responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 380

چشمه

نویسنده (ها) : علی آنی زاده

آخرین بروز رسانی : یکشنبه 15 دی 1398 تاریخچه مقاله

چِشْمه، محل جوشیدن و روان‌شدن طبیعی آب از زمین. در ایران، آب به سبب کمبود و نیز قداستش در اسلام و ادیان پیش از آن، نقش مهمی در زندگی مادی و معنوی مردم داشته، و باورها، آیینها و شگفتیهای بسیاری دربارۀ آن شکل گرفته است (نک‌ : ه‌ د، آب؛ باران‌خواهی). به‌همین‌سبب، منابع آب ازجمله چشمه‌ها گرامی دانسته می‌شدند و آلوده‌کردن آنها از گذشته تاکنون ناروا تلقی می‌شود، چنان‌که در ارداویراف‌نامه، تصویری از دوزخیانی ارائه شده که گناهشان آلوده‌کردن چشمه‌ها با اندام چرک‌آلودشان بوده است (ص ۵۷).

مسلم است که وجود چشمه‌ها از عوامل شکل‌گیری آبادیها بوده است. در تهران سدۀ ۱۳ ق / ۱۹ م نیز یکی از معیارهای خانۀ خوب، نزدیکی به چشمه و دسترسی به مبدأ آب بوده است (شهری، ۳ / ۲۰۸).

چشمه‌ها از مهم‌ترین منابع طبیعی تأمین آب آشامیدنی انسانها (دیگار، ۱۳۸) و احشام، و نیز آب مورد نیاز برای شست‌وشوی ظروف، لباسها و غسل‌دادن مرده‌ها به شمار می‌روند (آل احمد، ۹-۲۲). چشمه اهمیت ویژه‌ای در آبیاری نواحی کوهستانی و پایکوهی دارد. در این مناطق، برای بهره‌برداری بیشتر، آب چشمه‌های کوچک و متعدد پس از هدایت به حوضها یا استخرها، از طریق جویها به باغها رسانده می‌شود (دبا، ۱ / ۷۷)؛ همچنین، پیش از این، چشمه‌ها سهم مهمی در پرکردن اوقات فراغت مردم داشته‌اند که از آن جمله می‌توان به برگزاری آزمون تحمل سردی آب چشمه‌ها اشاره کرد (باستانی، حاشیه بر ... ، ۸۷- ۸۸؛ نیز نک‌ : دانشنامه ... ، ۱۲ / ۲۸).

گرمی و سردی آب چشمه‌ها نیز معیاری برای پیش‌بینی هوا بوده، به‌نحوی‌که گرم‌شدن آن نشان بارانی‌بودن، و سردبودن بیش از حدش در روزهای بارانی، علامت بندآمدن باران به شمار می‌آمده است (عبدلی، ۱۳۵). تاورنیه در سفرنامۀ خود، از چشمه‌ها به‌عنوان میزانی برای سنجش مسافت در مشرق زمین یاد کرده است (ص 109). چشمه‌های آب گرم نیز بخش مهمی از «چشمه‌ها» به شمار می‌روند که در آغاز، مردم جوامع کهن از آنها برای استحمام بهره می‌بردند (دبا، ۱ / ۶۳)؛ اما بعدها با کشف خواص درمانی آنها، در شمار مراکز درمانی باارزش قرار گرفتند.

در طول تاریخ، وقایعی در ارتباط با چشمه‌ها اتفاق افتاده است که امروزه بخشی از تاریخ به کمک آنها روایت می‌شود. ازجمله در تاریخ قم آمده است که نیاسر را اردشیر بابکان بنا کرد و در چشمۀ آن سروتن بشست (قمی، ۷۶-۷۷). آوازۀ بسیاری از پهلوانان حماسی نیز با چشمه‌های رویین‌تن‌کننده در ارتباط است؛ چنان‌که در برخی روایتهای شفاهی، آمده است که اسفندیار را در کودکی، در چشمه‌ای فرو کردند که باعث رویین‌تنی او شد (انجوی، مردم ... ، ۲۰۵-۲۰۶).

نام برخی بزرگان نیز با نام چشمه‌ها پیوند خورده است، ازجمله نام‌گذاری انوشیروان به سبب روان‌شدن «چشمۀ نوش» که ۳۰۰‘۱ سال خشکیده بود و با خبر تولد او، دوباره روان شد (ذکاوتی، ۸۹-۹۱). چشمه نقطۀ عطف زندگی برخی اولیا و بزرگان نیز به شمار می‌رود؛ ازجمله هنگامی که حضرت ایوب (ع) از امتحان الٰهی سربلند بیرون آمد، به او وحی شد که پای بر زمین کوبد تا زیر پایش چشمه‌ای سرد و خوش‌گوار جوشد؛ سپس، از آن چشمه بنوشد و تن را شست‌وشو دهد تا سلامتی و جوانی به او بازگردد (پرتوی، ۲ / ۸۴۰-۸۴۱؛ نیز نک‌ : ادامۀ مقاله).

در سی‌سخت، از توابع کهگیلویه و بویراحمد، نیز چشمه‌ای به نام «چو کنم» (چه کنم) وجود دارد که مردم معتقدند وقتی کیخسرو از میان پهلوانان ایران ناپدید شد، پهلوانان در آن چشمه به جست‌وجوی او برخاستند. امروزه مردم باور دارند کنده‌های اطراف این چشمه، همان کنده‌هایی است که پهلوانانی که در پی کیخسرو رفته بودند، از برف و بوران به آنها پناه بردند (مجیدی، ۵۹۱-۵۹۲).

 

چشمه در زبان و ادبیات

در برهان قاطع، چشمه «جایی که از آنجا آب جوشد و روان شود» معنی شده است؛ البته در اصطلاح، معانی دیگری نیز دارد که موردنظر مطلب نیست؛ همچون سوراخ تنگ (ملک‌زاده، ۱۰۷)، مدتی بر هم نهادن و گشودن چشم (هدایت، رضاقلی، ۳۱۴)، حلقه، منبع، آب اندک، چیز اندک، ممر معاش، دهانۀ جراحت (معین)، بازی ماهرانه با میل زورخانه و یکی از نمایشهای روحوضی (وازیگاه، ۲ / ۱۳۳۳). همچنین دهستانهای بسیاری در مناطق مختلف ایران، ازجمله در خوی، اراک، راور کرمان، زاهدان و جز اینها به نام چشمه وجود دارد ( لغت‌نامه ... ).

واژۀ چشمه در ترکی، «بولاق» (عارف، ۱۲۰)؛ در کردی، «پلور»؛ و در بلوچی، «چَمَّک»، «چَشْمَک» و «زِی» است (آذرلی، ۸۷، ۱۴۲، ۱۴۹، ۲۱۲)؛ همچنین گویشوران کرمانشاه، بجنورد و سخن‌گویان به زبانهای سورانی و تاتی، چشمه را «کانی» یا «خانی»، ایلامیها «کِیَنی»، کاشمریها و قوچانیها «گانی»، نطنزیها «چِم» (همو، ۱۴۸، ۱۵۸، ۲۶۷، ۳۰۵، ۳۰۹)، و سیرجانیها «بَنُو» (آزادیخواه، ۸۴) می‌گویند.

در ادبیات فارسی، چشمه در معانی مجازی و استعاری خود بسیار به کار رفته (برای آگاهی بیشتر، نک‌ : لغت‌نامه) و تشبیهات بلیغی با آن آفریده شده است (سعدی، ۱ / ۹۶؛ حافظ، ۴۳۵)؛ همچنین، به تلمیح، از چشمه‌های خضر، کوثر و خورشید، در معانی عرفانی استفاده شده است (مولوی، ۱ / ۳۵، ۳۸؛ نظامی، مخزن ... ، ۲۲۵).

در ادبیات شفاهی، چشمه حضوری پررنگ دارد؛ برای نمونه، در ترانه‌های شفاهی، میعادگاه دلدادگان (نک‌ : دانای علمی، ۲۱۵؛ احمدپناهی، ۴۱۴، ۴۱۷؛ کوهی، ۷۳؛ همایونی، ترانه‌ها ... ، ۷۹، ۱۳۷؛ واعظ، ۲۴۰؛ میرنیا، ۴۴۵)، و در مویه‌ها و مرگ‌سروده‌ها، نشان زندگی است و خشک‌شدن آن به مرگ عزیزان تعبیر می‌شود (عسکری‌عالم، ۱ / ۹۰-۹۱). در افسانه‌ها نیز معمولاً محل تلاقی یا آشناییهای اولیه، و ورود افسانه به مرحله‌ای جدید برای کشف راز و گره‌گشایی داستان است (دانشنامه، ۱۲ / ۲۹)؛ همچنین، در برخی افسانه‌ها، انسانها یا جن و پریها در چشمه‌ها هویدا یا ناپدید می‌شوند (نک‌ : بهرنگی، ۹۴؛ درویشیان، ۷ / ۲۶۷)؛ در برخی دیگر، اژدها سرچشمۀ آب را می‌بندد و خوردن دخترها را شرط بازکردن موقت آب اعلام می‌کند (سادات، ۱۰۳). در افسانه‌ها، آب عنصر مادینگی، و اژدها عنصر نرینگی است و هرجاکه اژدها راه آب را می‌بندد و زمین دچار خشک‌سالی می‌شود، به‌گونه‌ای نشان پایان دورۀ مادرتباری است (اسدیان، ۳۲)؛ نیز در برخی افسانه‌ها، ازجمله افسانۀ چشمه‌پری، با رخت بربستن صمیمیتها، چشمه‌ها به سنگ بدل می‌شوند (هینلز، ۱۶۷؛ درویشیان، ۳ / ۳۳۵-۳۴۱).

چشمه در مثلها بازتاب گسترده‌ای دارد، مانند آب چشمه آب رحمت، آب قنات آب زحمت؛ آب رودخانه هم از چشمه است؛ از چشمه که آب می‌خوری، گِلَش مکن (ذوالفقاری، ۱ / ۱۷۳، ۱۷۶، ۲۸۶)؛ آب را همیشه از سرچشمه بخور (شاه‌حسینی، افتر ... ، ۱۰۷)؛ بزِ گر از سرچشمه آب می‌نوشد (لهسایی‌زاده، ۳۴۹)؛ چشمه باید از خودش آب داشته باشد، با آب ریختن چشمه نمی‌شود (هاشم‌نیا، ۱۰۸؛ سالاری، ۴۱۰)؛ و قوت آب از سرچشمه است (ذوالفقاری، ۲ / ۱۳۸۹).

در روایتی از لالاییها، حکایتی گفته می‌شود که در آن، چشمه نشان‌دهندۀ مرحلۀ گذار است: نامادریِ دختری او را به بهانۀ آب آوردن به کنار چشمه می‌فرستد و دخترک در آنجا، طی وقایعی گم می‌شود. پدر سالها به دنبال دختر می‌گردد تا اینکه صدای زنی را می‌شنود که سرگذشتی شبیه دختر او را برای بچه‌اش با زبان لالایی روایت می‌کند و پدر می‌فهمد که این زن همان دختر او ست (همایونی، فرهنگ ... ، ۴۶۸؛ مرادی، ۴۰). در این روایت، چشمه محل جدایی دختر از خانواده، و نقطۀ عطف داستان به شمار می‌رود.

 

چشمه در باورهای مردمی

در ایران، برخی از چشمه‌ها، به‌ویژه در مناطق کویری و کم‌آب تقدس داشته، و «با موجودی اهورایی یا باشنده‌ای اسطوره‌ای، پیر، امام و امامزاده پیوند دارند» (هینلز، ۴۳۲-۴۳۳)؛ شاید به همین سبب، آنها را «آب مراد» (دبا، ۱ / ۶۳) می‌نامند. عریضه‌نویسی برای امامان و سپردن آن به جریان آب چشمه‌ها و همچنین بنا کردن بقعه، مسجد، زیارتگاه و تکیه در کنار چشمه‌ها نیز نتیجۀ همین تقدس است (نک‌ : صداقت‌کیش، آبها ... ، ۹۴-۹۵)؛ همچنین، مردم با وضوگرفتن و نمازخواندن در کنار چشمه‌ها حاجت‌خواهی می‌کنند (احمد، ۱۴۴).

به نظر برخی پژوهشگران، این ارتباط بازماندۀ دوران «کاهن پزشکی» است که امروزه، باوری مذهبی یافته، بقاع جای معابد را گرفته است و چشمه‌ها به نام صاحبان آن بقاع نام‌گذاری شده‌اند (تائب، ۳۸)؛ مثل «چشمۀ امام زین‌العابدین» در کوه گنو بندرعباس که بقعه‌ای در کنار دارد (سدیدالسلطنه، ۱۸)؛ یا چشمه‌های «اوبای» و «اوبوئی» در اهرم و باغک تنگستان بوشهر، که زیارتگاه امامزاده جعفر و امامزاده میر احمد بن موسى کاظم در کنار آنها قرار دارد (حمیدی، ۲۵-۲۶).

جالب آنکه چشمه‌های مقدسی هم که نسبتی با امام یا امامزاده ندارند، معمولاً با سیده یا بانویی پاکدامن ارتباط دارند و به آنها کراماتی، مثل ظاهر شدن چشمه در طلب آب برای وضوگرفتن، یا غیب‌شدن و پناه‌بردنشان به چشمه برای حفظ عفت از دست نااهلان نسبت داده می‌شود؛ مثل چشمه‌های «گلشاخاتون» در رحق کاشان (هنرمند، ۲۵۹- ۲۶۸)، چشمۀ «آغا سیده میرخورشید» در سالستان گیلان (غلامی، ۵۸- ۵۹) و «چشمۀ فانوس» در اسک مازندران (راعی، ۵۲). پیشینۀ این ارتباط به پیش از اسلام برمی‌گردد؛ روایتی از باورهای بهدینان، شباهت ساختاری در نحوۀ پیدایش این چشمه‌ها را مسجل می‌کند؛ آنها معتقدند که زربانو، از شاهزادگان یزدی، عروس پادشاه پارس بود و پس از حملۀ اعراب گریخت، اما کسی او را پناه نداد؛ به ناچار، به کوه نارکی رفت و در آنجا غیب شد. در محل ناپدیدشدن او، چشمه‌ای جوشید و بعدها شخصی در کنار همان چشمه خواب دید که زربانو سفارش کرده است تا در آنجا زیارتگاهی بنا شود؛ ازاین‌رو، زیارتگاه نورکی در کنار همان چشمه ساخته شد (سروشیان، ۲۰۷).

در باور مردم، چشمه‌های مقدس با عوامل ماورایی و غیرطبیعی ارتباط دارند. سابقۀ این باور به پیش از اّسلام برمی‌گردد و بیشتر نامها و افسانه‌های نسبت داده شده به آنها در دورۀ اسلامی، در جریان تحول اعتقادی و دگرآیینی صورت پذیرفته است (میرشکرایی، ۱۷۴). در این میان، چشمه‌هایی که کرامت خود را از حضرت علی (ع) گرفته‌اند، بسیار پربسامدند. به همین سبب، چشمه‌هایی با نام «چشمه‌علی» در سراسر ایران وجود دارند که معمولاً به شکل مجموعه یا ترکیبی از چشمه با بقعه، درخت مراد، امامزاده، قدمگاه یا نیزه‌گاه‌اند.

مهرالزمان نوبان در پژوهشی، استانهای آذربایجان شرقی، همدان، کرمان و آذربایجان غربی را دارای بیشترین چشمه‌های منسوب به حضرت علی (ع) دانسته است (نک‌ : ص ۷۸). در کتب تاریخی، به‌وفور به وجود این‌گونه چشمه‌ها اشاره شده است؛ ازجمله گزارش یعقوبی در سدۀ ۳ ق / ۹ م در کتاب البلدان از چشمۀ ری، معروف به نهر موسى (ص ۵۱).

به باور مردم، «چشمه‌علی»ها قدمگاه حضرت علی (ع) به‌شمار می‌روند؛ مثل چشمۀ «اوبادعلی» شیراز، «چشمۀ محمد حنفیۀ» سوریان بوانات فارس (صداقت‌کیش، آبها، ۹۹، ۱۰۱) و «چشمۀ کنک ـ قدمگاه»، که عبدالحسین فرمانفرما در مسافرت‌نامۀ کرمان و بلوچستان (۱۳۱۱ ق) از آن یاد کرده است (ص ۳۳۰-۳۳۱)؛ گاهی نیز گفته می‌شود که این چشمه‌ها بر اثر نیزۀ حضرت جوشیده‌اند، مثل «چشمۀ سراب نیزه» در لرستان (اسدیان، ۱۳۹) و «چشمۀ نیزه‌گاه» در محلات که مردم معتقدند زمانی که حضرت فاطمه (ع) برای شستن لباس بچه‌هایش آبی نمی‌یابد، حضرت علی (ع) با نیزه به کوه می‌زند و این چشمه جاری می‌شود (ماسه، I / 229-230؛ صداقت‌کیش، همان، ۱۰۳).

در باور مردم، شماری از «چشمه‌علی»ها ازاین‌رو تقدس یافته‌اند که به امر خدا، برای رفع تشنگی حضرت علی (ع) پدید آمده‌اند، مثل «چشمۀ علی‌بالوق» گیلان که الئاریوس سیاح در ۱۶۳۶ م از آن یاد کرده است (نک‌ : ماسه، همانجا) و برخی دیگر همچون «چشمه‌علی» کلاته که به دعای حضرت، جوشیده و روان شده‌اند (موریه، ۲ / ۴۰۸). شماری از این‌گونه چشمه‌ها را نیز به اثر اصابت شمشیر، جای پیشانی حضرت علی (ع) و یا جای سم اسب ایشان ــ دلدل ــ منتسب می‌کنند (هدایت، صادق، ۱۶۹؛ اسدیان، همانجا؛ ماسه، I / 229).

گفتنی است که چشمه‌های مقدس دیگری نیز در ایران وجود دارند که به نام دیگر اولیای دین منتسب شده‌اند، مثل «چشمۀ رسول‌الله» روستای کشک در آباده، نیز در اقلید که آنها را قدمگاه و جای اثر دست حضرت می‌دانند و جیمز موریه نیز آن را توصیف کرده است (۲ / ۱۵۷؛ نیز نک‌ : صداقت‌کیش، همان، ۱۰۰-۱۰۱)؛ همچنین، «چشمۀ قدمگاه» بین مشهد و نیشابور که خانیکف سبب وجودی آن را وضوگرفتن حضرت رضا (ع) گزارش کرده است، یا «چشمۀ هفت‌تن» شیراز که بینینگ از آن نام برده، و از قول اهالی گزارش کرده که حضرت مهدی (ع) آن را ایجاد کرده است (نک‌ : ماسه، I / 230؛ نیز صداقت‌کیش، همان، ۱۰۰، ۱۰۳).

البته این تقدس‌زایی محدود به پیامبران و اولیا نیست و گاه سید یا پیری فرزانه، یا مبارزی مردمی که سرنوشت او با چشمه پیوند خورده است، موجب تطهیر و تبرک چشمه می‌شود؛ مثلاً در دارستان رودبار، چشمه‌ای به نام «محمدجوب» یا «محمدچشمه» وجود دارد که به نام بقعۀ مزار آقا سید محمد از سادات و نزدیکان سید جلال‌الدین اشرف نام‌گذاری شده است. پس از شهادت سید محمد، مطابق وصیتش، او را با آب این چشمه غسل دادند و در صندوقی به سپیدرود سپردند. از آن پس، چشمه مقدس شد و مردم در پاکیزه نگاه داشتن آن کوشیدند (پوراحمد، ۷۳).

مقدس‌بودن چشمه‌ها سبب شده است که نه‌فقط خود آنها، بلکه درختان اطراف و حتى ماهیهایشان نیز مورد احترام قرار بگیرند و تقدس داشته باشند (صداقت‌کیش، همان، ۹۴-۹۵). دربارۀ ماهیهای چشمه‌های مقدس دو نوع باور وجود دارد: نخست آنکه ماهیها را نباید شکار کرد، زیرا صید آنها سبب مرگ صیاد می‌شود، مثل ماهیهای چشمۀ رسول‌الله در اقلید و چشمۀ قریۀ نوبران که جیمز موریه (همانجا) و ادیب‌الملک (۱۲۷۳ ق) (ص ۱۷) به آنها اشاره کرده‌اند؛ و بنا بر باوری دیگر، ماهیهای این چشمه‌ها درمان‌بخش‌اند، مثل ماهیهای «حوض ماهی» شیراز که ماهیهای ریز آن را زنان پس از زایمان، برای درمان یرقان استفاده می‌کنند (صداقت‌کیش، همان، ۹۵). معمولاً تصور خاصی از این ماهیها وجود دارد؛ مثلاً نوار یا حلقۀ زرینی در دهان و یا خطی سفید دور شکم دارند (نوبان، ۷۸؛ ماسه، I / ۲۲۹). همین باور گاه موجب برگزاری آیینی ویژه شده است. مثلاً مردم شیراز بر این باورند که در چهلمین روز بهار، ماهی قرمزی که حلقه‌ای طلایی در بینی دارد، از آب بالا می‌پرد؛ به همین سبب، در این روز کنار چشمه جمع می‌شوند، آش نذری «دیگ‌جوش» بار می‌گذارند و در چشمه آب‌تنی می‌کنند (صداقت‌کیش، آبها، ۹۶). باورهایی که دربارۀ چشمه‌ها و عناصر وابسته به آن وجود دارد، می‌تواند زمینـه‌ای ماوراءالطبیعی ـ عرفـی داشته باشد؛ تقدسی مدبرانه که موجب حفظ و تضمین بقای آنها شده است (دانشنامه، ۱۲ / ۲۹).

کمبود آب و خشک‌سالی یکی از معضلات اجتماعی ایران در دوره‌های مختلف تاریخی به شمار آمده، و به همین سبب، خشک‌شدن چشمه‌ها همواره از دغدغه‌های مردم، به‌ویژه در جوامع سنتی بوده است. این مسئله از یک‌سو، بستری مناسب برای انتساب چشمه‌ها به معجزات و کرامات اولیا و قدیسان فراهم آورده (همان، ۱۲ / ۲۸- ۲۹)، و از سوی دیگر، موجب شده است که این بحران به امور مختلف نسبت داده شود. در افسانه‌های ایرانی، بارها از خشک‌شدن چشمه‌ها به سبب ظلم پادشاهان، به‌ویژه به ناحق ریختن خون سیاوش سخن به میان آمده است (ذکاوتی، ۹۰).

در باور مردم، قمارکردن، شراب نوشیدن و عمل ناشایست انجام‌دادن بر سر چشمه‌ها، و همچنین تبرزدن بر درختان اطراف چشمه‌های مقدس سبب قهر پریان و بستن مجرای آب از سوی آنها می‌شود و راه روان‌ساختن آن، دعا نوشتن برای چشمه، قربانی و نذر و نیاز کردن است (نک‌ : فروتن، علی‌آباد ... ، ۵۴۸؛ حسینی، ۱۲۶؛ عسکری‌عالم، ۲ / ۳۷- ۳۸؛ پوراحمد، همانجا). نواختن موسیقی و شادی‌کردن نیز ازجمله اموری است که قهر چشمه را از بین می‌برد. در تحفة الغرائب (ص ۲۱۲-۲۱۳) و عجایب المخلوقات (قزوینی، ۱۸۰)، از چشمه‌ای بین اسفراین و جرجان نام برده شده است که مردم برای روان‌ساختن آن، لباس خوب می‌پوشیدند و همراه با ساز، شادی و سماع می‌کردند؛ البته، دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی با ذکر دلیلهایی، کم و زیادشدن و جریان متناوب آب چشمه‌ها را فرورفتن آب در زمین دانسته‌اند (ص ۳۴۹).

دعاکردن، نمازخواندن، دخیل‌بستن، شمع و چراغ‌افروختن، قربانی‌کردن، آش نذری پختن، گستردن سفرۀ نذری و برگزاری مجلس روضه‌خوانی در کنار چشمه پس از برآورده شدن نذر، از عمومی‌ترین جلوه‌های نذر و فدیه به شمار می‌روند (نوبان، همانجا). از دیرباز، قربانی‌کردن گاو یا گوسفند کنار چشمه برای ادای نذر، به‌ویژه به منظور روان‌شدن چشمۀ خشک‌شده، از آیینهایی رایج در ایران بوده، و در برخی نقاط، با ساز و دهل و پای‌کوبی اجرا می‌شده است (اسدیان، ۱۳۹؛ هینلز، ۴۳۳). هرودت دربارۀ احترام ایرانیان به آب، به رسم فدیه و نیاز اشاره کرده است؛ استرابن نیز می‌نویسد: هنگامی که ایرانیان برای فدیه و نیاز به کنار رود، جویبار، چشمه یا دریا می‌روند، خندق حفر کرده، در آنجا قربانی می‌کنند و توجه دارند که آب به خون آلوده نشود (نک‌ : عفیفی، ۴۰۲؛ اسدیان، ۳۳)؛ اما اعتمادالسلطنه در مرآة البلدان، ضمن اشاره به رسم قربانی در «چشمۀ سلیمان» دوساری جیرفت، گزارشی خلاف استرابن آورده است. به گزارش او، معتقدان در آنجا، نذر و قربانی می‌کنند و خون قربانی را در آب می‌ریزند و بر این باورند که اگر مارها و ماهیهای چشمه از خون بخورند، قربانی‌شان پذیرفته می‌شود و حاجتشان برآورده می‌گردد (۴ / ۲۲۱۰).

جلوه‌های قربانی‌کردن بر سرچشمه‌ها در ایران متفاوت است؛ مثلاً نذرداران سرچهان بوانات و آباده بر سر چشمه‌های محمد حنفیه و شاه قنداب، گوسفندی را قربانی می‌کنند و گوشت آن را همان‌جا بین زائران تقسیم می‌کنند (صداقت‌کیش، همان، ۱۰۱). در روستای خورم‌آباد اراک، قربانی‌کردن کنار چشمه طی رسمی به نام «سراوبه» یا «سراوار» صورت می‌گیرد؛ بدین ترتیب که ۷۰ روز پس از نوروز در روز جمعه، مردم کنار چشمه جمع می‌شوند و با ساز و دهل و شادی گوسفند قربانی می‌کنند. این رسم به‌منظور آب‌شدن برفها و جاری شدن دوبارۀ چشمه‌ها برگزار می‌شود (نک‌ : همو، «قناتها ... »، ۴۲).

در باور برخی از مردم، چشمه‌ها جایگاه پریان‌اند؛ ازاین‌رو، چشمه‌های مختلفی به نام «چشمۀ جن» به عوامل ماوراءالطبیعی نسبت داده می‌شوند (برای آگاهی بیشتر از عناوین چشمه‌ها، نک‌ : اسدیان، ۳۲، ۱۳۹). براساس این باور، بیشتر مردم، ازجمله مردم ایل مامش (اشنویه)، شب‌هنگام، رفتن به سرچشمه‌ها را شوم می‌دانند (میرنیا، ۲۴۳). برخی نیز معتقدند که به‌سبب ممانعت از آسیب‌رسانی جن و پری، هنگام خوردن آب از چشمه‌ها نباید خم شوند (کیایی، ۵۲). هانری ماسه نیز به نحوست خوابیدن کنار چشمه‌ها، به‌خصوص در شبها، به دلیل رفت‌وآمد جن و پری اشاره کرده است (I / ۲۲۸؛ نیز نک‌ : ه‌ د، پری).

در ایران باستان، مردم به زیارت چشمه‌ها می‌رفتند و پس از نوشیدن آب، سکه‌ای در آن می‌انداختند (بختورتاش، ۳۱). امروزه این آیین در بسیاری از چشمه‌ها، ازجمله فین کاشان، حوض ماهی شیراز و جز اینها دیده می‌شود. شاید همین باور باعث شده است که مردمْ برخی چشمه‌ها را در دستیابی به مکنت و ثروت مؤثر بدانند؛ برای نمونه، مردم کازرون معتقدند در کوه مست، غاری پر از جواهرات وجود دارد که پریان از آن مراقبت می‌کنند و اگر کسی بخواهد به آن دست یابد، باید ۷ شب مهتابی که ماه کامل باشد، در دو چشمۀ «اِو نَرَک» و «هُلق»، خود را با سدر بشوید و در شب آخر، بدون ترس و بی‌آنکه به صدایی اعتنا کند، از کوه بالا برود، دراین‌صورت، ازمابهتران او را از ۷ خُم خسروی بهره‌مند می‌سازند (حاتمی، ۹۲-۹۳).

در باورهای مردم ایران، بسیاری از آبها نر و ماده‌اند. خاستگاه این باور را باید در نر و ماده بودن اپم‌نپات، اناهیتا و اردی‌وخشه جست‌وجو کرد (هینلز، ۴۳۳). بنا بر این باور، یکی از راههای باروری آبها، عروسی قنات بوده که تا چندی پیش، در بیشتر نقاط ایران رواج داشته (صداقت‌کیش، همان، ۳۶) و راه روان‌ساختن چشمه‌های خشک‌شده، زن یا شوهردادن آنها بوده است (هینلز، همانجا). امروزه نیز در باور مردم، چشمه‌ها نرینه یا مادینه‌اند. برای نمونه، مردم بزرگ‌ترین چشمه از چشمه‌های آب گرم روستای کپرگۀ بروجرد را ماده، و چشمه‌های کوچک اطراف آن را نر می‌دانند (اسدیان، ۳۴).

یکی دیگر از باورهای عمومی دربارۀ چشمه‌های مقدس، اعتقاد به نقش این‌گونه آبها در باروری و برکت‌افزایی است؛ ازاین‌رو، افزون بر آنکه زنان برای فرزندآوری از این آب بهره می‌برند، کشاورزان نیز مقداری از آن را در مزرعۀ خود می‌پاشند (نک‌ : پوراحمد، ۷۳-۷۴؛ صداقت‌کیش، آبها، ۹۵). دامداران نیز بهره‌گیری از آب چشمه‌های مقدس را برای مصون‌داشتن دامهای خود از بیماریها و نیز افزونی زادوولد و ثمرۀ دامهایشان مؤثر می‌دانند؛ برای نمونه، عشایر قشقایی، باصری و عرب فارس وقتی به آرامگاه کورش می‌رسند، دامهای خود را دور آن طواف می‌دهند؛ سپس مقداری از خاک اطراف آرامگاه را برمی‌دارند و با آب چشمۀ کنار آرامگاه گِل رقیقی درست می‌کنند و روی دامهای خود می‌ریزند (همو، آرامگاه ... ، ۱۰۸- ۱۰۹).

 

چشمه و آیینها

تقدس چشمه‌ها با بسیاری از آیینها، ازجمله نوروز پیوند دارد. در بسیاری از مناطق ایران، آب سفرۀ هفت‌سین را دختران باکره از چشمه می‌آورند. برخی پژوهشگران این آیین را یادمان آب‌دزدیدن از دو نیک‌بخت امشاسپندان، هَئورْوَتات و اَمِرِتات، برای شاه در نوروز می‌دانند و آن را به الٰهۀ اناهیتا و دوشیزگی آن نسبت می‌دهند (نک‌ : رضی، جشنها ... ، ۱۷۵-۱۷۶). طبق این باور، اهالی مجن شاهرود پس از تحویل سال، به همراه دامهایشان به چشمۀ مُرگینی می‌روند و برای تبرک دست و پای خود را با آب چشمه می‌شویند (شریعت‌زاده، ۴۶۴). چشمه‌ها در ایام نوروز، به‌ویژه سیزده‌بدر، محل تفرج ایرانیان است؛ برای مثال اهالی محمودآباد و منصورآباد شیراز در این روز و ۳ روز سه‌شنبه از ایام نوروز، برای تفریح به سرچشمۀ اوبادعلی می‌روند، و آش رشته و شیربرنج می‌پزند (صداقت‌کیش، آبها، ۹۹-۱۰۰).

مازندرانیها براساس تقویم محلی خود، در شب بیس شش نورزماه (ه‌ م)، برای آمرزش اموات بر سرِ چشمه‌ها، در سقاخانه‌ها و مسجدها و نیز درگاهِ خانه‌ها «سو» (مشعل) می‌گذارند (بلوکباشی، ۸۸).

درگذشته نیز که جشن آبریزگان (آب‌پاشان) برگزار می‌شد، مردم ۹۱ روز پس از نوروز، به چشمه‌ها، باغها و جاهایی که مظهر قنات و چشمه بود، می‌رفتند و به روی یکدیگر آب می‌ریختند (پاینده، ۶؛ عناصری، ۴۶). تیرماسیزده (ه‌ م) آیین ستایش ایزد آب است (پاینده، همانجا)؛ ازاین‌رو، مردم مازندران در این آیین طی تشریفاتی، برای تفأل از چشمه‌ها آب می‌آورند، سپس با خواندن اشعار امیری یا تبری، فال هریک از حاضران، از زبان چشمه بازگو می‌شود (دانای علمی، ۲۶۳-۲۶۵؛ اکرمی، ۹۱؛ پاینده، همانجا). در سیاهکل، به آبی که به نیت فال‌گیری تیرماسیزده از چشمه‌ها آورده می‌شود، «لال آب» گفته می‌شود (بشرا، ۲ / ۳۸-۴۱).

در مناطقی از ایران، پایان پاییز با جشن همراه است. مردم درۀ میانۀ سفلا، روستایی در ملایر، شب سی‌ام آذر را «چله‌زری» می‌نامند و آن را جشن می‌گیرند. چند روز پیش از جشن، زنها همۀ فرشها، لباسها و ظرفهای خود را به سر چشمه می‌برند و نخستین ظرف یا لباسی را که در چشمه می‌گذارند، به عشق سلیمان پیغمبر نیت می‌کنند؛ به اعتقاد آنها، همچنان‌که آب چشمه گردوغبار را می‌شوید، نحسی و غم را از زندگی آنها نیز پاک می‌کند. در شب چله‌زری بانوی خانه جامی را از چشمه پر می‌کند و سر طاقچه روبه‌قبله می‌گذارد تا با جشن چله‌زری، عروس ده را بدرقه کند (انجوی، جشنها ... ، ۲ / ۲۳۱).

آیین چهارشنبه‌سوری نیز با چشمه پیوندی ویژه دارد؛ آوردن آب از چشمه، پریدن از روی چشمه، وضوگرفتن و آب‌تنی کردن در آن پربسامدترین جلوه‌های این پیوند است. آوردن آب از چشمه در چهارشنبه‌سوری در کاشان، به «آب چهارشنبه» موسوم است (اخوان، ۱۵۰). مردم آذربایجان بر این باورند که در شب چهارشنبه‌سوری، طبیعت نو می‌شود؛ پس برای دورریختن آب کهنه و شستن ظرفها با آب تازه، صبح این روز، پیش از طلوع آفتاب، کوزه‌ای را از چشمه پرآب می‌کنند و ۷ سنگ‌ریزه داخل آن می‌اندازند تا سنگها را سال بعد دوباره عوض کنند. دخترانی که به نیت بخت‌گشایی از چشمه آب چهارشنبه می‌آورند، ضمن نیت، انگشت دو دست خود را با ریسمان می‌بندند و چند بار از روی چشمه می‌پرند، سپس ریسمان را در چشمه می‌اندازند (اشراقی، ۱۲-۱۴). ریختن سنگ‌ریزه در کوزه‌ای که از آب چشمه پر شده، در آیینهای دیگر نیز دیده می‌شود.

عشایر ایل سنگسر سمنان نخستین روز هر ماه را به‌عنوان «ورمز» (اورمزد یا هورمزدروز) مبارک می‌دانند. در این روز، زنان بادیه‌های مسی را از چشمه پرآب می‌کنند و به شمار افراد خانواده و به نیت سلامتی آنها، سنگ‌ریزه در بادیه‌ها می‌ریزند. این آب را «ورمزی او» و یا «آب ورمزی» می‌گویند و آن را شفابخش می‌دانند (شاه‌حسینی، ایل ... ، ۲۵۲).

گیلانیها پیش از فرارسیدن چهارشنبۀ آخر سال، کوزۀ خود را از ۷ چشمۀ مختلف پر کرده و تا آن روز پنهان می‌کنند؛ سپس، در این روز، ۳ بار از روی آن می‌پرند و به نیت برکت‌افزایی، جرعه‌ای از آب را می‌نوشند و اندکی به سر و بدن خود می‌زنند، و کمی نیز در مزرعه می‌پاشند و مشتی به نیت آب‌سالی به آسمان می‌افشانند؛ همچنین، کمی از این آب را که هفت‌کوثر نامیده می‌شود، با آب بیشتری مخلوط می‌کنند و برای پرپشت‌شدن مو سر خود را با آن می‌شویند؛ سپس روز سیزده‌بدر این کوزه را می‌شکنند و به ۷ قسمت تقسیم می‌کنند و در کنار ۷ چشمۀ مختلف می‌اندازند (بشرا، ۱ / ۷۲-۷۳).

مردم تات‌زبان کلور خلخال نیز به نیت برآورده شدن مراد خود، غروب چهارشنبه‌سوری، پس از آتش‌افروزی از چشمه آب برمی‌دارند و بی‌آنکه در مسیر بازگشت به پشت سر خود نگاه کنند، به خانه می‌روند. سپس با آن آب وضو می‌گیرند و بقیۀ آن را در ناودان پشت‌بام می‌ریزند (عبدلی، ۲۳۰). هانری ماسه نیز به آب‌تنی کردن در حوض ماهی سعدیۀ شیراز در آخرین چهارشنبۀ سال اشاره کرده است (I / ۱۵۱).

چشمه‌ها چنان با آیین چهارشنبه‌سوری درآمیخته‌اند که نام برخی از آنها به این آیین موسوم شده است. در مرآة البلدان، از چشمه‌ای به نام «چشمه‌سوری» در تویسرکان نام برده شده است که اهالی در روز چهارشنبۀ آخر صفر، برای تفرج به آنجا می‌رفتند، به درختان اطراف چشمه پارچه گره می‌زدند و مراسم چهارشنبه‌سوری را کنار چشمه برگزار می‌کردند (اعتمادالسلطنه، ۴ / ۲۲۱۰-۲۲۱۱).

چشمه‌ها از دیرباز شفابخش دردها و برآورندۀ نیازها بوده‌اند؛ ازاین‌رو، توسل به موکل آب و یاری‌طلبیدن از آن در بسیاری از آیینها، ازجمله باران‌خواهی (ه‌ م) مشاهده می‌شود. آیینهای باران‌خواهی بسیار متنوع‌اند و نثارکردن چیزی در آب چشمه، در زمرۀ مراسم کهن باران‌خواهی در جهان به شمار می‌رود؛ به همین سبب، از چشمه‌های سراسر دنیا اشیاء نذری فراوانی به دست آمده است (بشرا، ۲ / ۹۲).

در ادبیات زردشتی نیز روایتهایی از نحوۀ طلب باران وجود دارد؛ مثلاً براساس خواب همسر نوشیروان، باید ۳ تن پارسا به چشمۀ کبکان بروند و با نیایش و نثار شیر، شکر، گلاب و سداب در آب چشمه، از خداوند طلب باران کنند (رضی، ادبیات ... ، ۱۱۸). تقدیم خوردنیها و اشیاء به چشمه‌ها برای طلب باران، ساختار خود را تا امروز حفظ کرده است؛ بدین‌منظور، اهالی وفس کمیجان آردهایی را که کودکان جمع‌آوری کرده‌اند، به درون چشمه یا قنات می‌ریزند و یا از آن آش رشته می‌پزند و با این باور که جریان آب صدای آنها را به خدا می‌رساند، آش را نیز به درون چشمه یا چاه یا قنات می‌ریزند (عارف، ۱۱۲؛ برای نمونه‌های بیشتر، نک‌ : ه‌ د، باران‌خواهی).

در اساطیر ایرانی، آب مؤنث است و هر چشمه ایزدبانویی دارد. ازآنجاکه چشمه‌ها مانند دختران، باکره‌اند، از دیرباز، آب آوردن از چشمه کار زنان بوده (بهار، ۲۸۷)، و این وظیفه در مناطق روستایی و عشایری تا به امروز نیز استمرار یافته است. چشمه‌ها بهترین مکان برای دیدار، تبادل اخبار و رایزنی میان زنان بوده، و گاه فرصتی را برای دلدادگی و همسرگزینی دختران ایجاد کرده است (پهلوان، ۱۸۵؛ دانشنامه، ۱۲ / ۲۸). ترانه‌های شفاهی، به‌ویژه دوبیتیها، سرشار از تصویرهای عاشقانه‌ای از ناز و کرشمۀ دختران و دلدادگیهایی است که بر سر چشمه‌ها به هنگام آب آوردن اتفاق افتاده است. در روستاهای انار و فتح‌آباد کمیجان، چشمه مکانی آیینی برای انتخاب همسر به شمار می‌رود و این امر، طی رسمی به نام بولاق (چشمه) شکل می‌گیرد؛ به این نحو که پسر دلداده باید ریگی را به کوزۀ دختر مورد علاقه‌اش بزند و اگر جواب رد بشنود، با شکستن کوزۀ دختر در سر چشمه، اعتراض خود را به گوش خانوادۀ دختر برساند (عارف، ۱۲۰-۱۲۱).

چشمه نه‌تنها با موضوع انتخاب همسر که با بخت‌گشایی، آداب عروسی و پس از آن، فرزندآوری نیز پیوند دارد. محمود دانشور، جهانگرد ایرانی، شرح مفصلی از آیین باطل‌السحر و آب‌تنی کردن دختران شیرازی در حوض ماهی سعدیه، به‌منظور بخت‌گشایی ارائه کرده است (۲ / ۴۰-۴۵)؛ آیینی که حتى در میان کلیمیان شیراز نیز رواج دارد (صداقت‌کیش، آبها، ۹۵، ۹۷). معتقدان به چشمۀ «اوبادعلی» شیراز در روزهای عزاداری محرم، عروسکی در گهواره‌ای پارچه‌ای می‌گذارند و آن را به چشمه می‌برند، به امید آنکه تا سال آینده ازدواج کنند و بچه‌دار شوند (همان، ۱۰۰). درگذشته، حمام‌کردن و اصلاح سروصورت دامادهای بلوچی نیز در کنار چشمۀ آب صورت می‌گرفت (ناصری، ۱۲۳) و کردها نیز نوعروس را پس از ۳ روز به سر چشمه می‌بردند و او با این نیت که ۷ پسر به دنیا آورد، ۷ مشک یا ۷ کاسه از آب چشمه را پر و خالی می‌کرد (پرنیان، ۱۸۴).

چشمه‌ها اغلب منشأ شناخت آبهای پنهان زیرزمینی‌اند؛ ازاین‌رو، در باورها و آیینهای مردم جایگاه ویژه‌ای دارند و در جریان تحول اعتقادی و ظهور ادیان جدید، پیوسته در زندگی معنوی مردم حضور داشته، و مردم باورهای خود را در هر دوره، نسبت به آنها به صورتهای گوناگون استمرار بخشیده‌اند (میرشکرایی، ۱۷۴)؛ تا آنجاکه عزاداری در کنار سرچشمه‌های مقدس در روزهای تاسوعا و عاشورا، یکی از جلوه‌های رفتاری نیازخواهان شده است (صداقت‌کیش، همانجا).

چشمه نه‌تنها نزد ایرانیان مسلمان، بلکه در میان ایرانیان پیرو ادیان دیگر نیز تقدس دارد. یزیدیان عید قربان را دو روز پیش از مسلمانان جشن می‌گیرند. در این عید، جاویش طبقی از نان نازک را به همراه دیگر یزیدیان به بالای کوه شیخ عُدی می‌برد و آن را رها می‌کند؛ با این باور که هرکس پیش از دیگران بتواند تکه‌ای از نان را بردارد و به چشمۀ شیخ عدی برساند، به مرام شیخ عدی دست خواهد یافت (تونجی، ۲۱۶).

 

چشمه‌های شگفت‌انگیز

: چشمه‌های بسیاری وجود دارند که به سبب شگفتی خاصشان با باورهای مردم پیوند دارند. این چشمه‌ها را می‌توان به دو دستۀ کلی تقسیم‌بندی کرد: برخی چشمه‌ها با منبعی ماوراءالطبیعی در ارتباط‌اند، که چشمه‌های آب حیات، خورشید و زمزم در این زمره‌اند. گروه دیگر چشمه‌هایی‌اند که به سبب خواص درمانی‌شان ــ که گاه عیان شده، و گاه در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته است ــ عجایبی به آنها نسبت داده شده است. در ادامه، به مهم‌ترین و پربسامدترین این دو دسته اشاره می‌شود:

 

۱. چشمۀ آب حیات

از این چشمه در ادبیات، با نامهای چشمۀ حیوان، چشمۀ خضر و چشمۀ زندگانی یاد می‌شود و در باور مردم، هرکس از آن جرعه‌ای بنوشد، نامیرا خواهد شد ( لغت‌نامه، ذیل چشمۀ خضر). آب حیات نخستین‌بار در داستان اسکندر مطرح شد (یاحقی، ۲۹؛ نظامی، کلیات ... ، ۱۱۴۸-۱۱۵۷). در بندهش نیز بی‌آنکه نام چشمۀ حیات برده شود، چشمه‌ای وصف شده است که جوانی و عمر جاودانی می‌بخشد (ص ۷۷). جست‌وجوی اسکندر برای یافتن آب حیات در بسیاری از منابع آمده است. در فرهنگ آنندراج (ذیل آب حیات) و قصص الانبیاء (نیشابوری، ۳۴۲)، خضر و الیاس از آب حیات بهره‌مند می‌شوند و اسکندر بی‌نصیب می‌ماند (برای آگاهی بیشتر، نک‌ : ه‌ د، آب حیات).

چشمۀ آب حیات در باورها و آیینهای مردم ایران نمودهای بسیاری دارد. مردم ماکو معتقدند حضرت خضر روز ۱۵ بهمن از ظلمات بیرون آمد و چشمۀ حیات را یافت. به همین سبب، در این روز جشن «خدیرنبی» برگزار می‌کنند (انجوی، جشنها، ۲ / ۱۹۶). در باور مردم لرستان، چشمۀ آب حیات در آخر دنیا، در نقطه‌ای به نام ظُلُمات در سراندیب قرار دارد و اگر آدمی تیزپا ۷۰ سال پیاده‌روی کند، به آن می‌رسد. چشمۀ حیات در قله‌ای است که ۷ دژ، ۷۰ در و ۷۰ جادو دارد و مالک آن نره‌دیو هفت‌سر و هفت‌چشمی است که برای درمان سردردش از خون آدمیزاد می‌نوشد. لرستانیها معتقدند به‌جز حضرت خضر که از آب حیات نوشیده، زال نریمان نیز به کمک سیمرغ از آن آب بهره گرفته، و عمر جاودان یافته است (عسکری‌عالم، ۱ / ۶۴-۶۵، ۷۸).

همین باورها سبب شده است که در مناطق مختلف، چشمه‌هایی را به خضر نسبت دهند؛ ازجمله بین کرمانشاه و سنندج، دو چشمه وجود دارد که یکی از آنها را خضرِ زنده می‌گویند. در زیارتگاهی در کنار این چشمه، نقشهایی به چشم می‌خورد که مردم آن را جای دستهای حضرت خضر و سم اسب او می‌پندارند (هینلز، ۴۳۰).

 

۲. چشمۀ خورشید

ترکیب اضافی چشمۀ خورشید هرچند به‌صورت استعاری در ادبیات فارسی به‌فراوانی آمده است، اما در افسانه‌ها نیز چشمه‌ای به این نام وجود دارد که تقدیر و سرنوشت همه را می‌داند (عزیزی، ۲۴- ۲۸). هانری ماسه دربارۀ این چشمه می‌نویسد: خورشید هر شب در آب آن، آب‌تنی و تجدید قوا می‌کند (I / ۱۷۲). در تاریخ طبری نیز در وصف دو شهرستان جابلقا و جابلسا، از چشمه‌ای نام برده شده است که آفتاب هر شب در آن فرو می‌رود و بامداد بیرون می‌آید (۱ / ۴۴). همچنین در تاریخ بلعمی آمده است: « ... چنان است آن چشمه به مغرب که آبی است اندر آن چشمه سیاه چون قطران و جوشان» (۱ / ۷۱۰).

 

۳. چشمۀ زمزم

در کتابهای تاریخی، به نحوۀ پیدایش چشمۀ زمزم در زیر پای اسماعیل (ع) اشاره شده است؛ بدین‌ترتیب که وی از فرط تشنگی پاشنۀ پایش را به زمین سایید و در همان‌جا چشمه‌ای جوشید (طبری، ۱ / ۱۹۲-۱۹۳؛ بلعمی، ۱ / ۲۰۸). این چشمه افزون بر شگفتیهایی که به پیدایش آن نسبت می‌دهند، در فرهنگ مردم، به‌ویژه در آیینهای زیارتی، اهمیت بسیاری دارد و مردم از آب آن به نیت بهره‌مندی از شفا، سلامت و برکت در نوشیدنیها و غذاها، به‌ویژه غذاهای نذری خود می‌ریزند.

 

۴. چشمۀ آب ملخ

از این چشمه با نامهای دیگر چون چشمۀ سار، چشمۀ مرغان، چشمۀ ایوب، عین الجراد و آب سار یاد شده است (باستانی، تعلیقات بر جغرافیا ... ، ۲۴۶، خودمشت ومالی، ۷۶-۷۷؛ هدایت، صادق، ۱۵۷؛ حسینی منشی، ۳۴؛ شاملو، ۱۴۰-۱۴۳). چندین چشمه در ایران وجود دارند که از آب آنها، برای دفع آفات نباتی، به‌ویژه ملخ و کفشدوزک استفاده می‌شود. خاصیت این چشمه‌ها به‌گونه‌ای است که پرندگانی شبیه سار را با رایحه‌ای که دارند، به خود جلب می‌کنند. ازآنجاکه غذای این پرندگان ملخ است، کشاورزان از آب این نوع چشمه‌ها برای دفع آنها استفاده می‌کنند. در ریاض الفردوس (۱۰۸۲ ق)، در وصف این پرندگان آمده است: اگر فوج طیور مزبور از عهدۀ ملخها برنیایند، شماری از آنها می‌روند و فوجی دیگر را به کمک خود می‌آورند (حسینی منشی، همانجا).

معروف‌ترین چشمۀ آب ملخ در سمیرم واقع است که قزوینی در عجایب المخلوقات (ص ۱۸۲)، هانری ماسه در معتقدات و آداب ایرانی (I / ۲۳۲)، حمدالله مستوفی در نزهة القلوب (ص ۲۸۰) و رضاقلی‌خان هدایت در انجمن‌آرای ناصری (ص ۳۱۴) به آن اشاره کرده، و شرح مفصلی از خواصش را آورده‌اند؛ البته، از این‌گونه چشمه‌ها با ویژگیهای یادشده در قزوین (ماسه، همانجا)، مرودشت فارس (همایونی، فرهنگ، ۳۱۷؛ پرتوی، ۲ / ۸۴۱-۸۴۲)، پادنا (پشتکوه دنا) (مجیدی، ۵۷۵) و شهر بابک (وزیری، ۱۶۷- ۱۶۸) نیز نام برده شده است.

در باورهای مردم، برای دفع ملخ با این آب الزاماتی نیز وجود دارد؛ ازجمله اینکه دو شخص مؤمن که جنب نباشند و شراب ننوشیده باشند، با مشک آب از چشمه بردارند، در رفت‌وبرگشت به پشت سر نگاه نکنند، مشک را بر زمین نگذارند و با کسی صحبت نکنند (مجیدی، ۵۷۵-۵۷۶). اهالی سروستان نیز برای دفع رَهَه (کفشدوزک) از آب چشمۀ ایوب استفاده می‌کنند. آنها در پیشواز اشخاصی که به همین منظور آب از چشمه می‌آورند، گوسفند قربانی می‌کنند و با آن آبگوشت می‌پزند. کشاورزان پس از صرف غذا، اندکی از آب را برمی‌دارند و در نوبت آبیاری بر کشت خود می‌ریزند (همایونی، همان، ۳۱۷- ۳۱۸).

شاردن از انتقال آب چشمۀ «آب ملخ» به قبرس یاد کرده است که پرندگانی در پی حاملان آب پرواز می‌کنند و آب این چشمه ملخ را نابود می‌کند. به گفتۀ او، ترکان عثمانی و ایرانیان این پرندگان را مسلمان می‌نامند (۴ / ۱۲۸- ۱۲۹). حمدالله مستوفی در نزهة القلوب، علت این شگفتی را شرط حضرت سلیمان (ع) با ملخها برای جلوگیری از خرابی مزارع یاد کرده است (همانجا). در قصص الانبیاء، شرح مفصلی از زندگی حضرت ایوب (ع) و نحوۀ جوشیدن دو چشمه از زیر پای او و جوان شدنش به سبب شست‌وشو در آن چشمه نقل شده است (نیشابوری، ۲۶۱-۲۶۳)؛ ازاین‌رو در برخی مناطق، این‌گونه چشمه‌ها را به معجزۀ حضرت ایوب (ع) نسبت می‌دهند (همایونی، همانجا). حاج ملا اسماعیل سبزواری در «کتاب الطیور»، نکتۀ تازه‌ای دربارۀ آب سار عنوان کرده است: « ... آب در جویهای آنجا جاری می‌کنند که سار منقارش را به آب بزند تا منقارش به هم نچسبد. ملخها را که تمام کردند، خونچه از خوردنیها ــ مثل مویز و نخود و توت خشکه و مغز گردو ــ می‌برند. رعیتها می‌گذارند و ساز شادیانه می‌زنند. سار[ها] آن پیشکشیها را می‌خورند، آن وقت ساز می‌زنند، سارها می‌روند» (ص ۲۸۴).

 

۵. چشمۀ بادخان

چشمۀ باد یا چشمۀ بادخانی ( لغت‌نامه، ذیل واژه؛ اعتمادالسلطنه، ۴ / ۲۲۰۴)، که اهالی محلی آن را «گندیو» (گنداب) هم می‌گویند، چشمه‌ای است نزدیک به چشمه‌علی دامغان (شاه‌حسینی، دیباج ... ، ۵۰). در شگفتی این چشمه در ریاض السیاحة (۱۲۴۸ ق / ۱۸۳۲ م) آمده است: «چون قاذورات [اصل: قازورات] در او اندازند، چنان باد برخیزد که مجموع درختان بشکند ... و چون نجاست را بیرون آرند، باد ساکن شود» (زین‌العابدین، ۵۲۲). ملگونف روسی نیز در سفرنامۀ خود آورده است: «محمدشاه اول آزمایش خواست، باد لشکریان او را از یکدیگر پاشید» (ص ۱۳۸). در تحفة الغرائب، ضمن این مطالب آمده است که آب آن سبب بادکردن شکم می‌شود و اگر آن را به دور از چشمه ببرند، سنگ می‌شود؛ همچنین آمده است: « ... و ایشان را چون باد باید از بهر خرمن، رگوی پلید زنان حائض بدان چشمه اندر فگنند، همان ساعت بادی برخیزد» (ص ۲۱۲).

اشخاصی چون رضاقلی‌خان هدایت، شیندلر (نک‌ : شاه‌حسینی، همان، ۵۰-۵۳) و هانری ماسه (I / ۲۳۳-۲۳۴) نیز این چشمه را وصف کرده‌اند. اعتمادالسلطنه این چشمه را مرکب از گوگرد و آهن دانسته است (۴ / ۲۲۰۳). گفتنی است به‌جز چشمۀ بادخانی، چشمه‌ای در راه شیروان در بالای کوهی در ده غورک وجود داشته که از نجاست، به جوش می‌آمده است (پیشاوری، ۱۰۵).

 

۶. چشمۀ سبز

چشمۀ سبز که از آن با نامهای سبزرود و رود سبز نیز یاد می‌شود، در خراسان بوده است؛ البته دربارۀ جای دقیق آن اتفاق نظر وجود ندارد؛ ابوریحان بیرونی (ص ۳۵۳-۳۵۴)، فردوسی (۶ / ۳۸۳- ۳۸۸)، صاحب تاریخ جدید یزد (کاتب، ۲۹) و نویسندۀ مجمل التواریخ و القصص (ص ۶۸- ۶۹) مکان آن را در توس، و حمدالله مستوفی ( نزهة، ۱۴۸- ۱۴۹) و اعتمادالسلطنه (۴ / ۲۲۰۸- ۲۲۰۹) در نیشابور دانسته‌اند.

چشمۀ سبز از دیرباز عبادتگاه بوده است (مؤیدثابتی، ۲۸- ۲۹). حمدالله مستوفی در نزهة القلوب، در تأیید این موضوع نوشته است: «پارسیان در شب برکنار آن چشمه [چشمۀ سبز] احیا داشته‌اند» (ص ۱۴۹). برخی مرگ یزدگرد اول را به‌صورت شگفت‌آوری با چشمۀ سبز مرتبط می‌دانند؛ بدین شرح که منجمان مرگ یزدگرد بزهگر را در چشمۀ سبز پیش‌بینی کردند و او قسم خورد که هرگز آنجا نرود تا آنکه بیماری رعاف گرفت و پزشکان علاج او را غسل در چشمۀ سبز تجویز کردند؛ بنابراین، یزدگرد به آنجا رفت. اسب سفیدی از آب بیرون آمد، او خواست اسب را زین کند، اما حیوان لگدی زد و او را کشت و ناپدید شد (مجمل، اعتمادالسلطنه، همانجاها؛ حمدالله، تاریخ ... ، ۱۱۱؛ فروتن، گنبدکاووس، ۱ / ۷۹؛ مؤیدثابتی، ۲۸-۳۰). برخی مرگ یزدگرد را در جاهای دیگری چون چشمۀ گلسب یا چشمۀ گیلاس (ییت، ۲۸۸) و یا دربار خود یزدگرد (ثعالبی، ۲۶۱) دانسته‌اند.

از شگفتیهای این چشمه گزارش میرمنشی در خلاصة التواریخ است. براساس این گزارش، در ۹۶۷ ق / ۱۵۶۰ م، آب چشمۀ سبز چنان فوران کرد که درختان پانصدساله را از بیخ برکند و از درون آن، ظروف نقره و طلای فراوانی به دست آمد که احتمالاً از آن مردمان پیش از اسلام بوده است که برای نذر به چشمه هدیه کرده بودند (نک‌ : گلچین، ۴۶- ۴۸).

 

۷. دیگـر چشمـه‌ها

برخـی چشمـه‌هـا ــ کـه از آنهـا بـا نـام چشمه‌های سنگ‌زا نام برده می‌شود ــ به سبب افزونی املاح و مواد معدنی، پس از زمان کوتاهی رسوب می‌کنند. این واکنشها درگذشته، یکی از شگفتیهای چشمه‌ها به شمار می‌آمده است (دبا، ۱ / ۶۳)؛ ازجمله چشمه‌های اردند در سیستان (قزوینی، ۱۷۹؛ حمدالله، نزهة، ۲۷۹)، عمارلو در گیلان (عباسی، ۱۷) و چشمه‌هایی در اورمیه و طارم. اما ابودلف (۳۴۱ ق / ۹۵۲ م)، علت سنگ‌زایی چشمه‌های اخیر را وجود سنگهای جیوه‌ای دانسته است (ص ۴۴، ۴۸- ۴۹).

جوشش برخی چشمه‌ها متناوب بوده است؛ مثل چشمۀ جاجرم که جوشش آن وابسته به آفتاب بوده (طوسی، ۱۰۶)، یا چشمۀ وقت ساعت شمس‌آباد چهارمحال‌وبختیاری که هفته‌ای یک‌بار فوران می‌کرده (ماسه، I / ۲۳۲)، و یا چشمۀ رودخاره در شبانکاره که ۳۰ سال جاری بوده، و ۳۰ سال بند می‌آمده است (حمدالله، همان، ۲۸۲). شماری از این چشمه‌ها ــ که از آنها با نام چشمۀ بانگ نام برده شده ــ با درخواست و صدای انسانها به جوشش می‌آمده، پس از رفع نیاز، قطع می‌شده‌اند. بوی مشک و عنبر، بوی تعفن، رنگ خون یا رنگهای دیگر، داغیِ بیش از حد و پس‌زدن نجاست از دیگر عجایبی است که به برخی از چشمه‌ها منسوب است.

برخی چشمه‌ها خاصیتی متناقض داشته، در یک طرف سرد و در طرف دیگر گرم بوده‌اند. در باور مردم، برخی چشمه‌ها مخزن طلا و نقره به شمار می‌آمدند و اگر آن طلا یا نقره دزدیده می‌شدند، دوباره به جای خود بازمی‌گشتند. از برخی چشمه‌ها در شبهای مهتابی، آدم آبی (پری) سر بلند می‌کرده؛ برخی چشمه‌ها نیز مال را افزایش داده، و برخی دیگر حیوانات را بیمار می‌کرده‌اند. پیشاوری در نگارستان عجایب و غرایب، چشمه‌های شگفت‌انگیزی را از کتابهای غرایب الدنیا، تحفة الغرائب، اقبال‌نامۀ تیموری، عجایب البلدان، صور الاقالیم، هفت اقلیم و عجایب المخلوقات جمع‌آوری کرده است (ص ۱۰۵- ۱۱۵). برخی پژوهشگران نیز به شماری از آن چشمه‌ها اشاره کرده‌اند (طوسی، ۱۰۴-۱۱۵؛ قزوینی، ۱۷۸- ۱۸۵؛ اعتمادالسلطنه، ۴ / ۲۲۰۰ بب‌ ؛ ماسه، I / ۲۲۸-۲۳۴؛ بیرونی، ۳۵۴؛ سایکس، ۱۹۲).

در کتابهایی مانند ذخیرۀ خوارزمشاهی، نزهة القلوب، احسن التقاسیم، عرایس الجواهر، نفایس الاطایب و نیز در سفرنامه‌های مستشرقان و پژوهشهای پس از آن، برای برخی چشمه‌ها، خواص درمانی متعددی آمده است. مهم‌ترین آن درمانها عبارت‌اند از: درمان بیماریهای پوستی و مفصلی، بریدن تب و نوبه، بازکردن دملهای چرکین، بهبود نرمی و شکستگی استخوانهای زیر زخم، درمان هاری، خارش اندام، قولنج و رفع خماری و جز آنها (جرجانی، کتاب سوم، ص ۲۸؛ ابوالقاسم، ۲۱۰؛ مقدسی، ۶۶۰-۶۶۱؛ حمدالله، همان، ۲۷۸؛ ماسه، I / ۲۳۰-۲۳۲؛ ابودلف، ۴۹؛ مکنزی، ۴۵-۴۶؛ حمیدی، ۲۵-۲۶؛ مختارپور، ۲۶۵؛ پوراحمد، ۷۴؛ صداقت‌کیش، آبها، ۹۵؛ مجیدی، ۵۷۶).

 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ آزادیخواه، محمدعلی، «لغات و اصطلاحات سیرجان در زمینۀ آب و آبیاری»، کرمان، کرمان، ۱۳۷۰ ش، س ۱، شم‌ ۳؛ آل‌احمد، جلال، اورازان، تهران، ۱۳۳۳ ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ ابودلف، مسعر، سفرنامه، به کوشش ولادیمیر مینورسکی، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، ترانه‌ و ترانه‌سرایی در ایران، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ احمد زرکوب، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، کاشان، ۱۳۷۳ ش؛ ادیب‌الملک، عبدالعلی، سفرنامه، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ ارداویراف‌نامۀ منظوم، ترجمۀ رحیم عفیفی، مشهد، ۱۳۴۲ ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ اشراقی، محمد، آذربایجان آغیز ادبیاتی، تبریز، ۱۳۸۸ ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ اکرمی، رضا، «ترانه‌های تیرماسین‌زه»، کتاب ماه هنر، تهران، ۱۳۸۳ ش، شم‌ ۶۷- ۶۸؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ همو، مردم و فردوسی، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، تعلیقات بر جغرافیای کرمان (نک‌ : هم‌ ، وزیری کرمانی)؛ همو، حاشیه بر تذکرۀ صفویۀ کرمان محمدسعید مشیزی (بردسیری)، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ همو، خودمشت‌ومالی، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ بختورتاش، نصرت‌الله، «گرامیداشت آب، گیاه و درخت»، فروهر، تهران، ۱۳۷۷ ش، س ۳۳، شم‌ ۳۷۱؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، ۱۳۸۵-۱۳۸۷ ش؛ بلعمی، تاریخ؛ بلوکباشی، علی، «یادداشتی دربارۀ گاه‌شماری و چند جشن در مازندران»، پیام نوین، تهران، ۱۳۴۵ ش، شم‌ ۷؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ بهرنگی، صمد و بهروز دهقانی، افسانه‌های آذربایجان، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، «آبریزگان و آخرین جشن آب‌پاشان در گیلان و دیلمستان»، گیله‌وا، رشت، ۱۳۷۱ ش، س ۱، شم‌ ۱؛ پرتوی آملی، مهدی، ریشه‌های تاریخی امثال و حکم، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ پرنیان، موسى، فرهنگ عامۀ کرد، کرمانشاه، ۱۳۸۰ ش؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، فرهنگ عامیانۀ زیارتگاههای گیلانی، رشت، ۱۳۸۷ ش؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ پیشاوری، نگارستان عجایب و غرایب، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ تائب، حسن، «مقدمه‌ای بر طب سنتی گیلان‌، گیل‌تجربه»، گیلان‌نامه، به کوشش محمدتقی پوراحمد جکتاجی، رشت، ۱۳۶۶ ش، ج ۱؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ تونجی، محمد، یزیدیان یا شیطان‌پرستان، ترجمۀ احسان مقدس، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، شاهنامۀ کهن (غررالسیر)، ترجمۀ محمود هدایت، تهران، ۱۳۲۸ ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، ۱۳۸۵ ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ حسینی، محسن، فرهنگ و جغرافیای علی‌آباد کتول، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ حسینی منشی، محمدمیرک، ریاض الفردوس، به کوشش ایرج افشار و فرشته صرافان، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لندن، ۱۳۲۸ ق / ۱۹۱۰ م؛ همو، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ ق / ۱۹۱۳ م؛ حمیدی، جعفر، فرهنگ‌نامۀ بوشهر، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ دانای علمی، عبـاس، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ دانشور، محمود، دیدنیها و شنیدنیهای ایران، تهران، ۱۳۲۷- ۱۳۲۹ ش؛ دبا؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، ۱۳۷۸-۱۳۸۰ ش؛ دیگار، ژان‌پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، ۱۳۶۶ ش؛ ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، قصه‌های عامیانۀ ایرانی، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک در گذر تاریخ، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ رجبی، پرویز، کاشان، نگین انگشتری تاریخ ایران، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ رضی، هاشم، ادبیات سنتی زرتشتی، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ همو، جشنهای آب، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ زین‌العابدین شیروانی، ریاض السیاحة، به کوشش اصغر حامد (ربانی)، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانه‌های اشکور بالا، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ سبزواری، اسماعیل، جامع النورین، چ سنگی، ۱۳۴۹ ق؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، بندرعباس و خلیج‌فارس، به کوشش احمد اقتداری و علی ستایش، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ سروشیان، جمشید سروش، فرهنگ بهدینان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ سعدی، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۵۷ ش، حرف «آ»؛ شاه‌حسینی، علیرضا، افتر سرزمین گلهای زنبق، سمنان، ۱۳۸۴ ش؛ همو، ایل سنگسری، سمنان، ۱۳۹۰ ش؛ همو، دیباج (چهارده کلاته)، گوهری در شمال دامغان، سمنان، ۱۳۸۷ ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ صداقت‌کیش، جمشید، آبهای مقدس ایران، شیراز، ۱۳۷۹ ش؛ همو، آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارس، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ همو، «قناتهای مقدس ایران»، کتاب ماه هنر، تهران، ۱۳۸۲ ش، شم‌ ۵۷- ۵۸؛ طبری، تاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ عارف، محمد، کمیجان سرزمین شگفت‌انگیز تاتها و مادها، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ عباسی، هوشنگ، گیلان در سفرنامه‌های سیاحان ایرانی، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ عزیزی بنی‌طرف، یوسف و سلیمه فتوحی، افسانه‌های مردم عرب خوزستان، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ ش؛ عفیفی، رحیم، اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشته‌های پهلوی، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ عناصری، جابر، تجلی دوازده ماه در آیینۀ اساطیر و فرهنگ عامۀ ایران، مرند، ۱۳۷۴ ش؛ غلامی، قاسم، زیارتگاههای گیلان، رشت، ۱۳۸۷ ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ فرمانفرما، عبدالحسین، مسافرت‌نامۀ کرمان و بلوچستان، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ فروتن، اشکان، علی‌آباد کتول، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ همو، گنبد کاووس، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، ۱۳۴۰ ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، ۱۳۱۳ ش؛ کاتب، احمد، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ کوهی کرمانی، حسین، هفتصد ترانه از ترانه‌های روستایی ایران، تهران، ۱۳۱۷ ش؛ کیایی، علیرضا، دودانگه (ساری) و آداب و رسوم و مردم آن، ساری، ۱۳۹۱ ش؛ گلچین معانی، احمد، «واقعۀ چشمۀ سبز»، فرهنگ خراسان، مشهد، ۱۳۴۲ ش، شم‌ ۱-۲؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ ش؛ مجیدی کرایی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای کوهگیلویه و بویراحمد، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، ۱۳۸۷ ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ مکنزی، چ. ف.، سفرنامۀ شمال، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۵۹ ش؛ ملک‌زاده، محمدجعفر، فرهنگ زرقان، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ ملگونف، گ.، «سفرنامۀ نواحی شمال ایران»، ترجمۀ پطرس، سفرنامۀ ایران و روسیه، به کوشش محمد گلبن و فرامرز طالبی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ مؤیدثابتی، علی، تاریخ نیشابور، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ میرشکرایی، محمد، انسان و آب در ایران، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، ۱۳۵۸ ش؛ نظامی گنجوی، کلیات خمسه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ همو، مخزن الاسرار، به کوشش رستم علی‌اف، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ نوبان، مهرالزمان، «چشمه‌ها، قدمگاهها و درختان نظرکرده»، کتاب ماه هنر، تهران، ۱۳۸۰ ش، شم‌ ۳۱-۳۲؛ نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۵۹ ش؛ واعظ تقوی، محمدتقی، فرهنگ اصطلاحات کرمان، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ وازیگاه، به کوشش جهانگیر نصری اشرفی، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ وزیری کرمانی، احمدعلی، جغرافیای کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، ۱۳۸۰ ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن‌آرای ناصری، به کوشش اسماعیل کتابچی، تهران، ۱۲۸۸ ق؛ هدایت، ‌صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ همایونی، صادق، ترانه‌هایی از جنوب، تهران، وزارت فرهنگ و هنر؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، ۱۳۷۱ ش؛ هنرمند رحقی، مهدی، «جشن تکریم و احترام عروس و مادرشوهر، جشن عروسان در چشمۀ گلشاخاتون»، فرهنگ مردم ایران، تهران، ۱۳۹۱ ش، شم‌ ۳۱؛ هینلز، جان راسل، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ محمدحسین باجلان فرخی، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ یعقوبی، احمد، البلدان، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ ییت، چارلز ادوارد، سفرنامۀ خراسان و سیستان، ترجمۀ قدرت‌الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ نیز:

 

Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, ۱۹۳۸; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, ۱۹۰۲; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, ۱۶۷۷.

علی آنی‌زاده

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 380
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست