لرستان، در این جشن انواع رقص لری (دَسِ گِرِته یا باخته) اجرا می‌شود، ازجمله: سنگین‌سَما، دوپا، شانه‌شَکی، رقص چوب و دستمال که بیشتر میان لرهای بختیاری و بویراحمدی رایج است (نک‌ : لرها، ۳۳).

ترکه‌بازی ازجمله فعالیتهای مفرح کلهریهای کرمانشاه به وقت ختنه‌سوران است («آداب»، ۲۴۶). ترکمنها نیز در جشن ختنه‌سوران مراسم کشتی برگزار می‌کنند (بیگدلی، ۴۸۵). اسب‌سواری نیز در این جشن بسیار رواج دارد (معطوفی، ۳ / ۲۰۴۶). کشتی گیله‌مردی نیز سرگرمی رایج مردم کوملۀ گیلان در این جشن است (شهاب، ۸۹). در بیرجند نیز ــ به‌ویژه در ۳ شب اول ــ جوانان، نوازندگان و بازیگران حرفه‌ای برنامه‌های رقص و آواز محلی و خواندن شعر و در اصطلاح «سرصوت» و «شُب‌بازی» را برگزار می‌کنند (رضایی، ۳۵۶). در خراسان، اشعاری که در ختنه‌سوران یا نظیر آن خوانده می‌شود، به شعر «پای داریه‌گی» موسوم است؛ ازجمله اشعار و تصنیفهایی که در این جشن خوانده می‌شود، می‌توان به «مردِ غِریبُم گل پُنبه» و «لی ... جیگی جیگی ننۀ خانم» اشاره کرد (برای آگاهی از اصل ترانه‌ها، نک‌ : شکورزاده، همان، ۱۶۲-۱۶۶).

در اراک نیز در گذشته، اجرای نمایش سنتی [تخته‌حوضی] در کنار ترانه‌خوانی و ارائۀ موسیقی در مراسم خانواده‌های متمکن رایج بود (محتاط، ۲ / ۲۸۸- ۲۸۹). در سمنان در ختنه‌سوران، ارکستری به نام «ساز نظام» مردم را شاد و سرگرم می‌ساخت (احمدپناهی، ۲۶۳). بررسیهای اوژن اوبن نیز تصویری از رقص و موسیقی و شیرین‌کاری لوطیها در جشن ختنه‌سوران را بازگو می‌کند (ص 228).

نانها و غذاهای این جشن شامل خوراکیهایی است که هم برای تقویت کودک درست می‌شود و هم شامل غذاهایی است که برای میهمانان تدارک دیده می‌شود. در لرستان و ایلام، به کودک ختنه‌شده زیره‌جوش که مخلوطی از آرد بوداده، شکر، روغن و زیره است، می‌خورانند (اسدیان و دیگران، ۲۵۴). محمود کتیرایی خوردنیهای چرب مانند کاچی، خاگینه و مرغ را مناسب غذای کودک ختنه‌شده دانسته است (ص ۶۴).

ترکمنها در این جشن، نانهای شیرینی و نانهای روغنی، به‌ویژه «پشمینه» تدارک می‌بینند (معطوفی، همانجا). در گیل و دیلم نیز پَلاقاتوک کوئَن که نوعی پلوخورش است، برای این جشن آماده می‌کنند (پاینده، ۳۶). سنندجیها نیز بیشتر گوشت و دلمۀ برگ مو را برای ناهار ختنه‌سوران تهیه می‌کنند (ایازی، ۲۸۴). بوشهریها برای صبحانۀ این جشن غذایی به نام عصیده درست می‌کنند که آن را با نان گرم تنوری و شیر و چای صرف می‌کنند (حمیدی، جعفر، ۲۸۱).

ختنه‌کردن در اغلب مناطق کار دلاک است و دلاک معمولاً از حرفه‌های دیگر نیز سررشته دارد، ازجمله سلمانی، کشیدن دندان، رگ‌گیری، شکسته‌بندی، حجامت و جز اینها؛ ازاین‌رو، در بروجرد، دلاک را معادل «ده‌لاک» یعنی صاحب ده هنر و حرفه می‌دانند (کرزبر، ۳۰۲، حاشیۀ ۱؛ نیز نک‌ : ه‌ د، دلاک؛ سلمانی). در میان قشقاییها نیز گاه نوازنده کار ختنه را انجام می‌دهد (کیانی، ۲۵۵).

ابزار دلاکی و ختنه در گذشته بسیار ساده، و عبارت بود از تیغ سلمانی (دلاکی)، یک ماسوره یا نی کوچک و مقداری پنبۀ نیم‌سوخته برای اجرای عمل. ماسوره یا نی را زیر پوست سر آلت پسربچه قرار می‌دادند و به وسیلۀ آن، پوست زاید را به سوی خود می‌کشیدند و آن را با تیغ از سر آلت جدا می‌کردند (رضایی، ۳۵۵-۳۵۶؛ پولاک، I / 198). ابزار ختنه در یوش مازندران لَلِه نام دارد که از نی و زنگی در بالای آن به نام گول‌زنک درست شده است (طاهباز، ۱۶). تیغ ختنه را در نوبران، اولگوج می‌نامند و دلاک برای جلوگیری از خون‌ریزی از پرمنگنات و گرد پنی‌سیلین استفاده می‌کند (سالاری، ۲۰۴- ۲۰۵). دلاکان گیلان برای ضدعفونی کردن، ابزار و آلات را یا روی شعلۀ آتش می‌گیرند، یا با آب جوش می‌شویند (پاینده، ۳۷- ۳۸).

آماده کردن کودک از لحاظ روانی برای ختنه، یکی از اموری است که دلاکان بدان واقف بودند و برای رسیدن به این مهم، به ترفندهایی متوسل می‌شدند. قدیم‌ترین سند در این‌باره اشارۀ آلمانی، سیاح فرانسوی دورۀ قاجار است که به قصه گفتن پدر برای کودک، پیش از ختنه اشاره کرده است (III / 54). در بیرجند، سرناچی و نوازندۀ دایره مجلس را گرم می‌کردند و چند تن به پای‌کوبی و دست‌افشانی می‌پرداختند و دلاک بی‌آنکه تیغ دلاکی را نشان بچه بدهد، به کودک نزدیک می‌شد و چند آب‌نبات در دهان کودک می‌گذاشت و سپس کار خود را آغاز می‌کرد (بهالگردی، ۲۴). کودکان سنندجی را نیز با دادن شیرینی و تخم‌مرغ رنگ‌کرده مشغول می‌داشتند (ایازی، ۲۸۸).

اهالی ممسنی نیز کودک را با نشان دادن کبوتر، اسب، مادیان و جز آنها می‌فریفتند (مجیدی، ۵۰۶). در نوبران ساوه دلاک کودک را به بهانۀ شمردن تیرهای چوبی سقف فریب می‌دهد (سالاری، ۲۰۴). دلاکان بندر دیّر با نشان دادن پرنده، هواپیما و ابرهای آسمان، بچه را سرگرم می‌کنند (بحرینی‌نژاد، ۱ / ۴۰۸- ۴۰۹). در تهران قدیم نیز دلاک کودک را در بستری پاکیزه می‌خواباند و با دستمالی کردن و سخنان خنده‌دار و شوخی و بذله‌گویی، پوست آلت کودک را در وسط نی قرار می‌داد و کودک را ختنه می‌کرد (شهری، ۲ / ۶۹۵).

در گیلان، شاگرد دلاک کودک را به هنگام ختنه شبیه مادری که بچه را برای ادرار بغل می‌کند، می‌گیرد (پاینده، ۳۸). در چهارمحال، یک نفر دستهای کودک را از زیر زانو بیرون آورده، نگه می‌دارد و دلاک پس از عمل، خون را با سوته (پنبۀ سوخته) بند می‌آورد (نیکزاد، شناخت سرزمین چهارمحال، ۱ / ۱۵۶). در سمنان، دو نفر دستان کودک را محکم می‌گرفتند، دلاک وسط پای کودک می‌نشست، دو زانوی طفل را زیر دو کندۀ خم‌گشتۀ زانوی خود می‌گرفت و کودک را ختنه می‌کرد و به سرعت از خانه خارج می‌شد تا طفل از دیدن او دچار وحشت نشود (احمدپناهی، ۲۶۱-۲۶۲). شیوۀ گرفتن کودک نیز در پیرسواران ملایر، به این نحو بود که یکی از بزرگان خانواده روی تخت می‌نشست و دست چپ پسر را از زیر پای چپ، و دست راست او را از زیر پای راست او خارج می‌کرد و محکم می‌گرفت، سپس سلمانی ختنه را انجام می‌داد (رسولی، ۳۲۳).

در بیرجند پس از ختنه، پدر کودک یک «ریگ نبات» در دهان کودک می‌گذاشت و با او حرف می‌زد تا دهنش را شیرین، و وی را سرگرم سازد تا کودک احساس درد کمتری نماید (رضایی، ۳۵۶).

بند آوردن خون‌ریزی پس از عمل ختنه در مناطق مختلف ایران، با شگردها و مواد متفاوتی صورت می‌گرفته است. دلاکان اردبیل از خاکستر الک‌شده برای بندآوردن خون‌ریزی بهره می‌بردند و پس از یک هفته که زخم التیام می‌یافت، اجازۀ حرکت و استحمام می‌دادند (صفری، ۲ / ۱۵۲). دلاکان بیرجندی نیز محل زخم کودک را با پنبۀ نیمه‌سوختۀ داغ در اصطلاح «پنبه‌داغ» می‌کردند و بدین‌سان ضمن جلوگیری از خون‌ریزی، محل زخم را ضدعفونی می‌کردند (رضایی، همانجا). در سنندج، کرباس کبود را سوزانده، برای بهبود زخم به کار می‌بردند (ایازی، ۲۸۸- ۲۸۹). در خراسان، پس از ختنه، زرده و سفیدۀ تخم‌مرغ را در ماهی‌تابه می‌سوزاندند تا روغن پس دهد؛ سپس با آن جای زخم کودک را چرب می‌کردند و برای بندآمدن خون، مقداری پنبۀ رسمی (غیراسترلیزه) روی آن قرار می‌دادند (شکورزاده، عقاید، ۱۶۱-۱۶۲). در الموت نیز سوختۀ پارچۀ کهنه و یا خاکستر را برای مداوای زخم به کار می‌گیرند (حمیدی، علی‌اکبر، ۲۹۵). در روستای قاطول گرمسار خاکستر سرد را برای بند آوردن خون به کار می‌بردند (طباطبایی‌فر، ۲۱۳). قشقاییها ابتدا از زیر سنگی بزرگ و تمیز، مقدار دو سطل خاک را بیرون می‌آورند و حرارت می‌دهند، سپس آن را پهن می‌کنند. کودک را روی متکایی در کنار خاک می‌نشانند و آمادۀ ختنه می‌سازند. کودک موظف است پس از اتمام کار دلاک، دائم از آن خاک تمیز روی زخم خود بریزد (کیانی، ۲۵۵). در ابیانه، پس از ختنه مقداری خاک بُرمِه (خاک کوزۀ سفالی) بر محل بریدگی می‌ریزند (نظری، ۵۴۲). در جهرم، نمد سوخته و یا سوختۀ پوست خرگوش را نافع می‌دانند (طوفان، ۱۴۴). محمود کتیرایی نیز از خاکستر نرم و روغن مغز هلوی سوختۀ ساییده و یا روغن عقرب برای درمان زخم ختنه نام برده است (ص ۶۱).

برخی جهانگردان و پژوهشگران غیرایرانی از ساختن پماد برای جلوگیری از خون‌ریزی یاد کرده‌اند. سیریل لوید الگود در کتاب طب در دورۀ صفویه (نک‌ : ص ۱۸۰)، و نیز هانری ماسه (I / 51) مخلوط نمک و آرد هستۀ خرما را برای این امر نیکو دانسته‌اند. هانری رنه د آلمانی نیز از خاکستر گرم برای ترمیم زخم سخن به میان آورده است (III / 54).

درگذشته در بیرجند، پس از ختنه، برای آنکه دو پای کودک به هم نخورد، کودک را به پشت روی تشک می‌خواباندند و میان دو پایش چیز نرمی قرار می‌دادند و دو بالش لوله‌ای دراز در دو طرف او می‌گذاشتند و با گذاشتن دو چوب باریک روی آنها و انداختن پارچه‌ای روی چوبها، از زخم کودک مراقبت می‌کردند (رضایی، همانجا). البته با گذاردن ۴ بالش (یکی زیر سر، دو تا در پهلو و یکی در پایین) اسباب راحتی کودک را فراهم می‌کردند (بهالگردی، ۲۴). در خراسان، برای آنکه زخم کودک با لباس یا رختخواب او تماس پیدا نکند، یک پیالۀ چینی را وارونه روی زخم او قرار می‌دهند (شکورزاده، همان، ۱۶۲). همچنین تا زمانی‌که زخم کودک بهبود یابد، دلاک موظف است به او سر بزند و پنبۀ زخم را عوض کند و اگر در اطراف زخم خونابه مشاهده شود، اندکی گرد پودۀ بید روی آن می‌گذارند و اگر زخم کودک در اثر خوردن آب زیاد، «سیم» بکشد و چرک و ورم کند، کمی «روغن قورخانه» ــ که به عقیدۀ مردم این دیار از استخوان مرده تهیه می‌شود ــ روی آن می‌مالند. در ضمن برای مراقبت بیشتر، از دادن غذاهای چرب، بودار و سرخ‌شده به کودک خودداری می‌کنند و فقط شربت بالنگ و زردۀ تخم‌مرغ به او می‌دهند (همان، ۱۶۷، نیز حاشیۀ ۱). دلاک سمنانی نیز پس از ختنه و در روزهای پس از آن، زخم کودک را با روغنی که حشراتی مانند عقرب در آن بوده، مداوا می‌کرد (احمدپناهی، ۲۶۲).

اهالی سقز نیز یک کیسه پر از خاکستر سرد را به کمر کودک می‌بندند تا کودک ادرار خود را در خاکستر بریزد، زیرا آمیزش ادرار با خاکستر را باعث بهبود سریع زخم می‌دانند (فاروقی، ۲۹۱). در برخی مناطق لرستان و ایلام پسربچه را بعد از ختنه، در خاکستر چوب یا زغال می‌نشاندند تا خون بند آید. اگر زخم «سیم» می‌کشید و چرک می‌کرد، مخلوط آرد و روغن را برای دفع جراحت به کار می‌بردند (اسدیان و دیگران، ۲۵۴). اعراب خوزستان نیز به گردن کودک گردن‌بندی از پیاز می‌آویزند و آن را باعث بهبود زخم کودک می‌دانند (پورکاظم، ۲۱۲).

در ایل چهارلنگ بختیاری، برای مداوای زخم کودک زغال پشم بـره را ــ که در اصطلاح محلی «بَرگن» نـامیده می‌شود ــ به کار می‌برند و اگر خون‌ریزی زیاد باشد، از خاکستر زغال نیز بهره می‌گیرند. در برخی نقاط چهارمحال پس از عمل، برای افتادن پنبۀ سوخته، همه‌روزه صبح و عصر، محل زخم را با روغن بذرک یا شیر، چرب می‌کنند (نیکزاد، شناخت سرزمین چهارمحال، ۱ / ۱۵۶). مردم دوان نیز برای بهبود زخم، روغنهای بِلِستر و کِرنَتو و روغن کنجد را روی آن می‌مالند و پس از حمام کردن، مقداری خاکستر نیمه‌گرم تون را روی زخم می‌ریزند (لهسایی‌زاده، ۱۱۳). در فرهنگ بلوچ رایج است که پس از ختنه، برای جلوگیری از برخورد اشیاء با زخم، چوبی میان دو ران طفل قرار می‌دهند و با ریسمان یا نوار پارچه‌ای دو سر چوب را به دو پای طفل می‌بندند (ناصری، ۱۵۴). در جهرم، به این عمل «کُند کردن» می‌گویند (طوفان، همانجا).

در نوبران ساوه، آب حمام را برای بهبود زخم کودک مناسب و نافع می‌دانند و دستور سلمانی برای مراقبت از کودک، عدم تحرک و دور داشتن کودک از سرما ست (سالاری، ۲۰۵). در اغلب مناطق تا چند روز نمی‌گذارند کودک ختنه‌شده آب بخورد؛ این مدت در لرستان (اسدیان و دیگران، همانجا) و اراک (محتاط، ۲ / ۲۸۸)، ۳ روز است. ممنوعیت نوشیدن آب از این جهت است که نوشیدن آب موجب افزایش ادرار، و در نتیجه چرک کردن زخم می‌شود (سرلک، ۴۴). گفتنی است محدودیت نوشیدن آب برای کودک ختنه‌شده در نوشته‌های ادوارد پولاک نیز آمده است (I / 198).

دستمزد و پاداش دلاک در شهرهای مختلف به صورتهای متفاوت پرداخت می‌شود. در اردبیل، در مجلس ختنه، نزدیکان طفل انعامهایی به دلاک می‌دادند و روز آخر مراسم، پدر خانواده حق‌الزحمۀ دلاک را با مقداری شیرینی و یک کله‌قند و گاهی پارچه‌ای به عنوان خلعت به او می‌داد (صفری، ۲ / ۱۵۲). در گذشته، در برخی مناطق همچون ایل کلهر کرمانشاه، دلاک خود به گرفتن انعام اقدام می‌کرد. در این منطقه، رسم بود که دلاک (استاد سلمانی) پیش از شروع عمل ختنه، دستمالی را جلو طفل پهن می‌کرد و با صدای بلند ۳ بار شاباش می‌گفت و مدعوین به فراخور پایگاه اجتماعی و مکنت خود، پولی روی دستمال می‌ریختند و دلاک نیز نام شخص و مقدار پول را اعلام می‌کرد. امروزه این رسم اخاذی به حساب می‌آید و پدر کودک خود حق‌الزحمۀ دلاک را به تنهایی پرداخت می‌کند («آداب»، ۲۴۶). در بیرجند، دلاک پس از ۳-۴ روز مراقبت روزانه، در روز ششم یا هفتم، بچه را با خود به گرمابه می‌برد و شست‌وشو می‌دهد و پس از بازگشتن به خانه، یک بشقاب شیرینی و مقداری پول به عنوان دستمزد می‌گیرد (بهالگردی، همانجا).

در خراسان، ۱۵ روز پس از عمل، موعد باز کردن نهایی زخم و حمام بردن کودک بود که با دایره و دنبک و دادن ولیمه همراه بود. این وظیفه به عهدۀ دلاک بود که پس از آن، خانوادۀ طفل مزد او را پرداخت می‌کردند که شامل یک عدد کله‌قند و یک بشقاب پلو با خورش و یک قواره پارچه و مبلغی پول بود. در برخی روستاهای کاشمر و تربت حیدریه، دلاک موظف بود در ولیمه‌ای که پس از استحمام کودک داده می‌شود، از مهمانان با جاروی سیخی (برای خلال کردن دندان) و آفتابه‌لگن پذیرایی کند (شکورزاده، عقاید، ۱۶۷- ۱۶۸؛ نیز نک‌ : ه‌ د، جارو). در یوش از توابع مازندران، مزد دلاک نزدیک به عید و به‌صورت سالانه پرداخت می‌شد که معمولاً یک کیله گندم (معادل ۱۲ کیلو) بود (طاهباز، ۱۹). دلاک در میان قشقاییها فرد مورد احترامی است و از این‌رو هدایای ارزنده‌ای چون طلا، لباس و پول به او می‌بخشند و از آنجاکه معمولاً نوازنده‌ها به این حرفه مبادرت می‌کنند، یک دستمال ابریشمی نیز به گردن یا ساز ایشان می‌بندند (کیانی، ۲۵۶).

گفتنی است اغلب طوایف لر افزون بر پولی که به مطرب می‌دهند، به نسبت وضع مالی، وجوهی را نیز به عنوان هدیه به سلمانی می‌بخشند («آداب»، ۲۳۹).

رنگ سرخ را نماد رنگین ختنه‌سوران می‌توان به حساب آورد، زیرا رنگ اغلب آذینها، لباس، لنگ طفل و حتى رختخوابی که برای طفل گسترده می‌شود، بنا به روایتها و گزارشهای توصیفی نویسندگان مختلف، قرمز است. این نمود را حتى در آذین اسبی که کودک را از حمام به خانه می‌برد نیز می‌توان مشاهده کرد. مثلاً در گذشته در برخی روستاهای خراسان، اسبی را از فرق سر تا دم، با چارقدهای سرخ ریشه‌دار می‌آراستند و کودک را بر آن می‌نشاندند و از حمام به خانه می‌بردند (شکورزاده، همان، ۱۶۰، حاشیۀ ۳). تشک، لحاف، متکا و قبای کودکان ختنه‌شدۀ سنندجی نیز قرمزرنگ است (ایازی، ۲۸۷). در برخی اسناد، هرچند به رنگ خاصی برای رخت و لباس و جای خواب کودک اشاره نشده، اما به تمیز بودن و بهترین نوع آن اشاره شده است (نیکزاد، شناخت سرزمین بختیاری، ۴۷۵)؛ ازجمله آنکه در اراک برای کودک لحاف و تشک نو تدارک دیده می‌شود (محتاط، ۲ / ۲۸۸).

در بیرجند برای کودک جامۀ نو می‌خریدند (رضایی، ۳۵۵). در اراک نیز با خرید لباسی نو و با دادن هدیه و وعده، او را برای ختنه آماده می‌کردند (محتاط، همانجا). در بیشتر مناطق ایران ازجمله در بروجرد، دامن سرخ‌رنگی را پس از ختنه به کودک می‌پوشانند و با نواری بر روی آن عبارت «مبارکباد» را می‌دوزند و کودک تا بهبود کامل، این لنگ یا دامن سرخ رنگ را بر تن دارد (کرزبر، ۳۰۲). محمود کتیرایی از پیراهن سفید، بلند، گشاد و بدون استفاده از شلوار هم برای کودک ختنه‌شده سخن به میان آورده است (ص ۶۳).

بسیاری از اجزاء ختنه‌سوران شبیه آیین و جشن عروسی است. حمام بردن کودک پیش از ختنه، و پاک کردن و تطهیر او بسیار شبیه مراسم حمام داماد پیش از زفاف است. حمام بردن در برخی مناطق با آداب و ترتیب خاصی همراه است؛ مثلاً در بیرجند، کودک را با مطرب و دُهُلی به حمام می‌بردند و دلاک موظف بود کودک را شست‌وشو دهد (رضایی، همانجا). مردم بلوچ نیز کودک را شست‌وشو می‌دهند، دور سر او را با تیغ اصلاح می‌کنند و بعد او را غسل می‌دهند (ناصری، ۱۵۲). اهالی خراسان کودک را با مطرب به حمام می‌فرستادند. هنگام خروج، حمامی اسپند در آتش می‌ریخت و سینی را دور سر بچه می‌گرداند و بستگان طفل مبلغی را به نام «سِپَنجی» در سینی حمامی می‌ریختند (شکورزاده، همان، ۱۶۰). حنا بستن به دست و پای کودک در بسیاری از مناطق، جزئی از ختنه‌سوران است که کیفیت و ترتیب و زمان آن متفاوت است. در بیرجند در روز ختنه، پدر، عمو، و ۲-۳ تن دیگر و گاهی هم دلاک کودک را به گرمابه می‌برند و دست و پای کودک را حنا می‌بندند (بهالگردی، ۲۴- ۲۵).

در چهارمحال نیز برای کودک حنابندان می‌گیرند و دیگر بچه‌ها برای شگون، از حنای آب‌گرفته برمی‌دارند (نیکزاد، شناخت سرزمین چهارمحال، ۱ / ۱۵۵-۱۵۶). در اراک در گذشته، حنابندان برای کودک گرفته می‌شد و شب پیش از ختنه کردن، از منزل پدربزرگ یا عموی کودک، حنای آب‌گرفته و تزیین‌شده را با ترانه و دایره برای کودک می‌بردند و دست و پای او را حنا می‌بستند (محتاط، همانجا). البته باید گفت در برخی فرقه‌ها و طوایف و مناطق ایران، برای ختنه مراسم یا جشنی وجود ندارد و ختنه بی‌سروصدا انجام می‌گیرد، ازجمله در ایل ثلاث کرمانشاه («آداب»، ۲۴۰).

در سنندج ختنه‌سوران بیشتر میان کسبه و مردم ساده معمول بود و ثروتمندان، بازرگانان و اشراف و اعیان چنین جشنی را برپا نمی‌کردند و اغلبِ حاجیان بازاری، معتمدان، علما و بزرگان به سبب رقص و موسیقی، به این جشن نمی‌رفتند (ایازی، ۲۸۴)؛ بالعکس در کتاب سیمای اراک، آمده که ختنه‌سوران درگذشته بیشتر در بین خانواده‌های متمکن انجام می‌شده است (محتاط، همانجا).

هدیه به کودک و خانوادۀ ایشان تقریباً در همۀ مناطق مرسوم است. در بسیاری از مناطق ازجمله در بیرجند، بستگان و دوستان خانواده ضمن عیادت از کودک، به فراخور توانایی خود مبلغی پول را زیر بالش بچه می‌گذارند (رضایی، ۳۵۶). در خراسان، پس از انجام گرفتن ختنه، پدر و مادر و کریب (کسی که کودک را در آغوش می‌گیرد) و اقوام نزدیک مبلغی را به عنوان «سرسنتی» یا «عیدی» به بچه می‌دهند (شکورزاده، عقاید، ۱۶۶). مردمان کوملۀ گیلان نیز پس از شیلان‌کشی که به مناسبت ختنه‌سوران ترتیب داده می‌شود، هدایایی چون پول، پارچه، دستمال و یا کله‌قند و شیرینی به کودک هدیه می‌دهند (شهاب، ۸۹). اهالی دوان فارس هدیه را در روزهای پس از ختنه برای کودک می‌برند که در گذشته بیشتر تخم‌مرغ، جوجه‌خروس، کله‌قند، برنج، روغن و اسباب‌بازیهای دست‌ساز بود (لهسایی‌زاده، ۱۱۳). در لرستان، برای کودک یک لنگ قرمز، لباس و گیوۀ نو به عنوان هدیه می‌گیرند (شادابی، ۸۷). در چهارمحال نیز پول و هدایا برای پسربچه سرمایه و ذخیره می‌شود (نیکزاد، همان، ۱ / ۱۵۶).

به‌جز هدایایی که به کودک داده می‌شود، گاه در قالب سنتهای همیاری، هدایایی نیز به خانوادۀ پسر می‌دهند؛ ازجمله در گذشته در سنندج، پس از عمل ختنه، فردی دستمال بزرگی را وسط مجلس می‌گذاشت و مدعوین به فراخور دارایی خود، پولی در آن می‌ریختند. در نهایت همان فرد دستمال را گره زده به صاحب مجلس (پدر کودک) می‌داد تا کمک‌خرج او در این مراسم باشد (ایازی، ۲۸۸- ۲۸۹).

باورهایی که پیرامون جشن ختنه‌سوران وجود دارد، بیشتر متوجه باروری، افزایش مهر و محبت، کاهش درد کودک، عاقبت‌به‌خیری او، دفع بلا و بهبود زخم او ست که در انحای مختلف چون پاشویۀ مادر، سیلی زدن کودک به سلمانی، نگهداری و تناول پوست اضافی و یا باور به زوج و فرد بودن شمار ختنه‌شوندگان رخ می‌نماید.

بر اساس باور مردم مناطق مختلف، پوست زاید پس از ختنه، سرنوشت گوناگونی می‌یابد. مردم خراسان یا آن را به چوب‌کبریت زده، رو به قبله از دیوار می‌آویزند و پس از خشک شدن، گرد آن را برای مداوای بیماران به کار می‌برند؛ یا آن را خشک کرده، به نخ می‌کشند، ۷ روز از گردن بچه می‌آویزند و پس از پایان روز هفتم، آن را پیش خروس می‌اندازند تا با خوردن آن «جنگی» شود؛ یا آن را پس از خشک کردن، به‌تدریج به غذای طفل اضافه می‌کنند، زیرا بر این باورند در روز قیامت هنگام حشر اجساد، چیزی از بدن او نباید کم باشد و گاه پوست ختنه را برای باروری، گرماگرم به زنان نازا می‌دهند تا ببلعند (شکورزاده، همان، ۱۶۷). البته در برخی مناطق خراسان، زنان برای پسرزایی این پوست را می‌بلعند (همو، «رسمی ... »، ۶۶). تاورنیۀ فرانسوی نیز ــ که در دورۀ صفوی به ایران سفر کرده ــ به باور زنان نازا در بلعیدن پوست اضافه برای گشودن رحم و تولد فرزند اشاره کرده است (ص ۶۲۱).

هانری ماسه به نخ کردن پوست زاید آلت کودک و آویختن آن از گردن بچه، کباب کردن آن و خوراندنش به کودک و نیز نافع بودن آن پوست برای دفع نازایی زنان و زیاد کردن محبت زناشویی اشاره کرده و به‌صورت دقیق باورهای پیرامون این جشن را کاویده و آورده است: «اگر بخواهند که بچه بعدها عاقل شود، قسمت بریده‌شده را در زمین دفن می‌کنند؛ همین‌طور اگر بخواهند بچه زیاد گریه نکند، قسمت بریده‌شده را می‌اندازند به دکان یک یهودی» (I / ۵۲-۵۳).

در الموت، پوست اضافی را در جایی پاک دفن می‌کنند (حمیدی، علی‌اکبر، ۲۹۵). دوانیها نیز در گذشته، پوست اضافی را به مچ پای کودک می‌بستند و پس از چند روز در طویله می‌انداختند، به این نیت که در آینده چاروادار شود؛ در گذشته، این شغل حرفه‌ای آبرومند محسوب می‌شده است (لهسایی‌زاده، همانجا). در چهارمحال، آن را به بازوی کودک (نیکزاد، همانجا)، و در سروستان و بوشهر آن را به پای کودک می‌بستند تا کامل خشک شود (همایونی، ۴۶۶؛ حمیدی، جعفر، ۲۸۱).

در کباب کردن و خوراندن پوست اضافی به کودک، صادق هدایت به باور مردم ایران اشاره می‌کند که در روز قیامت وقتی که باد ذرات بدن را جمع می‌کند و آدمها دوباره درست می‌شوند، نباید چیزی از بدن او کم باشد (ص ۴۳، حاشیۀ ۱). در سمنان نیز پوست ختنه را بر سر چوبی بالای بام منزل می‌گذاشتند تا طعام کلاغها شود و این کار را باعث طول عمر و سلامتی کودک می‌دانستند (احمدپناهی، ۲۶۳). کتیرایی به خوراندن پوست اضافی ختنه‌گاه به مرغ و خروس، ۷ روز پس از ختنه اشاره کرده است (ص ۶۱-۶۲). بلوکباشی نیز سرانجامِ پوست اضافی را در آداب تهرانی، به سیخ کشیدن با پیاز و سیر، و آویختن آن از بام آشپزخانه ذکر کرده است (ص ۶۷).

در لایه‌های زیرینِ بسیاری از باورها، کارکردی روانی نهفته است. در ختنه‌سوران اغلب مناطق ایران این باور وجود دارد که اگر در حین عمل ختنه، مادر کودک پای خود را در آب قرار دهد، زخم کودک زودتر خوب می‌شود (بهالگردی، ۲۵؛ سرلک، ۴۴). این باور در نوشته‌های محققان غیرایرانی چون هانری ماسه نیز آمده است (I / ۵۲). مادران خراسانی برای زیاد شدن صبر و تحملشان در حین ختنۀ طفل، ضمن قرار دادن هر دو پا در آب سرد، مرتب آیۀ «اَلّٰا تَزِرُ وازِرَةٌ وِّزْرَ اُخْرى» (نجم / ۵۳ / ۳۸) را زیر لب زمزمه می‌کنند (شکورزاده، عقاید، ۱۶۲). مادران قشقایی نیز با پای برهنه درون تشت آب می‌ایستند و قرآن به دست می‌گیرند و گاه به علامت التماس، به درگاه خداوند چارقد از سر برمی‌دارند و به آسمان می‌نگرند (کیانی، ۲۵۵). در روستای ابیانه هنگام ختنه، مادر کودک از خانه خارج می‌شود تا صدای کودک را نشنود (نظری، ۵۴۳). در میان گزارشهایی که از شهرهای مختلف دربارۀ این جشن وجود دارد، فقط در سمنان چنین روایت شده که به جز مادر، پدر کودک نیز در حین ختنه پاهای خود را در میان آب قرار می‌داده است (احمدپناهی، ۲۶۲).

یکی از باورهای پیرامون این جشن، سیلی زدن کودک به صورت دلاک برای کاهش درد و بهبود زخم است. این جلوه بیشتر در مناطق لرنشین (کرزبر، ۳۰۲)، و در میان اعراب خوزستان (پورکاظم، ۲۱۲) و قشقاییها (کیانی، همانجا) وجود دارد که معمولاً با دادن انعام از جانب پدر کودک جبران می‌شود. به نوشتۀ برخی پژوهشگران، ریشۀ تاریخی این مسئله چنین است که هرگاه مهتری کهتری را به ناحق بیازارد یا تنبیه کند و یا ناسزا گوید، برای دلجویی از وی باید انعام یا خلعتی به او ببخشد؛ از این‌رو ست که دلاکان از این سیلی ناراحت نمی‌شوند (سرلک، همانجا).

یکی دیگر از باورهای پیرامون ختنه‌سوران، اعتقاد به زوج یا فرد بودن تعداد ختنه‌شوندگان است. این باور باعث به وجود آمدن آیینی کارکردی و ارزشی شده است. به باور اکثریت مردم مناطق مختلف ایران، شمار ختنه‌شوندگان باید فرد باشد، ازجمله در بروجرد (کرزبر، همانجا) و سقز کردستان (فاروقی، ۲۹۱). ازاین‌رو، اغلب خانواده‌هایی که تعداد کودکانشان زوج بود، پسربچۀ بی‌بضاعتی را با موافقت خانواده‌اش همراه کودکان خود ختنه می‌کردند تا ضمن استواری این باور، هم از ثوابی بهره‌مند شوند و هم کودک خود، احساس دل‌تنگی نکند؛ در این صورت، همۀ تدارکات لازم برای کودک مهمان نیز رعایت می‌شد (رضایی، ۳۵۵؛ مستوفی، ۱ / ۲۰۶- ۲۰۸).

مردم برخی مناطق خراسان بر این باورند که تعداد ختنه‌شوندگان نباید زوج باشد و به حکم ضرورت اگر زوج بود، خروسی را بلافاصله سر می‌برند تا خون دیگری ریخته شود و اجل از فرزند ایشان درگذرد (شکورزاده، همان، ۱۶۸- ۱۶۹). اهالی ممسنی فارس (مجیدی، ۵۰۶) مانند مردم بیرجند (رضایی، همانجا) از مناطقی هستند که به زوج بودن شمار ختنه‌شوندگان باور دارند. در ایل سنجابی کرمانشاه، افراد سرشناس طایفه کودکان بی‌بضاعت یک آبادی را جمع می‌کنند و در یک مجلس، آنان را ختنه می‌کنند («آداب»، ۲۴۲). در بین عشایر قشقایی نیز از آنجا که مخارج ختنه‌سوران سنگین است، برای کمتر شدن مخارج و راحتی کار، چند کودک را با هم ختنه می‌کنند (کیانی، ۲۵۶).

خراسانیها بچۀ ختنه‌شده را همچون زن زائو می‌دانند و بر این باورند که تا ۴۰ روز نباید او را تنها بگذارند، زیرا آل به سراغش می‌آید و جگر او را می‌دزدد (شکورزاده، همان، ۱۶۸). مردم جهرم نیز بر این باورند که کودک ختنه‌شده را باید از چشم زن حائض و مرد جنب دور نگه داشت، زیرا زخمش دیر خوب می‌شود (طوفان، ۱۴۴).

یکی دیگر از باورهایی که پیرامون این جشن شکل گرفته، گره‌گشایی است. در بوشهر در گذشته، بر این باور بودند که زنان نازا لباسشان را زیر پای کودک قرار دهند تا خون ختنه بر آن ریخته، و گره از کار آنان گشوده شود (حمیدی، جعفر، ۲۸۱). در مقابل، ترکمنها ختنه‌سوران را مانعی برای زایش می‌پنداشتند و زمانی که عروسی و ختنه‌سوران قرین بود، آن را خوش‌یمن نمی‌دانستند و آن را باعث نازایی عروس می‌پنداشتند؛ ازاین‌رو، در طول عمل ختنه، عروس را در اتاق محل ختنه می‌نشاندند و برای جلوگیری از حایل شدن ارواح شریر بین عروس و پسر، مردم قیچی به هم می‌زدند (معطوفی، ۳ / ۲۰۴۶). برعکس در پیرسواران، سعی می‌شد که ختنه‌سوران مقارن جشن عروسی باشد تا از ساز و دهل صاحب عروسی استفاده شود (رسولی، ۳۲۳).

از دیگر باورها که روایتهایی از آن در کازرون آمده، این است که بر گردن کودک «چل بسم‌الله» می‌آویزند و پارچه‌ای سبز بر او می‌گذارند و تشتی مسی زیر پای کودک قرار می‌دهند و شمشیری را بر اطراف می‌گردانند؛ از او مراقبت می‌کنند تا اجنه و پریان خود را در قالب گربه به او عرضه نکنند؛ نیز کودک ختنه‌نشده را نجس پنداشته، ظرف غذایش را جدا می‌کنند (حاتمی، ۶۱). اهالی نوبران ساوه نیز پسران ختنه‌نشده را ارمنی می‌دانند (سالاری، ۲۰۴). مردم ابیانه بر این باورند اگر کودک سنت‌شده متولد شود، باید حکم شرعی اجرا شود و مقدار کمی از پوست آلت او بریده شود (نظری، همانجا).

یکی دیگر از باورهای این جشن، دادن سور برای ختنه از جانب پدر کودک است که در صورت عدم اجابت، بر این باورند که پیش از عروسی پسرش خواهد مرد (کتیرایی، ۶۴).

ختنه‌سوران به جز جلوه‌های آیینی، در ادبیات شفاهی ایران نیز بازتاب دارد؛ مثلاً گیلانیها آدم ختنه‌نشده را کافر می‌پندارند و در افواه عمومیِ آن منطقه، فرد طماع را در اصطلاح «ختنه‌نکرده» می‌گویند (پاینده، ۳۸). امیرقلی امینی نیز مَثَل «ختنه‌سوران قاضی است» را ضبط کرده، و آن را معادل دم و دستگاه راه انداختن تعبیر کرده است (ص ۲۲۱). دهخدا همین مثل را به مزاح، احتفال و اجتماعی بی‌جا و بی‌محل معنی کرده است (۲ / ۷۱۶). در فرهنگ سخن، این مثل انجام گرفتن امری که مقصود اصلی است، در پوشش امری دیگر تعبیر شده است (انوری، ذیل ختنه‌سوران)؛ این مثل بیشتر در موقعیت سورچرانی به کار می‌رود ( لغت‌نامه، ذیل ختنه‌سوران).

 

مآخذ

«آداب و رسوم و اعتقادات عامه»، ایرانشهر، تهران، ۱۳۴۲ ش، ج ۱؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد، آیینهای گذر در ایران، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ همو و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ الگود، سیریل لوید، طب در دورۀ صفویه، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فرهنگ مردم لرستان، به کوشش سعید شادابی، خرم‌آباد، ۱۳۷۷ ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ همو، فرهنگ لکی، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ بحرینی‌نژاد، عبدالحسین و حیدر دوراهکی، بندر دیّر، قم، ۱۳۸۲ ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛ بلوکباشی، علی، «زایمان»، پیام نوین، تهران، ۱۳۴۴ ش، شم‌ ۷؛ بهالگردی، عبدالله، «ختنه‌سوران در بیرجند»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۲ ش، شم‌ ۱۴؛ بهروزی، علی‌نقی، واژه‌ها و مثلهای شیرازی و کازرونی، شیراز، ۱۳۴۸ ش؛ بیگدلی، محمدرضا، ترکمنهای ایران، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، اسلام در ایران، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ پورکاظم، کاظم، جامعه‌شناسی قبایل عرب خوزستان، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، ۱۳۸۵ ش؛ حمیدی، جعفر، فرهنگ‌نامۀ بوشهر، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ دایرةالمعارف تشیع، به کوشش احمد صدر حاج سیدجوادی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دبا؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ رید، اولین، انسان در عصر توحش، ترجمۀ محمود عنایت، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ شادابی، سعید، فرهنگ مردم لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۷۷ ش؛ شاه‌حسین بن غیاث‌الدین، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، «رسمی کهن و شش‌هزار ساله»، کتاب پاژ، مشهد، ۱۳۷۱ ش، شم‌ ۵؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ طاهباز، سیروس، یوش، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ طباطبایی‌فر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ طوسی، محمد، النهایة، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهـران، ۱۳۴۳ ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، ۱۳۸۱ ش؛ عربستانی، مهرداد، تعمیدیان غریب، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ عناصری، جابر، تجلی دوازده ماه در آیینۀ اساطیر و فرهنگ عامۀ ایران، مرند، ۱۳۷۴ ش؛ فاروقی، عمر، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، سقز، ۱۳۶۹ ش؛ فرانکلین، ویلیام، مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ قرآن کریم؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ گلی، امین‌الله، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ لانتیه، ژاک، دهکده‌های جادو، ترجمۀ مصطفى موسوی (زنجانی)، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ لرها، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ لوبن، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمۀ محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، ۱۳۳۴ ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ مجیدی کرائی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای ممسنی، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ محقق حلی، جعفر، شرائع الاسلام، ترجمۀ ابوالقاسم بن احمد یزدی، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، ۱۳۴۷ ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ میلر، و. م.، تفسیر انجیل لوقا، تهران، ۱۹۳۴ م؛ نازک‌کار، ژینوس، آیین و رسوم رایج در تاریخ بیهقی و در عهد غزنوی، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب ایران، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین بختیاری، اصفهان، ۱۳۵۴ ش؛ همو، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، ۱۳۵۷ ش؛ نیکیتین، و.، کرد و کردستان، ترجمۀ محمد قاضی، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ ویکز، ریچارد، دانشنامۀ اقوام مسلمان، ترجمۀ معصومه ابراهیمی و پیمان متین، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ نیز:

 

Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, ۱۹۱۱; Aubin, E., La Perse d'aujourd'hui, Paris, ۱۹۰۸; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, ۱۹۳۸; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, ۱۸۶۵; Tavernier, J. B., Voyages en Perse, Paris, ۱۹۳۰.

علی آنی‌زاده

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 66
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست